۱. ترجمهٔ چند هایکوی ژاپنی
زنجره صبحگاهان،
تمامی عشق و نفرتم،
به من بازمیگردد.
(هاکیو ایشیدا)
×××
رفتن برای من،
ماندن ازانِ تو،
دو پاییز.
(شیکی ماسائوکو)
×××
حاشا بردباری،
که طلوع یا غروب،
لباسهای کهنه را لمس کنند.
(چییو نی)
×××
بر روی میز آرایش،
حلقهای که بیرون آوردم،
بارانِ شکوفههای گیلاس.
(ماساجو سوزوکی)
×××
اندک کلماتی به زبان آمدهاند،
زن و شوهر جدا میشوند،
در شبِ پاییزی.
(هیساجو سوگیتا)
×××
کشتزار پاییزی،
بعضی علفها گل میدهند،
بعضی نه.
(چییو نی)
×××
آیا زندگی بی حسرت،
ممکن است؟
کفِ آبجو سر میرود.
(ماساجو سوزوکی)
×××
خرمالو که میخورم،
به کسی میاندیشم،
که عاشقش بود.
(میتسو سوزوکی)
۲. ترانهٔ رهایی
منو رها کن به خودم میخوام احساسمو بشناسم
خاطرههامون رو ببر تا به غصه از یادم
دلمو پنهون میکنم تا نشه کسی همرازم
دیگه نگرد دنبال من من بدون تو هم شادم
دلمو میدم به سفر جاده رو دوست دارم تنهایی
باد میره لای موهام سهم دستامه آزادی
این آسمون منه با خنده هام میشن آفتابی
من عاشق این حسم این حس رهایی
راهمون از اینجا جداست پیش روم وسعت دریاست
آرزوه هام رو میبرم دل من دلخوش فرداست
میگم این تقدیر ماست سهم ما بیشتر از اینهاست
همینه فرق من و تو واسه زندگی زیباست
دلمو میدم به سفر جاده رو دوست دارم تنهایی
باد میره لای موهام سهم دستامه آزادی
این آسمون منه با خنده هام میشن آفتابی
من عاشق این حسم این حس رهایی
پینوشت: آهنگ «رهایی» را میتوانید با صدای سارا نائینی و آهنگی ساختهٔ رافی شهبازیان رادیوجوان بشنوید:
https://www.radiojavan.com/mp3s/mp3/Sara-Naeini-Rahaee
۳. برای رومینا
قویترین حس بشر به نظر من حس مالکیت است. این حس که چیزی از آن توست و به آن تعلق خاطر، و با آن آرامش پیدا کنی. آدمها از نظر من بر اساس این حس از هم متمایز میشوند. اینکه تا چه حد حاضرند برای کسب مالکیت چیزی تلاش کنند و چه کارهایی حاضرند بکنند تا مالکیت چیزی را که متعلق به آنان نیست به دست آورند. مثالهای زیادی میتوانم بنویسم و طبق این قاعده باشد. مثل دزدی، مثل دروغ، مثل حسادت و … اما چیزی که اینروزها ذهنم را مشغول کرده، همین بحث #قتل_ناموسی و مالکیت انسان بر بدن و روح خودش است. اینکه افرادی هستند که هرکاری میکنند تا مالکیت بدن و روح فرد دیگر را (که متعلق به آنها نیست) به دست بیاورند و با این کار احساسِ بودن کنند. اگر شما به خودی خود و در وجود خود چیزی نداشته باشید، اگر شما آنقدر حقیر باشید که گرفتن چیزی که متعلق به شما نیست حس خوبی به شما میدهد، آنگاه شما میتوانید در هر مقام و سوادی که باشید دزدی کنید. شما میتوانید دروغ بگوئید تا چیزی را به دست بیاورید. شما میتوانید کسی را بکشید. شما میتوانید پشت سر کسی غیبت کنید. شما میتوانید به برادر، خواهر، همسر یا هر فرد دیگری در خیابان بگویید ححابت را رعایت کن، درست لباس بپوش، عاشق نشو، بمیر.
به دندان بگیر،
غرق در قروچیدن.
به سر بزن،
سنگین از سکوتیدن.
به دل فرو کن،
تیز از تیزابیدنِ سگانِ نر.
دور گلو بتاب،
چون طنابیدنِ تار،
بر تارکِ فریادی،
که چه زیر چه بالا،
روزنی میجوید،
که کرورکرور،
درد بریزد بر سرِ سگانِ نر.
از میانِ تلاطم گذشتن،
دست بر سر،
تیزی در گلو،
و دندان بر جگر.
از میانِ آتش گذشتن
سیاوشوار،
که سیاهسیاه
بر زردیِ گونهها،
انگار که اشکاشک،
چون مرواریدِ سیاه.
از میانِ دودِ غلیظ گذشتن،
غیظآلود،
قروچهکنان بر سیاهیِ انبوهِ سنگینِ ساکت،
از سگانِ نر.
نوشتهها و سرودههای دکتر مهیار مظلومی را میتوانید از طریق تلگرام زیر دنبال کنید:
https://t.me/mahyarmaz
ارسال نظرات