گروه ادبیات هفته
جستار حاضر خلاصهای از نکتههای مهم و اصلی را درباره جریانها و چهرههای اصلی دوره موردبررسیاش در بردارد و با در نظر گرفتن این موارد بر آن شدیم تا خلاصهای از قسمت مربوط به شاملو و جریان شعر منثور را به مناسبت دوم مرداد، سالگرد مرگ تن شاملو در این ویژهنامه هفته به حضور خوانندگان عزیز تقدیم نماییم تا هم مطلبی جامع در باب شاملو خوانده باشیم و هم خوانندگان عزیز با این اثر پژوهشی مهم آشنا شوند. |
[یکم. مقدمه]
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره این نوع شعر مینویسد: شعر منثور دشواریابترین نوع شعر است. از اینهمه شاعر بااستعداد، که در قلمرو شعر موزون، غالب شاهکارها را بهوجود آوردهاند، یکتن نتوانست یک قطعه شعر منثور بسراید که خود پس از چند روز از نشر آن پشیمان نشده باشد
شعر منثور تدبیر جدید شاعران در ادامه نوآوریهای شعری بود. تا اینجا حرکت عمومی شعر معاصر را بررسی کردیم که چگونه شعر از زیباییشناسی سنتی فاصله گرفت. شعر نیمهسنتی و شعر نیمایی دو نقطه عطف بودند و اینک با پدیدهای جدید به نام شعر منثور روبهرو هستیم. به قولی، پس از مشروطه، شاعران چندین راه را طی کردند.
۱. متنوع کردن جایگاه قافیه اما حفظ دو شرط دیگر: وزن داشتن و مساویبودن بیتها. (نیمهسنتی)
۲. حذف شرط مساویبودن بیتها اما حفظ دو شرط دیگر: وزن داشتن و جایگاه سنتی قافیه (نیمهسنتی)
۳. حذف شرط مساویبودن بیتها و قافیه اما حفظ شرط وزن داشتن (نیمایی)
۴. حذف هر سه شرط وزن داشتن، هماندازه بودن و قافیهدار بودن (شعر منثور)
تا اینجا درباره شمارههای اول تا سوم این تقسیمبندی سخن گفتیم و اکنون خوب است که به شعر منثور هم بپردازیم.
۱.۱. ویژگیهای شعر منثور: در ابتدا به این پرسش پاسخ میدهیم که آن ویژگیهایی که به شعر منثور هویتی مستقل میدهند، کدامهاست. بهتر است از سطح موسیقایی شروع کنیم. شعر منثور برخلاف انواعی که تاکنون بررسی کردیم، وزن ندارد و بهجای آن، از نوعی آهنگ طبیعی زبان فارس برخوردار است که وقتی آن را میخوانیم، آهنگ طبیعی کلام گوشمان را مینوازد. این آهنگ، تابع نظامی غیر عروضی است. برخی از راهکارهای تولید این نظام موسیقایی ازاینقرار است: آهنگین کردن جملهها به شیوه متون منثور قدیم مثل تاریخ بیهقی (آرکائیسم در سطح زبانی)؛. ایجاد مکثها، فاصلهها و سکونها با استفاده از قیدها، متممها، ضمیرها؛ تقطیع جملات به بخشهای کوتاهتر، به انگیزه تولید موسیقی؛. تکرار واژهها و ترکیبات در فواصل معین؛ آوردن واژههای هموزن و همقافیه در جایجای متن که نوعی موسیقی پدید میآورد؛ توجه فراوان به واجآرایی، جادوی مجاورت؛ واژگان و هویت موسیقایی آنها؛ کاربرد انواع جناسها، ترصیعها، سجعها، تکرارها؛ توجه به قابلیت موسیقایی زبان زنده و گریز از الگوهای کلیشهای زبان رسمی؛ و: استفاده از امکانات ترکیبی زبان فارسی.
نمونهٔ درخشان این کاربرد شعر زیر است:
مرا
تو
بیسببی نیستی
بهراستی
صلت کدام قصیدهای
ای غزل
ستارهباران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل میبندد.
خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی!
و دلت
کبوتر آشتیست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
بااینهمه
چه بالا
چه بلند
پرواز میکنی!
(شبانه)
بااینهمه، خاطرنشان میکنیم که اگر ما همه وجوه موسیقایی شعر منثور را کشف کنیم، دیگر جنبه هنری برای آن نخواهد ماند. گو اینکه اگر کسی همه این تکنیکها را هم بکار ببرد، نمیتواند شعر منثور موفقی بسراید. واقع امر این است که ذهن شاعر باید در اثر ممارست و مطالعه فراوان، چنان کیفیت موزیکالی پیدا کرده باشد که بدون اندیشیدن درباره موسیقی شعر، کلامش، موزون بر زبانش جاری شود. بااینحال، عرقریزان شاعر، بعد از اتمام کار سرودن، تازه، شروع شود… در حوزه زبان، آنچه در کار شاملو، به عنوان موفقترین چهره این جریان شعری. برجستگی دارد، توجه فراوان به واژهها است. در نظر شاملو و پیروانش، واژهها، هویت خاص خود را دارند و کار شاعر کشف این هویت و قابلیتهای چندگانه آنهاست. در انتخاب واژه، قابلیت تصویری، موسیقایی، رسانایی مدنظر قرار میگیرد. خود شاملو در این خصوص میگوید: اندیشیدن با کلمات صورت میگیرد نه با اشکال و تصاویر… محیط مساعد برای زندگی شعر انبار لغات است. به نظر شاملو، مهم این است که شاعر بینش شاعرانه داشته باشد. اما او نمیتواند توضیح دهد که منظورش دقیقاً از این بینش شاعرانه چیست. شاید مرادش این باشد که شاعر باید از پشت عینک خاص خود به کشف دوباره جهان، انسان و زبان بپردازد و هستی و انسان را دوباره و بر اساس یک منطق و نظام تعریف شده- نه هرج و مرج گونه- در زبان شاعرانه تعریف کند، بهطوریکه ما جهان و انسان را از پشت عینک او ببینیم.
۲.۱. پیشگامان شاملو در شعر منثور: اگر دایره کارمان را محدود به روزگار معاصر کنیم و متون صوفیانه کلاسیک را که از برخی جنبهها به شعر منثور نزدیکند، از حوزه بررسی خود خارج کنیم، اولین نمونههای که منجر به تولد شعر منثور شد را باید در ترجمه اشعار غربی جستوجو کرد که در نشریات این دوره و دوره پیش به چاپ میرسید. این ترجمهها، به تدریج، این ایده را در اذهان پدید آورد که پس میتوان در قالبی کاملاً رها از قافیه و عروض، شعر سرود. خود شاملو، بارها گفته که آشنایی او با شاعران غرب و ترجمه آثارشان، دیدگاه او را نسبت به شعر تغییر داده است. به نظر من، این ترجمهها، نیازی شعر منثور فارسی هستند. در مرحله بعدی در همین نشریات، برخی قطعات، به تقلید از همان ترجمهها به چاپ رسید، که قطعه ادبی نامیده میشد. اگر بخواهم همان تمثیل پیش را گسترش دهم، باید بگویم این قطعات ادبی، پدر شعر منثور هستند.
از اینها که بگذریم نوبت به شاعرانی میرسد که پیش از شاملو، اقدام به سرودن این نوع شعر کردند. در فصل پیش، از دو تن سخن گفتیم که پیش از شاملو، چیزکی شبیه به شعر منثور سروده بودند اما بدون در اختیار داشتن یک تئوری زیباشناسی، محمد مقدم و تندرکیا. نمونههایی از شعر آنها را هم آوردیم که خوانندگان محترم میتوانند، در صورت نیاز، به آنجا رجوع کنند. اما در این دوره هم، شاعرانی بودند که در تکوین شعر منثور قبل و بعد از شاملو نقش داشتند.
بهطور خلاصه، محمد مقدم، تندرکیا، هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، منوچهر شیبانی، بیژن نجدی و شین پرتو از کسانی هستند که پیش از شاملو در صدد سرودن شعر منثور برآمدند. اما همانطور که در خصوص پیشگامان نیما هم گفتیم، تفاوت اینان با شاملو در این است که اولاً شاملو به همه جنبههای شعر منثور در نظر داشت و اینان هرکدام به یک وجه خاص و دوم که مهمتر هم هست- اینکه کار شاملو مبتنی بر تئوری جمالشناسی تعریفشدهای بود و اینان- چنانکه از شعرشان برمیآید- از چنین تئوریای محروم بودند. سه دیگر اینکه، شاملو در سراسر عمرش، کار شعر منثور را جدی گرفت و هرروز در اندیشه تکامل این شیوه شاعری بود اما پیشگامان او در خم یکی دو کوچه اول، ماندند. به این اعتبار است که ما شاملو را پدر شعر منثور معرفی میکنیم و او را بر صدر این جریان مینشانیم.
[دوم. متن:]
۲. شاملو؛ پدر شعر منثور: احمد شاملو (الف. صبح/ الف. بامداد) در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. دوره دبستان و دبیرستان را در شهرهای خراسان گذراند. در سالهای آخر دبیرستان بود که به تهران برگشت. پسازآن، به مناطق شمال کشور رفت. در سال ۱۳۲۳ به زندان افتاد. در سال ۱۳۲۶ اولین مجموعه شعرش را به نام آهنگهای فراموش شده منتشر کرد که بعدها، از انتشار آن اظهار پیشمانی میکرد. شعر بلند ۲۳ و مجموعه قطعنامه را در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد. دو سال بعد بود که دفتر بعدی او با نام آهنها و احساس به بازار آمد. آثار شعری دیگر او عبارتاند از: هوای تازه (۱۳۳۶)، باغ آینه (۱۳۳۹)، آیدا در آینه (۱۳۴۳)، لحظهها و همیشه (۱۳۴۳)، آیدا: درخت و خنجر و خاطره (۱۳۴۴)، ققنوس در باران (۱۳۴۵)، مرثیههای خاک (۱۳۴۸)، شکفتن در مه (۱۳۴۹)، ابراهیم در آتش (۱۳۵۲)، دشنه در دیس (۱۳۵۶)، ترانههای کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بیصله (۱۳۷۱)، در آستانه (۱۳۷۶)، حدیث بیقراری ماهان (۱۳۷۹). شاملو در سال ۱۳۷۹ در تهران فوت کرد.
اگر شخصیت ادبی. فرهنگی شاملو را به مجمعالجزایری تشبیه کنیم، بدون تردید، مرکز این جزایر متعلق است به شاملوی شاعر. این جزیره مرکزی، دیدنیترین و پر امکاناتترین جزیرههاست و میتوان مدتها در آن تنفس فکری داشت و از دیدن مناظر دلکش آن لذت برد. بنده، در میان شاعران پس از نیما، هیچ شاعری را نمیشناسم که بهاندازه شاملو در تکوین هویت شعر معاصر نقش داشته باشد. نیما، نقطه عطف اول شعر معاصر است و پس از او، بیتردید، شاملو نقطه عطف دومی است که قلمروی تازه برای شعر فارسی کشف کرد. بر این اساس است که اخوان درجایی مینویسد: بهحق، او (شاملو) امروز بهترین و قویترین شاعر بالفعل و بالقوهای است که من میشناسم.
حق این است که شاملو را پدر شعر منثور بدانیم؛ چنانکه نیما را پدر شعر نو نامیدیم.
جزیره دیگر که البته به بزرگی و عظمت جزیره پیشگفته نیست اما در حد خود تماشایی است، شاملوی کتاب کوچه است. بیتردید، کار عظیم کتاب کوچه از عهده یک نفر یا یک زوج برنمیآید و حق آن است که گروهی با تواناییهای چندگانه و با سرمایهای کافی، به تکمیل این کار اهتمام ورزند.
جزیره سوم، شاملوی مترجم آثار ادبی- اعم از شعر و داستان- است. از ترجمههای مشهور اوست مجموعه اشعار غزل غزلهای سلیمان (۱۳۴۷)، هایکو (باغ پاشایی، ۱۳۶۱)، ترانههای شرقی و اشعار دیگر (اثر فدریکو گارسیا لورکا، ۱۳۵۹)، ترانههای میهن تلخ (اثر یانیس ریتسوس، ۱۳۶۰) و از رمانها و داستانهای ترجمه شده او میتوان از پابرهنهها (اثر زاهاریا استانکو، ۱۳۳۷)، مرگ کسب و کار من است (اثر روبر مرل، ۱۳۵۲)، مسافر کوچولو (اثر آنتوان دوسنت اگزوپری، ۱۳۵۸) یاد کرد. در ذیل همین قطب قرار میگیرد ترجمه نمایشنامههای مفتخورها (گرگهیی چی کی، ۱۳۳۲ با آنگلا بارانی)، عروسی خون (اثر فدریکوگارسیالورکا، ۱۳۴۷)، درخت سیزدهم (آندره ژید، ۱۳۴۰) خانه برنارد آلبا (از همان نویسنده، ۱۳۷۸) و یرما (از همان نویسنده، ۱۳۷۶).
در جزیره چهارم، شاملوی رماننویس و قصهنویس را میبینیم. زن پشت در مفرغی (۱۳۲۹)، زیر خیمهگر گرفته شب (۱۳۴۴)، درها و دیوار بزرگ چین (۱۳۵۲) از آثاری است که محصول این قطب شخصیت اوست.
در جزیره پنجم هم شاملویی را میبینیم که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان قلم میزند. خروس زری، پیرهن پری، قصه هفت کلاغون، ملکه سایهها، دروازه بخت و قصه مردی که لب نداشت متعلق است به این قطب وجودش.
جزیره ششم وجود او، شاملوی ژورنالیست است؛ از نویسنده گرفته تا سردبیر. سخن نو (۱۳۲۷)، روزنه (۱۳۲۹)، کتاب هفته (۱۳۴۱)، خوشه (۱۳۴۶) و کتاب جمعه (۹-۱۳۵۸) از نشریاتی که وی در آنها کم یا زیاد نقش داشته است.
سرانجام نوبت به جزیره هفتم میرسد که جزیره بیآبوعلف و است و در آن صحنه چشمنوازی یافت نمیگردد. در این ساحت، شاملویی را میبینیم که بدون احراز شایستگیهای لازم و کافی پا به عرصه تحقیقات ادبی- فرهنگی کلاسیک مینهد و درباره اسطوره و شاهنامه و حافظ اظهارنظر میکند. حتا اگر بگوییم که قصد او چیزی بوده و حاصل کارش چیز دیگری از آب درآمده، باز هم چیزی به لمیزرعی و بیحاصلی این جزیره نمیافزاید.
درباره شعری شاملو متذکر میشویم که شیوه شاعری او سیر تکاملی دارد و همچون شاعران دیگر، در مجموعه آثار او، غث و ثمین یافت میشود. هرگز نمیتوان تمام اشعار او را در یک سطح قرار داد. درباره برخی کاستیهای شعر شاملو نوشتهاند:
الف. نخستین تجربههای شاملو به سبب مسلط نبودن شاعر بر وزن اغلب گرفتار انواع خطاهای زبانی است.
ب. اغلب آثار شاملو از خصایص دنیای شخصی وی بیبهره است.
پ. کم نیستند اشعار شاملو که فاقد هر گونه تشکل و ساختاری هستند.
من با بند دوم موافق نیستم. بهتر میبینیم که بگوییم اکثر آثار شاملو از تجارب دنیای شخصی وی بهرهمند است. همچنین ساختارمند بودن، از ویژگیهای اصلی شعر شاملو است؛ گو اینکه اشعار آغازینش، از این جهت، بینفص نیست. لذا با اصل سوم هم توافق نیستم.
یکی از شگردهایی که توسط شاعران نیمهسنتیپرداز به شکل کم و بیش هنری، به کار گرفته شده و ما در صفحات پیشین درباره آن سخن گفتیم، ترکیب مضمونهاسیاسیاجتماعی با مضمونهالیریک بود. این مسئله بسیار مهمی در جامعهشناسی شعر معاصر است که باید از منظرههای گوناگون بررسی شود. این ترکیب و تلفیق هنری، یک باره اتفاق نیفتاد بلکه سیر تکاملی دارد. شکلهای اولیه آن را در شعر کسانی مثل توللی میبینیم و شکل تکامل یافتهاش را در شعر دهه چهل. میخواهم بگویم شاملو نیز در میان نقش مهمی دارد. در ساحت شاعری شاملو، دو قطب متفاوت جمع آمده است؛ او هم شاعر عاشقانهها و تغزلات است و هم شاعر حوزه سیاست و اجتماع؛ با زبانی حماسی. درباره جمع آمدن این دو قطب ناهمگون در شعر او، در فصل آینده مفصلتر سخن خواهیم گفت. اجمالاً، این را بگوییم و بگذریم که شاملو اصالتاً و عمیقاً، یک شاعر سیاسیاجتماعی است و عاشقانهای او، با همه لطافتی که دارد، در مرتبه دوم اهمیت دارند:
امیدی
پاکی و ایمانی،
زنی
که نان و رختش را
در این قربانگاه بیعدالت
برخی محمومی میکند که منام.
(آیدا در آینه)
او در برخی اشعارش، میان عاشقانهها و اجتماعیات جدایی قائل نمیشود بلکه سعی دارد این دو ساحت را در هم آمیزد. عشق و اجتماع در ژرفای تصویرپردازیهای شاملو در هم تنیدهاند و حضور یکی، به واسطه دیگری است که هویت مییابد.
دوستاش میدارم
چراکه میشناسماش،
به دوستی و یگانگی
-شهر
همه بیگانگی و عداوت است-
هنگامی که دستان مهرباناش را به دست میگیرم
تنهایی غمانگیزش را در مییابم.
(آیدا: درخت و خنجر و خاطره)
ارسال نظرات