۱۵ ماه پیش پزشکان به فرانس ژیرار گفتند سرطان خون او به حدی پیشرفته و وخیم است که برای درمانش کاری نمیتوان کرد و در خوشبینانهترین حالت فقط چند ماه دیگر زنده است؛ اما از فردای شنیدن این خبر شوکه کننده، زن بااراده کبکی بهجای اینکه زانوی غم بغل کند و منتظر مرگ بنشیند، کمر همت بست، پوزخندی به مرگ زد و به خودش قول داد حسرت هیچ آرزویی را با خود از این دنیا نبرد.
به گزارش هفته به نقل از ژورنال دو مونرئال، زن ۴۴ ساله داستان ما که به یک نوع نادر سرطان خون مبتلاست، به دنبال رؤیاهایش رفت و هر آنچه را که روزی برایش آرزو بود عملی کرد و در یککلام به گفته خودش بهترین سال زندگیاش را رقم زد.
فرانس مرگ را به چالش کشید تا پیشبینی پزشکان درست از آب درنیاید. ۱۵ ماه پیش به او گفته بودند شش ماه دیگر بیشتر زنده نیست اما او همچنان زنده و سرزنده است. با این حال داستان زندگی او با همه شادی و غصهها و شیرینی و تلخیهایش بهزودی به آخر میرسد زیرا داروهایی که مصرف میکند، دیگر اثری روی او ندارند.
فرانس میداند که به احتمال زیاد نیمه دوم ۲۰۲۴ را نخواهد دید اما او میخواهد تا آخرین لحظه که زنده است، مفید باشد. او قبول کرده که بخشی از فاز اول آزمایشات بالینی داروی جدیدی باشد که بهطور بالقوه میتواند به افرادی در وضعیت او برای مبارزه با سرطان کمک کند.
او سال گذشته از لحظهلحظه عمرش لذت برد. سفر به نقاط دیدنی جهان، چتربازی، رقص و مهمانیهای دستهجمعی، موجسواری با دوستانش در مراکش، رانندگی با ماشین رؤیاهایش لامبورگینی، ازدواج با دوستپسرش و دویدن روی شنهای ساحل، برگزاری کنسرت با خواننده محبوبش و تهیه کتابی کمیک درباره ماجراهای عجیب و غریب زندگیاش، تنها برخی از رؤیاهای فرانس بودند که سال گذشته عملی شدند.
فرانس میگوید حتی اگر بدانم که فردا صبح دیگر طلوع آفتاب را نخواهم دید، نمیتوانم مثل یک آدم مستأصل و درمانده از پنجره خانهام حسرت گذشتهها و آرزوهای تحققنیافته را بخورم.
فرانس مجبور است چند هفته آینده به علت مشارکت در درمان آزمایشی، بارها به بیمارستان مراجعه کند اما او میگوید چیزی که برایم آزاردهنده است، نگاهها یا حرفهای ترحمآمیز است. من نگران مرگ نیستم. درست است که به خط پایان نزدیک میشوم اما نگران آن هستم که تا زندهام نتوانم از وقتم بیشترین استفاده را ببرم.
فرانس حتی به تحقق یکی از آخرین آرزوهایش فکر میکند. او میخواهد یکبار دیگر هم که شده به استرالیا بازگردد و به همانجایی برود که برای اولین بار عاشق شریک زندگیاش شد. او همچنین به فکر آن است که به مطالب و خاطرات زیادی که در شبهای بیخوابیاش نوشته است، سر و سامانی بدهد.
با شنیدن ماجرای فرانس، قطعاً هرکدام از ما بهنوعی او و رفتارش را قضاوت میکنیم. این کار سادهای است؛ اما اگر جای او بودیم چه واکنشی از خود نشان میدادیم؟
ارسال نظرات