درگذشت بزرگ‌ترین مروج ادبیات فارسی در عرصه‌ی موسیقی؛

مروری بر «تَرین»های ادبی سال ۲۰۲۰

مروری بر «تَرین»های ادبی سال ۲۰۲۰

شجریان امانت‌رسان فرهنگِ «کاربردی‌کردن» شعر فارسی است. ایشان با خواندن سروده‌های شاعران کهن و شاعران نو، شعر را بین مردم آورده است. شجریان در هفت دهه حضورش در میدان فرهنگ ایرانی، فاصلۀ میان مردم و شعر را کم کرده است. او تجسم‌بخش نغمه‌های موسیقی شعر فارسی است.

 

 

مسعود هوشیار (ادب‌پژوه؛ شیراز)

کارگری شجریان در ادبیات

در تاریخ ایران، ادبیات و ‌موسیقی همواره با هم در پیوند بوده‌اند. کهن‌ترین ابزار به‌کارگیری ادبیات و آوردن ادبیات در میان مردم، آواز و موسیقی بوده است. در ایران باستان، گُوسان‌ها (gosan) راویان ادبیات شفاهی بوده‌اند. اینان کوچه‌به‌کوچه و شهربه‌شهر می‌گشته‌اند و روایت‌های اسطوره‌ای و پهلوانی را برای مردم می‌خوانده‌اند یا به‌تعبیر امروز نقالی می‌کرده‌اند.

پیش‌تر که بیاییم، در دورهٔ ساسانیان نیز شعر و موسیقی درهم‌تنیده بوده است. باربُد و نکیسا در دربار خسروپرویز ساز می‌نواخته‌اند و شعر می‌خوانده‌اند؛ همچنین در دورۀ سامانیان، رودکیِ سمرقندی چنگ می‌نواخته است و هم‌زمان شعر می‌خوانده است. با همین هنر چنگ‌نوازی و با سرودن شعرِ «بوی جوی مولیان» امیرنصر سامانی را پس از چهار سال از هرات جاکن می‌کند و به بخارا می‌کشاند. صدای شاعر قرن هشتم، حافظ شیرازی، نیز دل‌چسب بوده است و سرودهایش را با آواز می‌خوانده است؛ پس در تاریخ ایران کم نبوده‌اند خوانندگانی که بین شعر و موسیقی پیوند افکنده‌اند تا شعر فارسی را بین مردم بیاورند. محمدرضا شجریان نیز ازجملۀ این بزرگان است. شجریان سلسله‌جنبان و جانشینِ گُوسان‌ها و باربُدها و نکیساها و رودکی‌ها و حافظ‌هاست.

شجریان امانت‌رسان فرهنگِ «کاربردی‌کردن» شعر فارسی است. ایشان با خواندن سروده‌های شاعران کهن و شاعران نو، شعر را بین مردم آورده است. شجریان در هفت دهه حضورش در میدان فرهنگ ایرانی، فاصلۀ میان مردم و شعر را کم کرده است. او تجسم‌بخش نغمه‌های موسیقی شعر فارسی است. شعر کهن فارسی بسیار به وزن و قافیه وابسته است و با این ابزار، موسیقی درونی و بیرونی می‌آفریند و مطلب را برای خواننده دل‌چسب می‌کند. شجریان با به‌کارگیری آواز ایرانی، این موسیقی درونی و بیرونی شعر فارسی را به‌درستی به گوش فارسی‌زبانان رسانده است. با کمک هنر شجریان، شنوندۀ فارسی‌زبان، شعر را می‌فهمد؛ چراکه لحن شجریان، معنامحور است؛ به‌این معنا که وی به‌گونه‌ای و لحنی می‌خواند که معنای شعر را به خواننده می‌رساند. به سخنی روشن‌تر، لحنش معنارسان است؛ از این دید، بسیاری از غزل‌های حافظ و سعدی را شجریان راحت‌فهم کرده است و نیز بر سرِ زبان فارسی‌زبانان انداخته است.

شجریان فقط زنده‌ساز دستگاه‌های موسیقی ایرانی نیست؛ بلکه هنرش باعث گسترش‌یافتن زبان فارسی شده است. شجریان درست‌خوانی شعر را فراگیر کرده است و سبب شده است تا فارسی‌زبانان به مفهوم در شعر بیشتر بیندیشند؛ برای نمونه، در غزل «یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟» ده بار «چه شد؟» را می‌خوانیم. وقتی شجریان با لحنی بلند می‌خوانَد که «تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟» و دیگر «چه شد؟»های این غزل را فریاد می‌زند، توجه شنونده را به آهی برمی‌انگیزاند که از نهاد حافظ برآمده است. آنجا که خسرو آواز ایران می‌خوانَد «می‌‌گساران را چه شد؟» نعرهٔ اعتراضی و انتقادی حافظ را به گوش شنونده می‌رساند. این نعره بیانگر ناراحتی حافظ از دورهٔ خفقان و بگیروببند امیرمبارزالدین محمد است. شجریان در هنگام خواندن این غزل، با لحنش ‌به یادمان می‌اندازد همهٔ خفقان‌های سراسر تاریخ ایران را.

شجریان به مخاطبانش اندیشه و لحن شاعران فارسی‌زبان را می‌شناساند. آنگاه که در «آستان جانان» سروده‌های باباطاهر را می‌خواند، لحن بسیار اندوهناکی به شعر می‌بخشد. با این ترفند، شنونده بسیار عمیق، اندوه برآمده از تجربۀ عشق‌ورزی باباطاهر را تا عمق جانش می‌چشد و با وی هم‌ذات‌پنداری می‌کند.

شجریان از میان شاعران معاصر کسانی را برمی‌گزیند که مردم بیشتر دوستش دارند. «تفنگت را زمین بگذار» را با گزینشگری حساب‌شده از فریدون مشیری می‌خواند تا هم مشیری را مردمی ‌بنمایاند و هم مردمی‌بودن خودش را به رخ بکشد. همچنین با خواندن شعر «زمستان» اخوان ثالث هم خفقان ادامه‌دار تاریخ ایران را بیان می‌کند و هم دستگاه موسیقی سنتی را به شعر نو پیوند می‌زند.

سرجمع اینکه، از سویی، ایرانیان هرچند هیچ زمان از شعر فارسی جدا نبوده‌اند؛ ولی با محمدرضا شجریان این پیوند چفت‌وبست بیشتری یافته است. شعر فارسی بیانگر چشیدن پیروزی‌ها، شکست‌ها، تنهایی‌ها، باهم‌بودن‌ها، عشق‌ورزی‌ها، سرخوردگی‌ها و ‌دیگر فرازوفرودهای ایرانیان است. شجریان هرکدام از این تجربه‌های تاریخیِ بازتاب‌یافته در سرودۀ شاعران را با لحنی فراخورش به گوش مخاطب می‌رساند؛ ازاین‌رو، مخاطب، خودش را با شجریان به دست حال‌وهوای شعر می‌دهد و در این اقیانوس، سرمستانه شنا می‌کند.

از دیگر سو، در تاریخ ایران، ادبیات مردم از ادبیات رسمی جدا بوده است؛ یعنی بین شعر رسمی و شعر عامه‌پسند فاصله بوده است. مردم ترانه‌ها و مثل‌ها و مَتَل‌ها و لالایی‌های خود را می‌سروده‌اند و سینه‌به‌سینه برای هم بازمی‌گفته‌اند و اشراف و درباریان و شاعرانشان، ادبیات فاخر خود را می‌ساخته‌اند؛ به سخنی روشن‌تر ادبیات فارسی، ادبیات اشراف بوده است؛ از این دید، نه مردم و نه ترانه‌هایشان را باارزش نمی‌دانسته‌اند؛ بنابراین ادبیات عامهٔ مردم را در تذکره‌ها و جُنگ‌ها نمی‌آورده‌اند؛ اما در دنیای مدرن این فاصله را برداشته‌اند. شجریان هم برآیندِ همین دنیای مدرن است؛ پس می‌داند که فهم ادبیات فاخر برای مردم عامی دشوار است. شجریان با به‌کارگیری شعر کهن و شعر نو فارسی، این فاصلهٔ طبقه‌بندی ادبیات فاخر و ادبیات عامه را کاسته است. وی مردم را به ادبیات فاخر نزدیک کرده است و‌ سلیقهٔ آنان را برای پسند ادبیات فاخر تغییر داده است. /۲۶ آذر ۱۳۹۹

ارسال نظرات