بررسی و تحلیل طرح داستان:
در ساختار طرح این داستان، نمیتوان بهغیراز سلسله حوادثی که در زندگی واقعی پشت سر یکدیگر میآیند و میروند، به دنبال پیرنگ واحد و انسجام بخش دیگری بود. این ویژگی، ازآنرو در اثر حاضر پدید آمده است که اولاً: داستان از هفتادوهشت بخش کوتاه تشکیلشده که هر یک از آنها بهنوعی پیرنگ خاص خود را دارند و ثانیاً حالت و ماهیت زندگینامهای کتاب سبب میشود که داستان به شکل طبیعی از طرحی مطابق با واقعیت زندگی تبعیت کند نه یک پیرنگ کلی و قراردادی که طرحی متعارف و منسجم تلقی شود.
مجموعهی «ماجرا» های بههمپیوسته که متن کتاب را تشکیل میدهند در عین ساختار بریدهبریدهشان ازاینجهت اتحاد پیدا میکنند که بیانگر دوران کودکی و نوجوانی نویسنده هستند. البته بایستی بخش پایانی کتاب را از این قاعده مستثنا کرد.
در کنار تمام این موارد، شروع لطیف و درعینحال حسابشدهی داستان تا حدودی تکلیف خواننده را با داستان و راوی آن مشخص میکند: «نمیدانم، یادم نیست چند سال دارم.» با دیدن این جمله در ابتدای داستان درمییابیم که با راوی بزرگسالی مواجه هستیم که در تمام طول داستان میکوشد خود را به ذهنیت دوران کودکیاش نزدیک سازد تا بتواند داستان را از زبان راوی (که کودک یا نوجوان است) برای ما به تصویر کشد.
البته تأکید دوباره بر این نکته ضروری است که دو بخش انتهایی داستان را باید از این قاعده مستثنا کرد چون بهدقت بخشهای پیشین پرداختنشدهاند. بهعلاوه پایان داستان، از بحثبرانگیزترین بخشهای آن است زیرا به سرانجام رساندن ناگهانی داستان، آنهم به شکلی غافلگیرکننده و پرداختنشده، نظرهای مختلفی در میان خوانندگان اثر برانگیخته است. گروهی معتقدند چنین پایانی مهمترین نقطهضعف اثر حاضر محسوب میشود و با غافلگیری بیشازحد انتظار خواننده را برآورده نمیکند و حسی ناتمام و ناخوشایند را برمیانگیزد.
در مقابل این نظر، دستهی دیگری از خوانندگان معتقدند این پایان علیرغم ناگهانی بودن و سرعت بسیارش، کاملاً حسابشده بوده است چون نویسنده بدینوسیله میخواهد با مسکوت گذاشتن بخشهای بعدی زندگی خود، سالهایی که در داستان روایت کرده است را برجسته نگاه دارد و توجه ما را یکسره به آن دوران، معطوف کند. وانگهی، چون اکثر خوانندگان آثار مرادی کرمانی بسیاری از جزئیات و حوادث مربوط به این دورانِ ناگفته را میدانند یا میتوانند با مراجعه به مصاحبههای نویسنده یا آثار نوشتهشده در باب او به این اطلاعات دست یابند، ذکر آن زائد تلقی شده و به دلیل کاستن از میزان برجستگی و شدت تأثیر بخشهای مذکور در کتاب، از آن خودداری کرده است.
درونمایه:
ازآنجاکه سرتاسر داستان، روایت زندگی «هوشو» از زبان خود اوست، باید درونمایه را در دل شخصیت و ماجراهای او جست. فقر و محرومیت از هر دو نوع مادی و معنوی/ عاطفی فکر اصلی و مسلط براثر (درونمایه) محسوب میگردد اما وقتی از این درونمایه که در حکم سطح ظاهری (روساخت) داستان است، بگذریم و کمی عمیقتر به اجزای قصه بنگریم درمییابیم که آنچه درونمایه را به سطحی عمیقتر، مرتبط میسازد چیزی نیست جز تضاد و تقابل دو عنصر ناسازگاری و خلاقیت. ارتباط این دو عنصر که در حقیقت دوروی یک سکهاند شکلدهندهی «بنمایهی درخشان و درخور تأمل اثر حاضر است.
شخصیت:
شاید قویترین بعد داستان حاضر، پرداخت کمنظیر و قدرتمندانهی شخصیتهای داستان، عموماً، و شخصیت راوی، خصوصاً، باشد. در کل تصویری که از «هوشو» در ذهن مخاطب نقش میبندد کودک/ نوجوانی خیال پرواز، زباندراز، شرور، لجباز و بیقرار است که تمام این صفات اصلی با «بنمایهی داستان ارتباط مستقیم و تنگاتنگی دارند.
دیدگاه (روایت/ زاویهی دید):
روایت داستان، از نوع «اولشخص» است ۸ ازآنجاکه شاید مهمترین انگیزهی داستاننویس، برای نوشتن زندگینامهاش ایجاد همدلی در خواننده است، راوی اولشخص (دیدگاه درونی) شاید بهترین شیوهی روایت باشد.
به نظر میرسد یکی از مهمترین نکاتی که باید در این بخش موردتوجه قرارداد آن است که راوی این داستان هیچگاه کاملاً کودک یا نوجوان (مثلاً پنجساله یا سیزدهساله) نیست؛ بلکه نویسنده بهعمد همواره فاصلهی ظریفی را با یک راوی کودک یا نوجوان حفظ میکند و بهاینترتیب حضور پیوسته پیرمرد نویسنده پشت نگاه و نقاب راوی کودک/ نوجوان قابللمس است.
حفظ این فاصلهی ظریف شاید بازگوکنندهی مطلب دیگری نیز باشد و آن تمایز بین «جستجو» ی ایام کودکی و «یادآوری» آن است. به نظر میرسد مرادی کرمانی با این ترفند، بر روی مرز «یادآوری» و «جستجو» درحرکت است تا نشان دهد که او نیز مانند نویسندگانی نظیر پروست در بازگوییِ خاطرات ایام کودکی، جوینده است و نه صرفاً، به یاد آورنده.
مزایای استفاده از راوی کودک/نوجوان:
سادگی و معصومیت طبیعی و ذاتی یک کودک امری است که در این داستان به دلیل نوع زندگی سادهی روستایی بسیار پذیرفتنیتر جلوه میکند.
نویسنده از این محدودیت دیدگاه سود جسته است تا به شکلی حسابشده از بیان بسیاری از جنبههای زندگی خویش، شانه خالی کند و یا واقعیت بسیاری از امور را پنهان دارد. نمونهی برجستهی این مورد در بحث از مرگ مادر «هوشو» نمود مییابد: هر یک از خانوادههای پدری و مادری او روایت ویژهی خود را از این حادثه ارائه میکنند که نهتنها با یکدیگر قابلجمع نیستند بلکه به دلیل تضاد تام و تمامشان راوی را در نوعی حالت عجز وعدم قطعیت وامیگذارد.
بهعلاوه نباید از توجه به یک نکته غفلت ورزید: زبان بهظاهر سادهی روایت، به نحوی پیش میرود که نهایتاً، «ژرفساخت» داستان/ روایت با ظاهر سادهی آن متفاوت خواهد بود و پیچیدگیهای آن با شگردهایی ازجمله ارائهی اطلاعات مبهم و با پیشفرض کودکانه، از دلِ سادگی نثر اثر سر برمیزند و خودنمایی میکند. همچنین، «دخالت دادن خواننده در کامل کردن ماجراهای داستان یکی از کارکردهای این راوی است.
ظرافتها و تازگیهای دیدگاه کودکانه: کودک، باوجود دید محدودی که دارد چه به دلیل کنجکاوی و چه از روی فطرت پاک و دستنخوردهی خویش (در چارچوب همان دید محدود) به نکتهها و ظرایفی توجه میکند که در بسیاری از اوقات از دید کلیشهای یک انسان بزرگسال پنهان میماند.
خلاقیت کودکانه: بهترین نمونهی خلاقیتهایی که مخصوص ذهن کودکان است، و با توجه به نمونههای متعدد از خیالپردازی «هوشو» در بخشهای مختلف کتاب نیز کاملاً طبیعی و پذیرفتنی به نظر میرسد، تلفیق ماجرای نامهنگاری با داستان اسب و شازده است این بخش ازآنرو حائز اهمیت ویژه است که رویهی مثبت صفت خیالبافی به شمار میرود. بهعبارتدیگر گرچه در سرتاسر داستان یکی از ویژگیهای برجستهی هوشو، خیالبافی اوست که عمدتاً موجب ایجاد دردسر میشود یا از سوی دیگران محکوم میگردد، در این بخش تأکید بر آن است که نباید از وجه خلاقانه و سازندهی خیالپردازی یک کودک غافل شد.
ایجاد صمیمیت: لحن کودکانه هم به دلیل سادگی واژگان و ساختار جملاتی که یک کودک استفاده میکند و هم به دلیل سادگی طبیعی یک کودک (که از مصلحتاندیشیهای بزرگسالان به دور است) مجموعاً باعث میشود که خواننده بسیار راحت با لحن آن احساس صمیمیت کند و محتوای آن را بهراحتی بپذیرد.
علاوهبر آنچه گذشت بایستی به این نکته اشاره کرد که لحن کودکانه بر سبک نگارش نویسنده تأثیر مستقیم گذاشته است؛ بدین معنا که هر چه راوی کم سن و سالتر است با جملههای کوتاهتر و کم واژهتر روبهروییم و در مقابل هرچه بر سن راوی افزوده میشود. جملات نیز طولانیتر و پیچیدهتر میشوند.
از دیگر نکات مثبت روایت در اثر حاضر تغییر حسابشدهی افعال جمله است که دائماً از ماضی به مضارع و یا بالعکس تغییر میکنند که نشان میدهد نویسنده مدام در بین دودنیای کودکی و سالخوردگی دررفت و آمد است بدین معنا که وقتی از فعل مضارع استفاده میکند گویی اتفاق مورداشارهی او، اینک در حال رخ دادن است و او کودکی است که اتفاق لحظهای را که در آن قرارداد برای ما روایت میکند و وقتی از افعال ماضی بهره میبرد چنین القا میکند که نویسندهی سالخورده اتفاق مربوط به دوران گذشته را روایت کرده است. به هر ویژه نقش به کاربردن افعال مضارع را درشی شدن داستان نباید نادیده گرفت.
نکتهی دیگری که در مورد تغییر مداوم زمان افعال قابلتوجه است، نقش این شگرد در فاصلهگذاری بازمان وقوع رویدادهاست. به قول مارکز: «باید متوجه باشید که روی داد اصلی رمان قبلاً به وقوع پیوسته و حضور پرسوناژها برای یادآوری آن است، به همین جهت مجبورید مدام زمان افعال را عوض کنید.»
فضاسازی اثر:
فضای این داستان، بهتبع تقابلی که بهعنوان «بنمایهی داستان از آن یادکردیم و غم و شادی آمیختهای که در داستان پابهپای هم پیش میرود و موج میزند در رفتوآمد بین این دو حس متضاد شکل میگیرد؛ اما نکتهی قابلتوجهی که در این سیر همواره به چشم میخورد آن است که امید در جایجای این داستان حضور دارد و فضای آن را آکنده است. (بهعنوان نمونه حتی در لحظات پشیمانی یا مواردی که راهی جز فرار از موقعیت برای راوی باقی نمانده است نیز ناامیدی کمتر دیده میشود) و بهطورکلی امید رسیدن به یک مقصد در تمام داستان موج میزند.
پینوشتها:
* با تشکر از سهم ویژه و ستایشانگیز جناب اشکان بحرانی در تدوین این مقاله.
فهرست منابع و مراجع
پروست، میدورنت، ترجمهی فرزانه طاهری، تهران: طرح نو، چاپ اول: ۱۳۸۱ ه. ش.
ده جستار داستاننویسی، تهران: نشر چشمه، چاپ دوم: ۱۳۸۵ ه. ش.
زندهام که روایت کنم، گابریل گارسیا مارکز، ترجمهی کاوه میرعباسی، نشر نی، چاپ سوم: ۱۳۸۴ ه. ش.
شما که غریبه نیستید، هوشنگ مرادی کرمانی، تهران، انتشارات معین، چاپ ششم، ۱۳۸۵ ه. ش.
عناصر داستان، جمال میر صادقی، تهران: انتشارات شفا، چاپ اول: ۱۳۶۶ ه. ش و چاپهای مکرر بعدی (که نوبتهای اخیر آن بهوسیلهی انتشارات سخن منتشرشده است).
گزارش به خاک یونان، ترجمهی صالح حسینی، تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ چهارم، ۱۳۸۴ ه. ش.
مبانی داستان کوتاه، مصطفی مستور، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم: ۱۳۸۴ ه. ش
هوشو؛ قصهها، فیلمها، گروهی از نویسندگان، به کوشش زاون قوکاسیان، اصفهان: انتشارات نقش خورشید، چاپ اول: ۱۳۸۴ ه. ش.
ارسال نظرات