ݬـٌﻌمان کلپتره

شعری از ابراهیم رهنما

شعری از ابراهیم رهنما

تاریخ که تمام می‌شود، دنیا به پشت می‌خوابد، سیگارش را دود می‌کند، مادرم مشغول شیر دادن انجیرهاست...

تاریخ که تمام می‌شود
دنیا به پشت می‌خوابد
سیگارش را دود می‌کند
مادرم مشغول شیر دادن انجیرهاست
و خواب
چونان سلاخی مفتون بر روی بالش‌هایم
کارد می‌کارد و
استخوان‌هایم را با دردی سگالش‌وار درو می‌کند

دنیا به پشت خوابیده سیگار برگی بر لب خیره در چشمانـُ یکی خونابه و یکی اشک مادرم که هنوز جنازه‌ی غارهای درد را در زیر پیراهنش دفن می‌کند
و سینه‌اش آغشته به شیار دره‌های پر از شیر و شمشیر است و
و دشنامی بر کف رود گل‌آلود دهانش می‌جدلند با من و من که

می‌جدلم
با تشنجی که می‌جدلد
در التهاب دردی که در من می‌جدالد
گنگ می‌شود با زبان بی‌‌زبانی‌اش
بر دامن اطلسی‌دوز ققنوسی اخته
چنان‌که لنزهای لبم
شقاقلوس لبخند گرفته‌اند
دنیا به پشت خوابیده
با سیگار برگی بر لب
مردن سوار بر اسبی چموش
ردای سیاه مرگی بر دوش و زهی خیال
زهی خیال، خیال که مرگ قنداق می‌کند چنان
که قلبم از زناشویی سنگین کفنی با دستان مرده‌شویی
در پسا جدال من و مرگ می‌گیرد
و مادرم مشغول شیر دادن انجیرهاست

انجیرها یک‌صدا
الکل در کّل خوب است، الکل در کّل خوب است که گاهی تو بنوشی دو سه پیمانه و گردی ز جهان بی‌خبر و هیچ نماند ز خیالی اثری؛ مست شوی؛ هست شوی و صدای قطاری گنگ و منگ  


متانول اتانول  متیلیک اتیلیک؛ متانول اتانول متیلیک اتیلیک، متانول اتانول متیلیک اتیلیک
متانول اتانول متیلیک اتیلیک؛
گرووووم گرووم
گرووووم گرووم
و ابری پیر شدن ثانیه‌ها را می‌بارد

غرووووم غرووم
غرووووم غرووم
و اذالجهیم

دارااام دااارااام
سُعرت سعرت
نهر خصم، دریای خشم، برجهید از رخنه تیر، از دست کماندار پیر
ای سر جمله سرکشان، که قرشمال قرشمال
چگالی‌ فریادی می‌شوی
ریگی در میا‌‌ن فلاخن
منجنیق کلافگی
تو را از کجای فلق تاریخ پرانده است
که بانگ زوالِ، آلزا، آلزا، آلزایمر را قفل زبانت کرده و
 چمدان مرگ را دستت گرفته و کلش کلش حول هیچ را کز کرده
با قامتی خمیده و چشمانی مست
سوار بر کرندی پیر
چنان‌که گیسوان تفنگت
بر روی شانه‌‌های خوابم تخم باروت افسردگی می‌پاشد
و نمناکانه مادر انجیرهایم را
در تیررس قافیه قفل می‌کند
و حزن تنم را را
به اردکی که در گلویم
حوض کاشی حنجره‌ام را را از صدای جاروبرقی‌ پر می‌کند  کوک می‌زند را را
که چنان ناکوک سرود زوال را را
آلزا، آلزا، آلزایمر
آلزا، آلزا، آلزایمر را را عربده می‌زنم عربده‌هاااااا و
و لرزه بر لبان آغشته به شیر انجیرها
و مادرم چنان
قسم به بیابان رنگ می‌دهد
قسم به درختان قلم مو می‌دهد که رعد خشک سرفه می‌کنند
و سمندری که آروغ یاس می‌زند
و  تاریخ دست در حلقه زلفکان مطربان  فراموشی که ضرب عیاشی‌شان را با
آلت زقّوم می‌نوازند و
تحریک مثانه می‌کنند و
سوق و الجیش روانم را
می‌خایند و می‌خایند و می‌خایند و من
غیظ خنده گرفته‌ام
مادر انجیرها سنگ به شکم بسته
آب در قاروره شاه‌عباسی نعوظ نمی‌کند
و سرود ناتوانی سلول‌های خاکستری‌ام
که در عطر گوزناک سر نیزه‌ات
رگبار تجاوز چکمه‌هایت
مرا از گوهی مطبوع سیراب می‌کند چنان،
چنان!  ت ت تق
لنج خیالم پا در گودال چرک و خون و خشم و
ناخدای خواب
کورمال‌کورمال
بر عرشه مغزم می‌شاشد و صدای صخره در گوش
پ پ پاق و
قورباغه‌ای که بر ردای مترسک جغرافیای خشک رودخانه حلقم
آواز ابوعطا سر می‌دهد را  را
و ساعتی‌ که چای فراموشی دم کرده‌ام را را
و سربازی‌ که در پوکه‌های فشنگ
نطفه می‌کارد را را
و یک‌یکشان را  را
و صدای مادر انجیرها را را که در
فصل خودکشی،‌ حواسم را پرت می‌کند
شَ تَتَتَرَق
در این زمستان دوزخیده پوش و
مرگیینه باف بستر اوهام و
خطابه‌های سرخرگ و خرمن نت‌های تیغ
نت‌های حامِل مرگ در من حامِله و
تاریخ که تمام می‌شود
مرغ غم‌خورکی بر لب استخری پلاسیده تَ تَ تَخ
تَ تَ تَخ
و تاریخ تاریخ تاریخ
تاریخ که تمام می‌شود
دنیا به پشت می‌خوابد
فراموشی پیری،
سیگار برگی بر لب
در بستر مادرم و مادرم مشغول شیر دادن انجیرهاست
انجیرها یک‌صدا، یک‌صدا
الکل در کّل خوب است، الکل در کّل خوب است
و مادرم خاموش خاموش  


در اعوجاج عطسه‌های جّن زده که تنگ زین سینه‌اس را کشیده‌اند و می‌تازند
پستان بر دهان انجیرها
و انجیرها یک‌صدا

الکل در کّل خوب است، الکل در کّل خوب است که گاهی تو بنوشی دو سه پیمانه و گردی ز جهان بی‌خبر و هیچ نماند ز خیالی اثری؛ مست شوی؛ هست شوی و صدای قطاری گنگ و منگ  

متانول اتانول  متیلیک اتیلیک؛ متانول اتانول  متیلیک اتیلیک، متانول اتانول  متیلیک اتیلیک
متانول اتانول  متیلیک اتیلیک؛
و مادرم، خاموش خاموش بر
دقیقه‌های هیچ پوشی
که در بسترش چونان اسبی از هوش می‌روند و
مادرم خاموش خاموش
در تاریخی که تمام می‌شود و
جیغ گوشت‌خواری
که در چاهک نگاهم
تقلا می‌کند
و محلل معاشقه
درد و دود است و
انجیرها یک‌صدا
هر که دودش بیش دردش بیشتر
هر که دودش بیش دردش بیشتر

مادرم خاموش خاموش
دنیا به پشت خوابیده سیگار برگی بر لب فریاد می‌کشد
ای‌کاش کرکس چلوار پوشی
محلول استحاله پاییز را
در مستطیل‌های جمعه کشف کند
و انجیرها در سایه‌های چقرمه بسته بر گلوی شراب
الکل در کّل خوب است، الکل در کّل خوب است
الکل در کّل خوب است، الکل در کّل خوب است و
مرگ که برای من ورد می‌خواند و
من برای تو شعر
دنیا به پشت خوابیده
سیگار برگی بر

ارسال نظرات