در سال 2004 که برای «شهروند» تورنتو کار میکردم، گفتوگویی داشتم با آقای محمدعلی عمویی که تا مقطع یورش و دستگیری رهبران آن، رئیس تشکیلات حزب توده ایران بود. این گفت وگو از دو دیدگاه امروز نیز تازگی دارد:
1) شوهای تلویزیونی که تحت عنوان اعترافاتِ متهمان از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشود؛
2) درگذشت مهدی پرتوی و نگاهی دوباره به نقش مرموز این چهره مهم حزب توده در نابودی یکی از مهمترین احزاب سیاسی تاریخ معاصر ایران.
لازم به توضیح است که در بازنشر مصاحبه، مقدمه گفتوگو کمی کوتاه شده اما متن مصاحبه به غیر چند ویرایش صوری تغییر دیگری نکرده است.
28 دسامبر 2019
محمدعلی عموئی تمام جوانی خود را در زندانهای شاه گذراند. او كه به خاطر ایدهآلهایش پس از كودتای 28 مرداد دستگیر، «محاكمه» و زندانی شده بود، با امواج انقلاب 1357 رهایی یافت. اما دوران رهایی بسیار كوتاه بود. روز 17 بهمن 1361 كمتر از چهار سال پس از آزادی از زندان 25 ساله، او به همراه تعداد زیادی از رهبران حزب توده ایران دستگیر و به حبس فرستاده شد. اگرچه دوره دوم زندان عموئی «تنها» 12 سال به طول انجامید، اما او خود میگوید كه «فشارهای یک ماه اول این دوره بیش از تمامی مصائب 25 سال زندان دوره گذشته» بود. شاید بیان آنچه در سالهای سیاه دهه 1360، از جمله به محمدعلی عموئی رفت، در شرایط امروز كه دارای شباهتهای جدی با آن روزهاست خالی از بهره نباشد. / خ. ش، 14 آوریل 2004 |
آقای محمدعلی عمویی گرامی شما در موج اول دستگیری رهبران حزب توده ایران دستگیر شدید، یا موج دوم؟
محمدعلی عمویی: من در 17 بهمن 1361 دستگیر شدم كه شامل موج اول دستگیریها میشود.
از این روز تا موج دوم در اردیبهشت ماه تقریبا سه ماه فاصله بود. میدانیم كه موج دوم محدود به دستگیری رهبران نبود و صدها و به روایتی هزاران نفر از اعضا و هواداران حزب توده ایران دستگیر شدند. از اتفاقاتی كه در فاصله این سه ماه درون حزب رخ داد، بگویید؟
محمدعلی عمویی: رخدادهای این دوره دو دسته هستند. من دربارهی آنچه برای حزب بیرون از زندان رخ داد چیز زیادی نمیتوانم بگویم، اما بخشی از ما كه 17 بهمن دستگیر شده بودیم در این دوره شاهد فشارهای بیحد و مرزی بودیم. هدف این فشارها آن بود كه ما را به پذیرش اتهامات بیپایه و اساس بازجویان وادارند.
نتیجه سه ماه اعمال فشارهای جسمی و روانی شوهای تلویزیونی بودند كه شاید شاهدان آنها به این امر واقف نباشند كه این شوها تحت چه شرایطی تولید شده بودند. اینها حتی شامل قسمتهایی بودند كه خود آقایان نیز از نمایش آنها خودداری كردند شاید روزی نظیر آنچه امروز توسط سازمان اسناد ملی چاپ و منتشر شده و مربوط به زندانهای رژیم گذشته است، منتشر شود كه وضعیت دوران زندان ما بعد از انقلاب را نشان دهد. این اسناد نشان خواهند داد كه چه فشارهایی بر ما وارد شد تا به جرمهایی كه مرتكب نشده بودیم اعتراف كنیم.
آنچه به رخدادهای درون زندان بازمیگردد شامل سه ماه ضرب و جرح و انواع و اقسام فشار فیزیکی و روانی میشود كه به ما وارد شد.
در اینجا شاید اشاره به یک نكته ضروری باشد كه انگیزه شكنجه نیز بر دو نوع است. گاه یک وقت بازجو فكر میکند، میداند و یا حس میکند كه متهم چیزی را پنهان میکند كه اگر به آن اعتراف كند موضوع اتهام روشن تر میشود اما یک وقت بازجو میداند كه هدفش نه عیان كردن حقایق پنهان در ذهن متهم بلكه پذیرفتن آن چیزی است كه در ذهن بازجو میگذرد. در نوع اول گاه فشار به آنجا میرسد كه اگر متهم چیزی برای پنهان كردن دارد آن را عیان میکند. اما در نوع دوم كه شامل حال ما میشد باید به آنچه مورد علاقه بازجو بود اعتراف میکردیم و آن بدترین اتهاماتی بود كه به هیچ وجه نمیتوانست در مورداعضای حزب ما مطرح باشد.
در رابطه با رخدادهای خارج از زندان باید این نكته را اضافه كنم كه به باور من اگرچه دوستان ما در خارج از زندان شلاق نمیخوردند و با دستبند قپانی از سقف آویزان نمیشدند اما آنها شبانه روز در چنان دلهره و اضطرابی به سر میبردند كه از بودن در زندان و سلول دست كمی نداشت.
آیا در مدت این سه ماه با دیگر رهبران حزب توده ایران رودررو و یا هم سلول شدید، یا دست كم در صحنهسازیها در مقابل یکدیگر قرار گرفتید؟
محمدعلی عمویی: ببینید من بارها در این رابطه مورد سئوال واقع شدم. در دو گفتوگویی كه از طرف بی.بی.سی با من شد خواستار بیان جزئیات فشارهای این مدت شدند، من تصور نمیکنم كه بیان جزئیات ضرورتی داشته باشد، تنها به همین اكتفا میکنم كه شدت و انواع فشار بدانگونه بود كه قربانی شكنجه هر آنچه را كه بازجو طلب میکرد به ناچار میپذیرفت. شكنجهها تركیبی بودند از فشارهای جسمی و روحی و استفاده از داروهای روانگردان كه سرانجام قربانی را برای پذیرش هرگونه پیشنهادی از سوی بازجو آماده میساخت.
درباره داروهای روانگردان بگویید؟
محمدعلی عمویی: بازجوها از این داروها استفاده میکردند و این اواخر خود آنها به این مسئله نیز اشاره میکردند. گرچه من اسم آنها را به خاطر نمیآورم اما دوستان دیگر ما این داروها را به خوبی و با نام میشناسند.
شما به عنوان مسئول كل تشكیلات حزب توده ایران از طریق تلویزیون جمهوری اسلامی ایران اعلام كردید كه همه اعضا و هواداران، خود را به ارگانهای حكومتی معرفی كنند. امروز در این رابطه چه میگویید؟
محمدعلی عمویی: ببینید برای تهیه هر صحنه از آنچه در تلویزیون پخش شد ما یک بار راهی شكنجه گاه شده و از آنجا خارج میشدیم. به عنوان مثال از من خواستند كه شوی تلویزیونی را من اداره كنم، گفتم من كه همه چیز را در بازجوییها گفتهام دیگر چیزی برای گفتن ندارم. گفتند تو پلونوم 17 را اداره كردهای پس باید این «میزگرد» را نیز تو اداره كنی. فكر نمیکنم لازم به توضیح باشد كه پذیرفتن این امر به آسانی صورت نگرفت.
آقایان نورالدین كیانوری و احسان طبری تا آخرین لحظه یعنی پس از دوران زندان نیز از مشی حزب دفاع كردند. سئوال من این است كه چگونه یک مشی صحیح میتواند به تلاشی پرسابقهترین حزب مدرن ایران بیانجامد؟
محمدعلی عمویی: انسانها در شرایط مشابه واكنشهای متفاوت از خود بروز میدهند. من نمیتوانم آنطور كه شما میطلبید، به بررسی نظرات طبری و كیانوری بپردازم. همینقدر بگویم كه تجربه من از آن دوران مشخص مرا به آنجا میرساند كه امروز همان احترام و حرمت را برای آقایان كیانوری و طبری داشته باشم كه در دوران فعالیت داشتم. من با همان نگاه به كار سیاسی این دو مبارز سیاسی نگاه میکنم.
من از دوران پس از زندان آقایان نورالدین كیانوری و احسان طبری سخن میگویم.
محمدعلی عمویی: ببینید آزادی آنها امری صوری بود. آنها عملا پس از آزادی نیز در بند بودند. بگذارید داستانی را در این رابطه برایتان نقل كنم، یکی از دوستان ما كتاب خاطرات دكتر كیانوری را نزد او برده از او خواهش كرده بود تا كتاب را امضا كرده و جمله یادبودی بنویسد. كیانوری سئوال میکند، مگر اینها خاطرات و نوشتههای من هستند كه من آن را امضاء كنم!
یعنی عملا انتصاب این نوشتهها را به خودش كتمان میکند. البته واقف هستید كه آنها توسط خود دستگاه چاپ و منتشر شدند و نه به صورت خاطرات كه به صورت پرسش و پاسخ، دقیق تر بگویم [پروتكل] بازجویی بودند.
هنگام ضربه به تشكیلات حزب توده چنان به نظر میآمد كه دستگاههای اطلاعاتی رژیم، چارت سازمان مخفی حزب را به خوبی كف دست میشناسند. در این باره چه میگویید؟
محمدعلی عمویی: من نمیدانم این را بر چه اساسی میگویید. اما خوب سازمان مخفی برای حكومت مهمتر بود و به همین دلیل برای آن بیشتر نیرو گذاشته بودند!
میخواهم به نقش آقای مهدی پرتوی در آن جریانات . . .
محمدعلی عمویی: بله بله متوجه سئوال شما شدم! قضاوت در مورد آقای مهدی پرتوی میتواند غیرمنصفانه باشد و یا برعكس با تساهل و گذشت بیش از حد باشد.
آقای مهدی پرتوی یقینا مسئولیت سنگینی بر دوش دارد و تاریخ نشان خواهد داد كه او كی و كجا به پاسخگویی مینشیند. اما اینكه به طور قاطع بخواهیم او را محكوم كنیم و بگوییم كه او سازمان مخفی را به دستگاه لو داد، موافق نیستم.
البته قرائنی از قبل از حمله به حزب وجود دارد كه این قرائن ذهن انسان را معطوف میکند به اینكه مهدی پرتوی یک معاملاتی با آقایان داشته است. اما حكم نمیتوان صادر كرد.
من با افرادی صحبت كردم كه هنگام دستگیری اعضای خانوادهشان خود شاهد همراهی آقای مهدی پرتوی با ماموران حكومتی بودهاند. در اینجا من به اعضای سازمان مخفی اشاره دارم.
محمدعلی عمویی: آنچه من گفتم مربوط به برخورد آقای مهدی پرتوی قبل از دستگیری وی بود اما او از لحظه بازداشت به بعد یعنی شب ششم اردیبهشت سال 1362 صددرصد تسلیم آنها بود و تن به همه گونه همكاری با آنها داد. این همكاری شامل تمام مراحل دستگیری، بازجویی و «دادگاه»ها میشد.
آقای مهدی پرتوی پس از دستگیری بدون تردید همچون یک مامور دستگاه عمل كرده است. آنچه از نظر من مورد شك و قبل از صدور حكم نهایی مستحق تحقیق و بررسی است، رابطه او با دستگاه قبل از ضربه به حزب است. همانطور كه قبلا نیز اشاره كردم برای من دست كم دو قرینه وجود دارد كه او قبل از حمله وارد معاملاتی با حكومت شده بوده است!
آیا یکی از این قرائن بازداشت كوتاه مدت وی در سال 1359 نیست؟
محمدعلی عمویی: بله این یکی از آنهاست كه میتواند زمینه شناسایی وی بوده باشد. قرینه دیگر كه مورد نظر من است، ماجرای مراجعه ماموران كمیته غرب تهران به منزل اوست. در این مراجعه آنها مقدار زیادی اسناد و نامهها را با خود برده و یادداشتی میگذارند كه صاحب این وسائل به محل كمیته مراجعه كرده و آنها را بازپس بگیرد.
او نیز به كمیته مراجعه كرده و وسائل را بازپس میگیرد. او این داستان را این گونه به حزب گزارش كرد كه نامهای در آنجا بود و فردی از من سئوال كرده بود كه صاحب یک كلاشینكف است و براساس مواضع حزب باید با این اسلحه چكار كند، من هم گفته بودم كه راهنمایی میکنم و به ماموران كمیته توضیح دادم كه از آن فرد خواستهام تا اسلحهاش را تحویل دهد.
پرتوی در ادامه گزارش خود گفته بود كه با ماموران كمیته همراه با من به منزل آن فرد آمدند. من در آنجا كلاشینكف را گرفته و تحویل دادم. آنها نیز صحت گفته مرا پذیرفته و داستان فیصله یافت.
حال وقتی توجه میکنیم كه این ماجرا زمانی اتفاق افتاده است كه اعضای حزب به خاطر به همراه داشتن یک اعلامیه كه مضمون آن تنها دعوت به دفاع از دستاوردهای انقلاب بود بازداشت شده و مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند، این برای من یک قرینه بسیار قوی است كه باید مورد توجه قرار بگیرد.
آقای فروغیان عضو كمیته مركزی حزب توده ایران كه به عنوان رابط حزب توده با حزب كمونیست اتحاد شوروی عمل میکرد، در جایی گفته است كه قبل از حمله به حزب، شورویها هشدار داده بودند كه اوضاع وخیم است و حزب باید آماده برخورد شدید حكومت باشد. اما رهبری حزب توده از این اطلاعات برای حفظ جان اعضایش استفاده نكرد، چرا؟
محمدعلی عمویی: اول این كه اطلاع صحیح است. این خبر منتقل شد، علاوه بر این كه آنها خواسته بودند رفیق كیانوری به ملاقات آنها برود. پیام آنها واضح بود و رهبری هشدار را دریافت كرد، جلسات متعددی در این رابطه برگزار شد و سرانجام تصمیم آن شد كه مجموعه رهبری از كشور خارج شود. تداركات این كار نیز دیده شد. قرار بر آن بود كه تنها 2 نفر برای اداره امور حزب در ایران بمانند كه این دو نفر عبارت بودند از رفیق جوانشیر و من. اما در مرحله اجرا هیچ یک از رفقا حاضر به ترك ایران نشدند. جملگی گفتند اگر خطری هست به جان میخریم.
بویژه پارهای از رفقا كه دوران مهاجرت در رژیم گذشته را تجربه كرده بودند اظهار میکردند كه حاضرند در ایران كشته شوند، اما یک بار دیگر به مهاجرت نروند.
رهبری حزب میتوانست این مسئولیت را برای خودش بپذیرد اما تكلیف صدها و شاید هزاران عضو و طرفداری كه در اثر سهلانگاری رهبری حزب توده دچار زندان و شكنجه شدند، چه میشود؟
محمدعلی عمویی: ببینید در حال حاضر آن چه من میگویم ارزشگذاری موضوع و تصمیم نیست من تنها آنچه را كه رخ داد توضیح دادم. به گمان من نمیتوانیم بدون تعمق و این چنین سریع قضاوت كنیم. چه بسا هرگاه رهبری خارج میشد فشار بیشتری به بدنه حزب وارد میشد و ماندن آنها سبب شد كه خودشان فشار عمده را جذب كنند. فراموش نكنیم كه حزب علنی فعالیت میکرد و بخش عظیمی از كادرهای آن شناخته شده بودند و در صورت رفتن رهبری آن چه برای كمیته مركزی اتفاق افتاد برای كادرهای پایین تر و اعضاء پیش میآمد.
آقای مهندس سحابی مدتی پیش در مقایسه زندانهای دو رژیم گفته بود كه صد رحمت به زندانهای شاه. شما كه نزدیک به 4 دهه از عمر خود را در زندانهای پهلوی و اسلامی گذراندهاید این مقایسه را چگونه میبینید؟
محمدعلی عمویی: به گمان من مهندس سحابی نظر لطف خود را نشان دادهاند و شاید دلیل این لطف آن باشد كه این آقایان تنها كسری از آن چه رهبران حزب در زندانهای پس از انقلاب تحمل كردند، چشیدهاند.
به جرأت میتوانم به شما بگویم دشواریهای 25 سال زندان من در زمان شاه به 3ــ 2 هفته بازجویی محدود میشود. البته طی دو سال اول نیز دچار گرفتاریهای ناشی از دستور نادرست حزبی در رابطه با ندامتبازی و غیره بودیم. اما پس از آن دشواریها گهگاه به اشكال مختلف از جمله تبعید، محرومیت از ملاقات، كیفیت و كمیت نامناسب غذا و… وجود داشت اما بیشتر وقت را زندانیانی بودیم كه دوران زندان خود را میگذراندیم نه بیش و نه كم.
زندانبان آن دوره زندانبان بود یعنی موظف به نگه داشتن ما در زندان بود و شكنجهگر نبود، گهگاه هنگام شورش و اعتراض ضرب و جرحی میشد كه خود آرمانخواه پی آن را به تن خود مالیده بود.
اما 12 سال زندان من در این دوره چیز دیگری بود. به جرأت میتوانم بگویم كه فشارهای وارد شده در یک ماه اول بیشتر از مصائب آن 25 سال بود. انواع و شدت شكنجهها باورنكردنی بود. و این محدود به 3 ماه اول بازجویی و «شو» پردازی نبود. در تمام مدت 12 سال آنها مرا به عنوان زندانی به حال خودم نگذاشتند. من تا سال 1373 كه برای یک ماه مرخصی از زندان خارج شدم، زیر حكم اعدام بودم و بارها و بارها این نكته به من یادآوری میشد. این در حالی بود كه آقای گالیندوپل نماینده كمیسیون حقوق بشر سازمان ملل با من صحبت كرده بود و رهبران جمهوری اسلامی در مقابل او متعهد شده بودند كه حكم من لغو شده، حق انتخاب وكیل و محاكمه مجدد داشته باشم. او به من گفته بود كه آنها حقوقدانی برگزیدهاند كه در محاكمه مجدد من شركت خواهد كرد. این صحبتها به سال 68 باز میگردد و تا سال 73 هیچ دادگاهی تشكیل نشد.
با توجه به این نكات قیاس، قیاس معالفارق بوده یعنی این دو دوران با هم قابل قیاس نیستند. در اوین یکی از بازجوها در راه بهداری از من پرسید، فلانی تو تجربه زندان دو دوره را داری فشار كدامیک بیشتر بود؟ گفتم نگران نباشید نشان افتخار از آن شماست!
اینها روی سیاه آنها را سفید كردند.
در این لحظات صدای محمدعلی عمویی تغییر كرده است. برای لحظهای احساس میکنم كه من جای آن بازجو نشستهام و آن شكنجهها را تكرار میکنم. از او عذرخواهی میکنم كه او را به آن دوران بازگرداندهام و عمویی اشاره میکند كه پزشك معالج او مصرا از اطرافیان خواسته است كه وی را به آن دوران بازنگردانند. این گفته عمویی عذاب وجدان مرا صد چندان میکند. از خود خشمگین هستم كه چرا در ابتدای مصاحبه این نكته را از وی سئوال نكردم. عمویی همچنان به صحبت ادامه میدهد و هنگامی كه به یاران از دست رفته میرسد، بغض او میتركد. بار دیگر بر خود لعن میفرستم و سعی در تغییر مسیر گفتگو میکنم. |
آقای عمویی وضعیت حزب توده ایران را امروز چگونه میبینید؟
محمدعلی عمویی: در داخل كه تشكیلاتی وجود ندارد و از خارج نیز اطلاعی ندارم. در داخل افراد و طرفداران هستند و ابراز عقیده و علاقه میکنند.
آیا حزب توده ایران دوباره در ایران پا میگیرد؟
محمدعلی عمویی: اخیرا در مصاحبهای كه با «یاس نو» داشتم اشاره كردم كه آنچه سبب میشود تا حزبیت در ایران با اقبال عمومی روبرو نشود آن است كه حزب همواره با سركوب مقارن بوده است. از آغاز مشروطه تا امروز.
معتقدم هرگاه حداقل شرایط دمكراتیک وجود داشته باشد و آن چه به عنوان آزادی بیان و اجتماعات در قانون اساسی مشروطه، همچنین قانون اساسی موجود، تضمین شده است عملی شود، یک حزب طرفدار سوسیالیزم بیشترین طرفدار را خواهد داشت.
«نیمچه بهار 76» به كودتای اول اسفند انجامید! در این باره چه میگویید؟
محمدعلی عمویی: معتقدم جنبش اصلاحات از بطن مردم برخاست و مردم از آن روال گذشته خسته شده بودند. آنها انتظار داشتند لااقل پس از پایان جنگ در چهارچوب همین قانون اساسی با تمام محدودیتهایش صاحب آزادیهای حداقلی باشند كه این عملی نشد و در سال 1376 مردم رای خود را به چهره ناشناسی دادند كه لبخند میزد. مردم در حقیقت میخواستند به آن دیگری نه بگویند.
یعنی این جنبش مردمی بود که اصلاحطلبان و اصلاحطلبی حكومتی را خلق كرد.
گرچه مردم به خرداد 1376 امید بسته بودند اما روندِ زمان این امید را كاست. من در مصاحبهای كه با «یاس نو» داشتم به طور مفصل به این مسائل اشاره كردم، گرچه آن مصاحبه سانسور شده چاپ شد اما بخش بزرگ توضیحات من منتشر شد.
به عقیده من محافظه كاران از یک سو مانع اصلاحات شدند و اصلاحطلبان از سوی دیگر با عدم تاكید كافی بر خواستههای مردم شانس بزرگی را كه برای تغییرات در كشور ما به وجود آمده بود، فنا كردند.
آقای محمدعلی عمویی گرامی از این كه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید متشكریم.
این گفتوگوی تلفنی در تاریخ ۱۴ آپریل 2004 انجام و در همان زمان در شهروند تورنتو منتشر شد.
ارسال نظرات