نفس عسگری طهرانی وقتی وارد وارد مونترال شد یک دختر خانم 13-14 سالهیِ کمی خجالتی بود، در سایه مادری که در مدت کوتاه اقامتش در این شهر، جامعه کوچک ایرانیان مونترال را از شروشور خود پر کرد و اثر انگشتاش را بر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی شهر گذاشت. بعد یکی دو سال زندگی در مونترال، نفس به تورنتو نقل مکان کرد. در آنجا دبیرستان را تمام کرد و وارد دانشگاه شد. حالا او شاعر جوان و خوش ذوقی شده که زبان انگلیسی و دراما میخواند. سال گذشته نفس عسگری تهرانی اولین مجموعه شعرش را به نام «سپیدهدمان» At The Break of Dawn منتشر کرد. انتشار این کتاب بهانه ای شد تا با نفس گفت وگو کنیم. / خ.ش |
نفس عزیزم، اولین کتاب شعر تو منتشر شد. چه احساسی داری؟
نفس عسگری طهرانی: خیلی خوشحالم. قطعهای که از وجود تو برآمده به دست مردم میرسد، این خیلی هیجانانگیز است. به عبارت دیگر واژههای به قلم آمده قدرت زیادی دارند و دانستن اینکه یک نفر دیگر به آنچه تو روزی از ژرفای احساسات خود نوشتهای دسترسی دارد آمیزهای از ترس و احساسِ آسیبپذیری در تو ایجاد میکند.
موافق هستی عنوان کتابات را به فارسی «سپده دمان» ترجمه کنیم؟
نفس عسگری طهرانی: بله به نظرم «سپده دمان» ترجمه خوبی است.
چرا «سپیده دمان»؟ این اسم را بر چه اساسی انتخاب کردی؟
نفس عسگری طهرانی: اول میخواستم نام کتابم را بگذارم Twilight اما بعد تصمیمام عوض شد چرا که میخواستم نام کتابم دوگانگی موجود در شعرهایم را نشان بدهد.
کی شعر گفتن را شروع کردی؟
نفس عسگری طهرانی: وقتی که 13 یا 14 ساله بودم نوشتن روزنگارِ شخصی را شروع کردم. البته همیشه از نوشتن احساساتم لذت میبردم. این کار به من کمک میکرد و میکند تا با احساساتم رابطه بهتری برقرار کنم؛ آنها را پذیرا بشوم.
وقتی که از مونترال به تورنتو نقل مکان کردیم شروع کردم به خواندن شعرهای انگلیسی. آهسته آهسته عشقی که به سهراب سپهری داشتم در من دوباره زنده شد. یادم آمد تازه 9 یا 10 ساله بودم که خالهام شعرهای سهراب را برایم میخواند. همزمان خواندن دیکنسون، پلاث و مارگارت آتوود را شروع کردم. میخواستم احساساتم را در قالبی زیبا با استفاده از تصاویر و استعارههای گوناگون بنویسم و از این طریق کاری کنم که اطرافیانم احساساتام را آنگونه که هست حس کنند. برای این کار شعر بهترین قالب بود.
نوشتههای کتاب در چه دورهای شکل گرفتند؟
نفس عسگری طهرانی: بیشتر کارها وقتی نوشته شد که کلاس 11-12 بودم. قرار بود برای یک دوره نگارش خلاق یک پورفولیو آماده کنم. اسکلتبندی این کتاب همان وقت شکل گرفت. البته اولین صفحات کتابم با عنوان «اندیشههای درون» جدیدترین بخش کتابم است که نوشته شده.
فکر میکنی یک روزی به فارسی هم شعر بنویسی؟
نفس عسگری طهرانی: خیلی امیدوارم. میخواهم یک روزی شعری برای خالهام بنویسم. او کسی بود که عشق شعر و کتاب را در وجود من کاشت.
کدام یک از شعرهایت را بیشتر دوست داری؟ چرا؟
نفس عسگری طهرانی: شعرِ I’m Complicated برایم برجستهتر است. همیشه، در دبیرستان و حتی پیش از آن، از دوستان قدیمام و همچنین از افرادِ مهم زندگیام میشنیدم که من فرد پیچیدهای هستم و این «پیچیدگی» چیزی نبود که آنها دوست داشتند یا در آن لحظه از من انتظار داشتند. اوایل وقتی که این را میگفتند رنج میبردم اما بعد یک روز این شعر را نوشتم. وقتی که احساسم را در این باره تبدیل به شعر کردم و تجسم احساساتم را در قالب واژهها روی کاغذ دیدم همه چیز تغییر کرد: این برای من راهی شد تا خودم را، با همه پیچیدگیها، اضطراب و دپرسیون بپذیرم و دوست داشته باشم. اینها جزئی از من هستند و من به این نتیجه رسیدم که آنها را همین گونه بپذیرم و با آنها همزیستی کنم، هر روز و همه روز.
لطفا درباره خودت بگو! رشته تحصیلی، اینکه دوست داری چه کاره بشی و…
نفس عسگری طهرانی: درحال حاضر دارم در دانشگاه تورنتو دبل میجر انگلیسی و دراما میخوانم. با تمام وجودم هروقت که وقت دارم، یعنی هروقت که نمینویسم، میخوانم. دوست دارم درباره چیزهایی که دلخواهم هستند صحبت کنم. البته حتما این خاص من نیست و همه همینطور هستند. از اینکه در کنار عزیزانم باشم و آنها را بخندانم، لذت میبرم، بیش از هرچیز دیگری در این دنیا.
به نظر تو درحال حاضر بزرگترین مشکل جامعه انسانی چیست؟
نفس عسگری طهرانی: به نظرم دیواری از جهل میان ما و آنچه در اطرافمان میگذرد کشیده شده. ما به تلفنهایمان چنان وابسته شدهایم که قادر نیستم ببینیم چگونه شبکههای اجتماعی دیواری از دروغ در اطراف ما کشیدهاند. ما فراموش کردهایم که زمین و طبیعت پیش از ما اینجا بودهاند و ما باید به آنها احترام بگذاریم. گاهی در خلوت خودم آرزو میکنم که در دهه هشتاد به دنیا میآمدم و دههی پرخروشِ زندگیام را در سالهای 1990 میگذراندم تا مزه زندگی واقعی را بچشم، قبل از اینکه تلفنِ همراه اعتبار و اصالت زندگی را از آن بگیرد.
آیا راه حلی برای این مشکل میشناسی؟
نفس عسگری طهرانی: به نظرم ما باید تصمیم بگیرم و دست به عمل ببریم به جای اینکه «پست» روی اینستاگرام «شییر» کنیم. نمیگویم هر کسی باید کار بزرگی برای محیطزیست بکند گاهی اوقات مجموعه کارهای «کوچک» است که بزرگترین تاثیر را میگذارد.
ما میتوانیم با گذاشتن اتومبیل در خانه و راه رفتن تا فروشگاه شروع کنیم؛ یا برای رفتن سرکار و سرکلاس از اتوبوس استفاده کنیم. ما میتوانیم موقع خریدن چای یا قهوه لیوان خودمان را به همراه داشته باشیم و از لیوان یکبار مصرف صرفنظر کنیم. ما میتوانیم… همه اینها میتواند شروعی باشد برای رسیدن به آن هدف بزرگ.
دوست داری چیز دیگهای اضافه کنی؟
نفس عسگری طهرانی: من امسال بیست ساله شدم و همزمان با ورود به سومین دهه زندگی حس میکنم هرگز مثل امروز سپاسگزار انسانهایی که در زندگیام هستند نبودهام.
با تمام وجودم شکرگزار تمام انسانهایی هستم که وارد زندگیام شده و یا از آن بیرون رفتهاند. کسانی که سبب رشد درونی من شدند. جانهای زیبایی که همچون من سرگردان بوده اند، با اضطراب و دپرسیونی که برایشان شبهای بیخوابی به ارمغان آورده است. من یاد گرفتم که داشتن شوروهیجان برای یک انسان و حتی برای «چیز»های کوچک کاملا خوب است.
با آمیزهای از هیجان و ترس به استقبال همه آن چیزهایی میروم که زندگی قرار است سر راهم قرار بدهد. اما قول میدهم که همیشه رمانتیک بمانم، از طعنه به زندگی خسته نشوم و با قلب خودم صادق باشم.
نفس عزیز از تو سپاسگزاریم و برایت شور و آرامش روزافزون آرزو میکنیم.
ارسال نظرات