همانطور که شما خوانندگان عزیز صفحات ادبی هفته میدانید، نزدیک به دو سال قبل، باب مطلب دنبالهداری را گشودیم زیر عنوان «ادبیات و مهاجرت» که هم به ادبیات فارسیزبان و اُدبای فارسیزبان در کانادا میپردازد و هم به آثار ادبی و داستانیِ مرتبط با مهاجرت در ایران. و از دیگر سو داستاننویسی هم برای ما مهم بوده و به فراخور تا توانستهایم در پرداختن به آن کوشیدهایم. بر این زمینه، آنچه در این شماره میخوانید، حاصل همسخنیِ ما با فعال فرهنگی شهر ونکوور «وحید ذاکری» دربارهٔ داستاننویسیاش و زندگی فرهنگی اوست. همچنین کوشش تازهٔ او در قالب نشر رایگان داستانهایش در دوران دشوار کرونا، مناسبت مغتنمی بود تا با او دربارهٔ داستاننویسیاش و کل زیست فرهنگیاش، به گفتوگو بنشینم که امیدوارم فرهنگدوستان بیشتری را با او و کارهایش آشنا کند و سبب شود پیاش بگیرند. |
با سلام و سپاس از وقتی که در اختیار «هفته» میگذاری. برای شروع لطفاً خود را برای مخاطبان ما معرفی بفرما.
سلام خدمت شما فرشید جان عزیز و خوانندگان محترم هفته. وحید ذاکری هستم و متولد شیراز. دیگر سالیان درازی میشود که با ادبیات زندگی کردهام، از شرکت در نشستهای ادبی گرفته، تا خواندن آثار داستانی و البته نوشتن داستان.
وحید جان چه شد که برای زندگی و کار به اینسوی جهان آمدی؟
من دانشآموختهٔ رشتهٔ برق هستم. چندین سال پیش و برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به کانادا آمدم، به دلیل امکانات عموماً بهتر آموزشیِ و پژوهشی دانشگاههای این سر دنیا. بعد از پایان تحصیل هم به دلیل شرایط کاری مناسبتر اینجا ماندگار شدم. چندین بار هم به سرم زده که برگردم به ایران، اما متأسفانه شرایط ناگوار ایران و البته توصیهٔ دوستان از این کار بازم داشته.
بارقههای کارِ فرهنگی از کجا به سراغت آمد؟
پرسش سختی است. شاید هیچ انسانی نتواند دقیق بگوید که چرا مسیر زندگیاش آنطور سپری شده. من هم تا جایی که یادم میآید از کودکی و روزهای دبستان، به ادبیات علاقه داشتم. شاید بخشیش را بتوان ارثی دانست، بخشیش هم شاید از تأثیر محیط و خانواده و آدمهای اطرافم بوده باشد. بههرحال از خردسالی به نوشتن و خیالپردازی و قصهسازی علاقه داشتم. بعد هم که بزرگتر شدم کمکم پایم به نشستهای ادبی باز شد و نقد و بازخوردها کمکم کرد تا نوشتههایم تا حدی از آن کالی و خامقلمیهای اولیه در بیاید. البته هنوز راه دراز و بسیار پرپیچوخمی در داستاننویسی پیش رویم است.
در اینهمه شاخههای مختلف کار و کوششت چه شد که این مسیر به سمت کار داستاننویسی رفت؟
این هم پرسشی سخت و دشوار است. به یک بیان، شاید داستان یا در معنای گستردهترش ادبیات، پنجرهای باشد که از آن دنیا را میبینم. داستان برایم زیستبومی خیالی است که درش شاد یا غمگین میشوم، تجربه کسب میکنم، و به یکشکل به زندگیام معنا و هدفی میدهم. از این چشمانداز، شاید داستاننویسی برایم بیشتر به عهده گرفتن نقشی فعالانهتر باشد در این زیستبوم. به این صورت که مشارکتی هرچند بسیار ناچیز و اندک داشته باشم با نوشتن داستانهایی.
به نظرت چرا «داستاننویسی» و انجمنهای داستان هنوز و حتی در دوران پس از مهاجرت مهم و مقبول و اثربخش است؟
پرسش خوبی است. بخشی از مهم بودن و اثربخشیشان از وزن و اعتبار داشتن ادبیات است در فرهنگ ما ایرانیها. دستهای از جامعه مهاجر ایرانی آگاهانه و حتی نیمهآگاهانه متوجه ارج و قدر ادبیات در فرهنگ ایرانی است و از همین رو مخاطب داستان و پیگیر انجمنهای داستان میشود. گروهی هم علاقهمند میشود که افزون بر مخاطب بودن با نوشتن داستان مشارکت بیشتری داشته باشد در این کار و کوشش فرهنگی. این میشود که کمابیش داستاننویسی و انجمنهایش مورد اقبال و پسند بخشی از ایرانیهای مهاجر و دور از ایران قرار میگیرد. البته وزن داشتن ادبیات در فرهنگ ما تنها دلیل نیست و عاملهای دیگری را هم بایست در نظر گفت، مانند هویتخواهی، آرامشجویی، همنشینی با همزبانان و هممیهنان، احساس خشنودی از کار فرهنگی کردن، و البته دلبستگی ناب داشتن به ادبیات.
لطفاً از راههای مختلف ارتباط با خودت و دنبالکردن آثار و فعالیتهایت نیز برای ما بگو.
علاقهمندان داستانهای من میتوانند از طریق صفحهٔ فیسبوک و اینستاگرام با من در تماس باشند،
فیسبوک،
https://www.facebook.com/Vahidzz/
اینستاگرام،
https://www.instagram.com/vahidz888/
مجموعه داستان من «خیزران خاموش» هم از راههای زیر قابل تهیه است،
نسخهٔ الکترونیک در «گوگل پِلِی»،
نسخهٔ کاغذی (محدودیت تعداد) در سایت آمازون،
نسخه کاغذی (محدودیت تعداد) در کتابفروشی پان-به،
https://panbeh.com/product/b0000015-the-reticent-reed/
برنامهها و کارهای پیشِ رویت چیست؟
یک مجموعه از سه داستان بلند آماده انتشار دارم به اسم «سَمَرِ سه یار: بودیار، ماهیار، دلیار»
سخن پایانیِ ناگفته…
سپاس بسیار بسیار فراوان از شما فرشید عزیز و گروه ادبیات هفته بابت وقت و فرصتی که به من برای این مصاحبه دادید. کامیاب و برقرار باشید.
وحید گرامی، ممنون از وقتی که به «هفته» دادی.
ارسال نظرات