سنت ایرانی قرنها است در اسارت ذهن بسته قرار دارد. اگر آخرین تجربهی ذهن باز ایرانی را ابنسینا در قرن چهارم بدانیم غیر از آن، ایران جز چند موردِ محدود شاهد ذهن باز نبوده است.
از منصور حلاج در قرن سوم تا سهروردی در قرن ششم که هر دو توسط حاکمان شرع و فرماندهان سیاسی عرب به قتل رسیدند، نمونههایی تاریخی از سلطهی ذهن بسته بر ذهن باز است. نمونهی تاریخی دیگر از عطار و صدرا شیرازی در قرن ششم (که مجبور به ترک دیار شد) تا سعدی و حافظ در قرن هفتم است که در فضایی ترکیبشده از حملات مغولها، اعراب و حاکمان شرع در امان نبودند و آنچه تجربه کردند نوشتن بود به مثابهی راه رهایی . و چه زیبا نوشتند و چه زیبا هم به یادگار گذاشتند.
غیر از این چند مورد تا کنون هر چه بود روایت ذهن بسته بود. یکی از اندک مبارزان رهایی از ذهن بسته، سهروردی مشهور به شیخ اشراق بود. صاحب «حکمت الاشراق» که در واقع بنیانگذار «مکتب شرق در جهان اندیشه» بود.
در چنین زمانهای سنت در اسارت ذهن بسته به انجماد رسید و از طرف دیگر سهروردی با ذهنی چندوجهی قهرمان رهایی از ذهن بسته شد.
مطالب این شماره در بخش صحنه مربوط است به تحلیل و نقد «نمایش سهروردی» در روز بزرگداشت او که یادآور تلاشهای اوست برای رهایی از جزمیات سنت تئولوژیک در ایران. همان جزمیات سنتی که سهروردی اندیشمند را ابتدا به اسارت آزادیکشان فقهی و مذهبی کشاند و سپس به قتل رساند، به طوری که با قتل او ملتی هم از ورود به جهان پر تلاطم اندیشهها و اندیشهورزی برای قرنها بازماند و به عقبماندگی دچار شد.
ارسال نظرات