بیست و هشت اردیبهشت برابر ۱۸ می در تقویم ایران به بزرگداشت حکیم عمر خیام اختصاص دارد. به همین مناسبت، آنچه در این شماره میخوانید، حاصل همسخنی با محقق خیام پژوه، سید علی میرافضلی است: میرافضلی کارنامهی پربرگوبار و آثار پر خوانندهای دارد؛ تا آنجا که آثار او امروز بیتردید مرجع هرکسی است که بخواهد درزمینهی رباعی به کاوش و پژوهش بپردازد. سید علی میرافضلی، این شاعر و پژوهشگر پنجاهویکسالهی ساکن رفسنجان در طنزنویسی نیز دستی توانا دارد. میرافضلی علاوه بر بیش از صد مقالهی تحقیقی و کتب آکادمیکی چون: رباعیات خیام در منابع کهن؛ کتاب چهار خطی؛ جُنگ رباعی؛ گوشهی تماشا؛ شاعران قدیم کرمان؛ رباعیات فکری مشهدی و مونس الاحباب از خواجه عبدالله مروارید کرمانی، در عرصهی آفرینش نیز آثار پر خوانندهای دارد و البته در آن عرصه نیز شعر کوتاه و چهارگانیها (که بهنوعی فرزندان رباعیاند)، از علایق اصلی اوست که ازجملهی آنها میتوان کتابهای تقویم برگهای خزان؛ گنجشک ناتمام؛ دارم به ساعت مچیام فکر میکنم؛ تمام ناتمامیها؛ خواب گنجشکها؛ آهسته خوانی؛ مرا مینویسی؛ کارنامهی تبر؛ و روزهایی که جز شب را نام برد. انتشار کتاب مهم و مرجع «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» فرصت و بهانهی مغتنمی بود تا با سید علی میرافضلی دربارهی کوششهایش، بهویژه در مورد خیام، به گفتوگو بنشینم که امیدوارم فرهنگ دوستان بیشتری در این سامان از پهنهی گیتی با قلم خواندنی ایشان آشنا شوند و سبب شود آن را پی بگیرند. |
آقای علی میرافضلی گرامی خواهش میکنم اجازه بدهید خوانندگان هفته از زبان خودتان با شما آشنا شوند. چگونه خودتان را به مخاطبان هفته معرفی کند؟
ترجیح من این است که خودم را شاعر و پژوهشگر معرفی کنم و مرا به این دو صفت بشناسند. این دو کلمه، جهان ذهنی مرا تعریف میکنند. شعر و پژوهش هر دو با کشف و کندوکاو سروکار دارند و میکوشند به هستی ما معنا دهند؛ و البته، شعر عرصهی تخیل و عاطفه و انعطاف است و گریز از چارچوبها؛ و با پژوهش، درگیر سنجش و سند و متر و معیاریم؛ و به نظر میرسد این دو جهان، هیچ نسبتی با هم ندارند. یادم هست که یک روز از دکتر شفیعی کدکنی پرسیدم که برای شما شعر در اولویت است یا تحقیق. فرمودند که وقتی شعر در میزند، همهی کارهای دیگر تعطیل میشود. اصلاً شعر برای تعطیلی کارهای دیگر میآید. تعادل بخشیدن بین این دو جهان بسیار سخت، اما شیرین و دلنشین است.
بارقههای نوشتن از کجا به سراغ شما آمد؟
نوشتن شعر را از نوجوانی آغاز کردم، در سالهای آغازین دههی شصت شمسی؛ وقتیکه در شهر مس سرچشمه زندگی میکردم، آنجا که طبیعت و تنهایی دستبهدست هم داده بود. اولین شعرهای من در قالب رباعی بود و با چند رباعی و غزل در شهر رفسنجان و استان کرمان شناخته شدم. در دانشگاه، رباعی را به شعر نیمایی پیوند زدم و کمکم غزل را رها کردم و تمام و کمال به شعر نیمایی روی آوردم. یکی از خوشاقبالیهای من در دوران تحصیل در دانشگاه تهران آن بود که چند سال با شادروان قیصر امینپور معاشرت داشتم و از نگاه تازه و نقدهای دقیق ایشان در کار شعر نیمایی بهرهمند بودم. زمینهی انتشار اولین کتاب شعر مرا هم ایشان فراهم کرد و مجموعه شعر «تقویم برگهای خزان» به همت ایشان سال ۱۳۷۳ منتشر شد.
از نوجوانی شاعر موردعلاقهی من حافظ بود و در دورهی دبیرستان در کنار مطالعهی رباعی، بیشتر روی شعر حافظ متمرکز بودم و یادداشتهایی در مورد تأثیر شاعران دیگر بر حافظ فراهم کردم. وقتی سال ۶۷ در دانشگاه تهران پذیرفته شدم، به این یادداشتها سروسامان دادم و برای مجلهی «نشر دانش» فرستادم که یکی از معتبرترین نشریات علمی و پژوهشی آن سالها بود و به مدیریت دکتر نصرالله پورجوادی منتشر میشد. مقالهی من سال ۱۳۶۹ در دو شمارهی آن نشریه چاپ شد. این اولین مقالهی من بود که به چاپ رسید و مسیر مرا در کار پژوهش هموار کرد. در آن سالها، بازار حافظپژوهی بسیار پررونق بود و این مقاله موردتوجه قرار گرفت. ولی در ادامهی مسیر، گرایشم به سمت رباعی پژوهی و خیام پژوهی تغییر کرد و از این تغییر بسیار خوشحالم.
از نگاه کسی که بهنوعی عمدهی عمر خود را در عرصهی پژوهش و سرایش شعر کوتاه و بهویژه رباعی کار کرده، حالا که به پشت سر نگاه میکنید، چرایی قرار گرفتن در این مسیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
شعر باید انتخابت کند و پژوهش کاری است که تو انتخابش میکنی. شعر با جهان ناخودآگاه سروکار دارد و پژوهش امری کاملاً خودآگاه است. اینکه چه شد من شعر را با رباعی شروع کردم، به این نکته برمیگردد که در اوایل دههی شصت، اقبال به رباعی در بین شاعران جوان آن سالها مثل قیصر امینپور و سید حسن حسینی زیاد بود و من نوجوان را هم که در شهرستانی دور از مرکز زندگی میکردم، تحت تأثیر خود قرار داد و شروع به گفتن رباعی کردم. همین مسئله باعث شد که قالب رباعی در مطالعات من سهم زیادی پیدا کند. تا قبل از آنکه به دانشگاه بروم، اغلب رباعیات کلاسیک را خوانده بودم و با جهان رباعی آشنایی کافی داشتم؛ اما شاعر موردعلاقهی من حافظ بود.
یکی دیگر از خوشاقبالیهای من آن بود که به بخش خطی کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران رفتوآمد پیدا کردم و در آنجا بود که با زیرورو کردن کتابهای خطی و میکروفیلمها و نسخههای عکسی، هدف من در حوزهی پژوهش مشخص شد و با خود قرار گذاشتم که روی رباعی بهصورت کلی و رباعیات خیام بهصورت جزئی تمرکز پیدا کنم. از سال ۷۱-۷۲ این شد دغدغهی اصلی من در مطالعه و تحقیق.
از وقتیکه با خود قرار گذاشتم وقتم را وقف رباعی کنم، کمتر رباعی گفتم و کمکم رباعی از فهرست شعرهای من حذف شد. البته در شعر نیمایی، بهخصوص شعرهای کوتاه نیمایی، مدت زیادی وقت گذاشتم که پلی بزنم بین رباعی و شعر نیمایی. این پیوند، دستاوردهای خوبی برای من داشت. ضمن اینکه باعث شد که پژوهش رباعی را ببرم به دل یک پروژهی بزرگتر به اسم شعر کوتاه فارسی. در شعر فارسی که اعم از اشعار مردمی و محلی، قالبهای کلاسیک و فُرمهای جدید است، «شعر کوتاه» همیشه یک جریان زنده و زاینده بوده است. سالها پیش در مقالهی «شعر کوتاه در زبان فارسی» تاریخچهی مختصر شعرهای دولَختی، سهلَختی و چهار لَختی را به دست دادهام. در شعر کوتاه، پایهی مبنا، سطر یا مصراع یا لَخت است، نه بیت. درحالیکه در شعر کلاسیک، پایهی محاسبهی شعر یا به عبارتی، کوچکترین واحد شعر، بیت است. البته بعضیها مصراع را کوچکترین واحد شعر گفتهاند. ما در شعر قدیم شعر تک مصراعی نداریم، ولی در شعر امروز داریم. فیالمثل این شعر کوتاه منصور اوجی: «در زخم من گلی است از آتش شکفتهتر» یک شعر تک مصراعی است؛ بنابراین، توجه به همهی ظرفیت شعر کوتاه میتواند چشمانداز وسیعتری به ما بدهد؛ چه در مقام شاعر و چه در مقام پژوهشگر.
آثار شما، هم در پژوهش و هم در آفرینش تا حد چشمگیری مقبول و اثربخش و دستکم بحثانگیز شده است. با توجه به صحبتهای پیشین، این چه حسی به شما میدهد و پیوند و برهمکنش این آفرینش و پژوهش را در نسبت با یکدیگر چه میبینید؟
همانطور که گفتم، در دورهای از زندگی، شعرها و پژوهشهای من در یک مسیر واحد قرار گرفتند و این همراستا شدن امر شعر و امر پژوهش، در کارهای ذوقی و تحقیقی، خیلی به من کمک کرد که درک بهتری از پروژهی شعر کوتاه در زبان فارسی پیدا کنم. ازنظر من، شعر کوتاه، هم ضرورت زمانه ماست و هم از پشتوانهای غنی و طولانی در زبان فارسی و گویشهای مرتبط با آن برخوردار است. برخی از قدیمیترین شعرهای بهجامانده از شعرهای پیش از اسلام را شعرهای کوتاه دولَختی و سهلَختی تشکیل میدهد. «خسروانی» و «لاسکو» ازجمله انواع شعر کوتاه در ایران پیش از اسلام است که در روزگار ما در قالب «نوخسروانی» و «سهگانی» احیاشده و استمرار پیدا کرده است.
در شعر کلاسیک، تکبیت و رباعی و دوبیتی و بعضی قطعات کوتاه، جزو سرمایهی شعر کوتاه ماست که هنوز هم خریدار دارد. رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری، مهستی گنجوی و مولانا و دوبیتیهای باباطاهر و قطعات سنایی، انوری و ابن یمین نمونههای موفقی از شعر کوتاه کلاسیک را عرضه میکند. در بومی سرودههای ایرانی، سه خشتیهای کردی، واسونکهای شیرازی، لیکوهای بلوچی و لیکوهای جنوب کرمان، فهلویات و دوبیتیهای محلی جزو کهنترین و زیباترین شعرهای مردمی محسوب میشود. در دههی هفتاد شمسی جمعی از شاعران گیلان نوعی شعر کوتاه گیلکی را به اسم «هسا شعر» بنیان نهادند که در عین بومی بودن، از دستاوردهای شعر مدرن هم بهرهمند است. این گنجینهی عظیم فکری و عاطفی، در زنجیرهی بههمپیوستهی شعر کوتاه ایرانی، میتواند دستمایهی صدها تحقیق جداگانه قرار گیرد. کارهای من در برابر عظمت این حوزه، به قول اخوان ثالث، هیچ است و چیزی کم.
برسیم به خیام: به نظر شما چرا و چگونه خیام با همهی ابهام و تناقضش از مهمترین شاعران شکلدهندهی هویت ایرانی است؟
دکتر شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور» حکیم خیام را در کنار فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا، نمایندهی یک جریان فکری میداند که در مواجهه با هستی، جهانبینی خاص خود را دارد؛ یعنی هرکدام از این بزرگان، تفسیری از زندگی به دست میدهند که در عین منحصربهفرد بودن و تمایز ویژه، میتواند به تبارشناسی جهان اندیشهی ایرانیان و ترسیم خطوط کلی هویت فکری و فرهنگی ما بینجامد. به تعبیر بعضی از نویسندگان، ازجمله دوست دانشورم دکتر سینا جهاندیده، خیام یک هویت تاریخی دارد و یک هویت گفتمانی. اگرچه این دو هویت، درهمتنیده است، اما تفاوتهایی هم دارند. خیام گفتمانی، به تعبیر دکتر شایگان، نمایندهی تعارض در نبوغ ایرانی و اجتماع مسالمتآمیزِ چندین جریان متناقض زیر یک سقف است. در حالی که در خیام تاریخی، ما این تناقض را کمتر میبینیم. کار خیام در این گفتمان، نمایندگی کردن همهی وجوه فکر ایرانی است. انسانی که هم به یگانگی خداوند اعتقاد دارد هم با او بر سر مسئله مرگ و زوال زیباییها سخنان کفرآمیز میگوید. رند خرابات است و پیر مناجات.
اهمیت خیام در آن است که هم پیامی جهانی و فراتر از مرزهای زمان و مکان دارد و مخاطبش همهی انسانهای روی زمین است و همدست رد بر سینهی خوانشهای متعدد و گاه متضاد نمیزند؛ یعنی شعری کثیرالاضلاع است. دکتر شفیعی کدکنی، خیام را «صدای حیرت انسان ایرانی» میداند. ما اگر به جلوههای متناقض رفتار انسان امروز ایرانی در مواجهه با پدیدههای مادی و معنوی بنگریم، میتوانیم روح خیامانه را در این رفتارها بهخوبی شناسایی کنیم. همانطور که گفتیم، خیام تاریخی فقط جزوی از این گفتمان است؛ اما همهی وجوه متعدد این جریان و عطا و لقای آن به نام خیام نوشته شده است. خیام خودش شاید تعداد اندکی رباعی داشته باشد، اما جریان خیامیت دربردارندهی همهی رباعیات خیامانهی زبان فارسی است؛ ویترینی است از بهترین رباعیات چندین نسل. در این ویترین متنوّع، برای هر سلیقه و اندیشهای در هر زمان و مکانی، رباعیی برای خواندن و لذت بردن هست.
لطفا از سرگذشت کتاب اخیرتان «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» و مهمترین حرف و دستاورد آن برای خوانندگان بفرمایید!
کار مطالعه و بررسی رباعیات منسوب به خیام را من سال ۷۱-۷۲ آغاز کردم و ماحصل آن کتابی شده به اسم «رباعیات خیام در منابع کهن» که مرکز نشر دانشگاهی در اوایل سال ۸۲ منتشر کرد. در این کتاب، من ۲۸ منبع کهن رباعیات خیام را مربوط به سالهای ۶۰۰ تا ۸۱۴ هجری قمری معرفی کردم و در آن قضاوتی در مورد صحت و سقم انتساب رباعیات موجود در این منابع صورت ندادم؛ اما در مقدمهی کتاب وعده دادم که این کار واجب را در کتابی جداگانه انجام خواهم داد. تحقق این وعده حدود ۱۷ سال به طول انجامید. در این مدت یادداشتهای زیادی فراهم کردم و به سبکسنگین کردن روشهای بررسی اصالت رباعیات منسوب به خیام که طی ۱۲۰ سال در جهان خیام پژوهی مطرح شده است، پرداختم و درنهایت، سه معیار را برای این کار برگزیدم. این سه معیار هیچکدام جدید نیست، اما بهکارگیری یکجای آنها و کیفیت اجرای این سه معیار، شاید بهنوعی تازگی داشته باشد.
یکی از این معیارها، وجود رباعی خیام در منابع کهن و تکرار در آن منابع است؛ یعنی قِدمت سند و تواتر اِسناد. هرچه منبع به زمان خیام نزدیکتر باشد، ارزش استنادی بیشتری دارد. بعضی از رباعیات خیام در متون همعصر یا نزدیک به عهد او ثبت شده است. معیار دوم ما آن است که رباعی در منابع معتبر دیگر به اسم شاعران دیگر نباشد و شریک نداشته باشد. والنتین ژوکوفسکی ایرانشناس روس، ۱۲۰ سال پیش بحث رباعیات سیّار یا سرگردان را مطرح ساخت و آن را روشی برای پالودن رباعیات خیام از رباعیات دیگران دانست. ما در این قبیل رباعیات نیز به بحث قدمت و اعتبار منابع توجه خاص نشان دادیم. گاهی یک رباعی خیام، در منابع متأخر یا کم اعتبار به دیگران هم منسوب شده و گاهی این انتساب از جانب منابع معتبر پشتیبانی میشود. ارزیابی هرکدام از این منابعُ اهمیت زیادی دارد. معیار سوم ما، توجه به سبکشناسی قافیه در رباعی فارسی است. طبق مستندات موجودُ رباعی فارسی تا اوایل قرن ششم هجری، بیشتر چهار قافیهای بوده است. بعدها رباعی سه قافیهای رواج بیشتری پیدا کرد و به فُرم مسلط تبدیل شد. این اصل که مستند به آمار دواوین شعرای همعصر خیام و گواهی دانشمندانی چون خواجهنصیرالدین طوسی است، به ما کمک میکند که دایرهی انتسابات پراکنده را محدود کنیم و به یکدستی بیشتری برسیم. با استفاده از این سه معیار، ما از بین ۱۵۶ رباعی موجود در منابع کهن، ۲۰ رباعی را رباعی اصلی به شمار آوردیم و ۴۹ رباعی را در بخش رباعیات محتمل جای دادیم و مابقی رباعیات را، مشکوک یا مردود دانستیم.
کار دیگری که در این کتاب انجام شده، ادای دین به شاعرانی است که در طول تاریخ رباعی فارسی به بالندگی و اعتلای مکتب خیام در رباعی کمک کردهاند. در بخش دوم کتاب، ۵۱ رباعی خیامانه از گویندگانی که در فاصلهی قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم هجری میزیستند، شناسایی و معرفی شده است. در توضیحات مربوط به هر رباعی، شمار دیگری از رباعیات خیامانهی مرتبط با آنها را نیز عرضه کردهایم. به نظر من، این کتاب کمک میکند که هم سهم واقعی خیام در مکتب خیام مشخص شود و هم سهم شاعران دیگری که پیش از او، در کنار او یا بعد از او به گفتن رباعیات خیامانه اهتمام داشتند. ما سعی کردیم غبار بیمهری تاریخ را از چهرهی این رباعیات به یغما رفته پاک کنیم.
همینجا توضیح دهم که تدوین مجموعه رباعیات منسوب به خیّام حدود ۳۵۰ سال بعد از مرگ او در دورهی تیموری آغاز شد و قدیمترین آنها، دستنویس کتابخانهی بادلیان آکسفورد است که در سال ۸۶۵ قمری در شیراز تدوین و کتابت شده است. سرمایهی اصلی این مجموعهها را رباعیات شاعران دیگر تشکیل میدهد و سهم رباعیات اصیل خیّام در این قبیل مجموعهها بسیار ناچیز است. ازاینرو، ما در بررسی خود به این مجموعهها توجه داشتهایم، اما اتکا نداشتهایم و نقشی در انتخابهای ما ایفا نکردهاند.
آیا فکر میکنید پس از اثر میتوان گفت که اینک پژوهشهای فرمی و محتوایی یا ترجمه و کارهای هنری حول رباعیات خیام دیگر میتواند با اطمینان بیشتری انجام شود یا هنوز نادانستههای ما از خیام و شعرش بیش از دانستههاست؟
کار مطالعه و تحقیق در رباعیات خیام هیچگاه به انتها نمیرسد و همیشه باید منتظر یافتهها و بررسیهای علمی جدید بود. من سعی کردهام ضمن توجه و ادای احترام به تحقیقات پیشین، در حد توان خودم ارزش جدیدی به این تحقیقات بیفزایم. امیدوارم که این کتاب متن پایهای را در اختیار محققان قرار دهد که هم از تشتت و چندگانگی در زبان و فرم و ساخت رباعیات عاری باشد و هم جهان ذهنی و اندیشگان نظاممند و منسجمی را به نمایش بگذارد. نیت من این بوده که ما در مورد رباعیات خیّام به متن معتمد و مستندی برسیم؛ اما این حرکت نه با این کتاب به انتها میرسد و نه در حد آن متوقف میماند. شرط پویایی در عالم تحقیق همین است. ضمن اینکه من چشمبهراه نقد و نظر صاحبنظرانم که این کتاب را به کمال خودش نزدیکتر کنم. دانستههای ما محدود است و ندانستههای ما بیشمار. هنوز در کنج کتابخانههای عالم کتابهای ناگشوده و ناشناختهای است که میتواند درک و فهم و شناخت ما را از زندگی و آثار خیّام بالاتر ببرد و یا دگرگون کند. ما به امید چنان روزی هستیم.
و سخن پایانی ناگفته؟
کسی که کتابهای مرا خوانده باشد میداند که من چه احترامی برای محققان پیشین در ایران و جهان قائل هستم و در حد توان و دسترسی کوشیدهام به پیشینهی پژوهش خود توجه کافی کنم و چشمم را بر نکتههای ریزودرشت تحقیقات دیگران نبندم. این ادای دین، جنبهی نمایشی ندارد و جزو بایستههای پژوهش است. چیزی که تحقیقات مرا پیش برده، بازنگری در منابع پیشین و جستجو برای یافتن منابع جدید بوده است. این نگاه نقادانه به من کمک کرده که از لغزشهای دیگران بپرهیزم و از آنها درس بگیرم. قطعاً کسان تازهای که وارد این عرصه میشوند، موفقیتشان درگرو نگاه نقادانه به آثار من و امثال من خواهد بود و من از این نگاه استقبال میکنم.
جناب سید علی میرافضلی عزیز؛ صمیمانه از شما سپاسگزارم.
ارسال نظرات