علیخان عبدالهی از زبان خودش
علیخان عبدالهی هستم. در سال ۱۳۶۸ بر اثر جنگ روسیه و افغانستان به ایران مهاجرت کردم. به عنوان سریداری در زیرپل کریم خان مشغول به کار شدم و هنوز بعد از گذشت ۳۱ سال همچنان در این ساختمان زندگی میکنم. دو پسر و یک دختر دارم. سالهای زیادی است که در کنار سریداری مجسمهسازی میکنم و به هنر روی آوردم. در نمایشگاههای انفرادی و گروهی زیادی شرکت کردم. کارهای مرا توریستها به نقاط مختلف جهان بردهاند و کارهایم بینالمللی هستند. من به صورت تصادفی با هنر آشنا شدم و هنر مسیر زندگیام تغییر کرد. کارگاه من در ساختمانی است که سریداری میکنم. در زمستان در موتورخانه کار میکنم و در بهار و تابستان در پشتبام ساختمان مشغول به کار میشوم. من هنر را به صورت تجربی فرا گرفتهام و کارهایم الهام گرفته از درون و تخلیل من هستند. متریال کارهایم چوبهای دوریختنی و شانه تخم مرغ است که از آن به صورت خمیر در کارهایم استفاده میکنم. |
علیخان عبدالهی مجسمهساز خود آموختهای است از دل جامعه کارگر افغانستان که به عنوان مهاجر در ایران زندگی میکند. بسیاری از سرایداری ساختمانها در تهران مهاجران افغان هستند. علیخان عبدالهی هم سرایدار یک مدرسه است. دوستی او با حسن حاضر مشار که در کنار مدرسه محل کار او نقاشی میکرد و آثار خود را میفروخت باعث شد که پای علیخان عبدالهی به دنیای مجسمهسازی باز شود. اما محدودیتهای زندگی مهاجرت در ایران باعث شد که او نیز همچون بسیاری از دیگر هنرمندان افغاني مهاجر امکان رشدِ محدودی داشته باشد. مجسمههای این هنرمند خودآموخته در نمایشگاههای در معرض دید عموم به نمایش گذاشته شده است. او در بین جامعه هنرمند به «میکل آنژ افغانستان» شهرت دارد. او با رسانههای مختلفی گفتوگو داشته است و چندین مستند از زندگی هنری او ساخته شده است که یکی از آنها مستند «میکل آنژ افغانستان» ساخته محمد صفا است. فیلم «میکل آنژ افغانستان» در جشنواره سینما حقیقت به نمایش گذاشته شد. این هنرمند دردهای مهاجرت را بیشمار میداند و میگوید که سود آثارش را دیگران به جیب زدهاند.
آقای علیخان عبدالهی درباره مدرسه رفتن و درس خواندن خودش میگوید: من در افغانستان به دلیل مشکلاتی که وجود داشت موفق نشدم که به مدرسه بروم. در همان سالهایی که کار مجسمهسازی را شروع کرده بودم. خانم امیر حسینی که یک منشی بودند و در ساختمان ما کار میکردند به من تا نصف کتاب کلاس اول را درس دادند و بعد زمانی که او رفت کسی دیگر پیدا نشد که به من درس بدهد. من به تنهایی و با خواندن روزنامه و کتاب توانستم توانایی خواندن و نوشتن به دست آورم.
با این هنرمند درباره زندگی و هنرش به گفتوگو نشستیم.
آقای علیخان عبدالهی گرامی چه شد که تصمیم گرفتید به ایران مهاجرت کنید؟
علیخان عبدالهی: جنگی که در ابتدا ما را مجبور به مهاجرت کرد جنگ بین قوم هزاره و افغان بود که ما مجبور شدیم مهاجرت کنیم و مهاجرت دوم زمانی اتفاق افتاد که جنگ شوروی و افغانستان شروع شد. من به تنهایی راهی ایران شدم و هرگز امید برگشت دوباره را نداشتم.
چه شد که از سرایداری مدرسه وارد دنیای مجسمهسازی شدید؟
علیخان عبدالهی: تقریبا سال ۱۳۷۳ بود که روزی مانند همیشه در ساختمان را باز کردم و پیرمردی را دیدم که در کنار پلهها نشسته است و نقاشی میکشد. بعد از چند ساعت دیدم که او همچنان در حال نقاشی کشیدن است و با او صحبت کردم روزها گذشت و او همچنان نقاشی میکشید اسمش حسن حاضر مشار بود. کم کم باهم دوست شدیم. او صبحها میآمد و شبها میرفت و چهارسال به همین روال گذشت. من از بازار عکسهای هنرمندان را میآوردم و به او میدادم که برایم بفروشد. درآمد خوبی از فروش پوستر به دست میآوردم.
شما میتوانستید در کنار او نقاشی بکشید چه شد که ایده مجسمهسازی در شما شکل گرفت؟
علیخان عبدالهی: ایده مجسمهسازی یک دفعه در ذهن من شکل گرفت، خواست خدا بود. به نظر من همه انسانها یک تخیل درونی دارند و این که قوه تخیل هر کسی آیا به کار بیافتد و چه وقتی، بستگی به زمان دارد.
شما هیچ تجربهای در زمینه مجسمهسازی نداشتید و به صورت آکادمیک هم آشنایی با مجسمه سازی کسب نکرده بودید، واکنش استاد حسن نسبت به ایده شما چگونه بود؟
علیخان عبدالهی: او همیشه من میگفت که وقتی کاری رو شروع کردی در آن سستی نکن و این حرف همیشه آویزه گوشم بود. او به من گفت که مگر تو مجسمهسازی بلدی؟ گفتم: نه اما میتوانم شروع کنم. بعد با چوب بدنه مجسمه را ساختیم. استاد حسن پیشنهاد داد که برای شکل دادن به مجسمه از مغزِ نان فانتزی استفاده کنیم. بعد مغزِ نان را با چند چیز دیگر از جمله خاک رس مخلوط کردیم و مجسمه شکل گرفت.
چه شد که تصمیم به فروش مجسمههایتان گرفتید؟
علیخان عبدالهی: دیدم که مجسمهها خوب شده است و برای همین استاد حسن در کنار کارهایش مجسمه هم گذاشت. روزی شخصی آمد و یکی از مجسمهها را خرید و از ما خواست که تعداد زیادی مجسمه درست کنیم. وقتی او مجسمه را با قیمت گران خرید ما تشویق شدیم. بعدها فهمیدم که آن شخص کامبیز درمبخش کاریکاتوریست معروف ایران بوده است.
ایده ساختن خمیر از شانه تخم مرغ را چگونه کشف کردید؟
علیخان عبدالهی: مغز نان فانتزی و دیگر موادی که استفاده میکردیم خیلی خوب نبودند و من همیشه به فکر مواد بهتری بودم و شبها و روزها در ذهنم از خود سوال میکردم که چه مواد مناسبی میتوانیم در مجسمه به کار ببریم. روزی در خیابان راه میرفتم و به طور اتفاقی چشمم به شانه تخم مرغی که خیس شده و لو بود افتاد و حسی در درون من مرا هل داد که روی آن پا بگذارم. آن را با خودم پیش اوستا حسن آوردم و فهمیدم که شانه تخم مرغ به کار ما میآید. برای چسب هم چیزهای متفاوتی را امتحان کردیم اما خوب نمیشد. تا این که یک روز دیدم که مردی در خیابان تراکتها را با سریش به دیوار میچسباند و من در جستجوی مواد خوب بودم که در نهایت شانه تخم مرغ را با سریش مخلوط کردیم و مواد نهایی برای ساختن مجسمه درست شد.
چه شد که کارهای شما به نمایشگاهها راه پیدا کردند؟
علیخان عبدالهی: کارهای من توسط آقای کامبیز درم بخش وارد دنیای گالری شد. او چندین اثر مختلف مرا خریداری کرده بود و در نمایشگاهی به فروش گذاشته بود. در آن زمان من ارتباطی نداشتم و کسی مرا نمیشناخت و این کار او باعث شد که کارهای من مطرح شوند.
آیا طرح مجسمههای خود را از قبل آماده میکنید؟
علیخان عبدالهی: خیر. من هیچ طرحی از قبل آماده نمیکنم. کارهایم ذهنی هستند. بیشتر اوقات تا دقیقه نود نمیدانم که میخواهم چه چیزی درست کنم و حس درونی که در من وجود دارد باعث میشود که کاری را خلق کنم.
شما نزدیک به چهل سال است که در ایران زندگی میکنید و از دسته هنرمندان با سابقه مهاجر هستید؛ آیا شرایط مهاجرت تاثیر مثبت یا منفی در پیشرفت هنری شما داشته است؟
علیخان عبدالهی: من مشکلات زیادی به دلیل مهاجر بودن داشتم و هنوز دارم. از هرکجای آن حرف بزنم باز کم گفتم. یکی از بزرگترین مشکلات من این است که دست و پای من به دلیل مهاجر بودن بسته شده است و با محدویت مواجه هستم. من نمیتوانم که در نمایشگاه بینالمللی شرکت کنم و خود را به جامعه بینالمللی هنر معرفی کنم. برخی از کارهای من به کشورهایی مثل آمریکا، آلمان و فرانسه برده شده. آنها را دوستان ایرانی من و توریستها بردهاند. برخی از افراد کارهای مرا با قمیت ارزان میخرند و آن را چندین برابر در جاهای مختلف دنیا میفروشند. سود هنر مرا دیگران به جیب میزنند. اگر یک ایرانی بودم و محدویت مهاجر بودن را نداشتم، حتما موقعیت من خیلی متفاوت تر از امروز بود. حتی بعضی از کارهایم را از من دزدیدهاند و خیلی از آدمها تصور میکنند چون یک هنرمند افغان هستم میتوانند از من سوء استفاده کنند. از طرف دیگر برخی از همکاران ایرانی به من حسادت میکنند و اینها چیزهایی است که مرا بسیار آزار میدهد. یک روز در مجلهای عکس آثارم را بدون اطلاع من اما با اسم خودم چاپ کرده بودند و این موضوع مرا بسیار اذیت کرد.
آیا سفارت افغانستان از فعالیت هنری شما حمایت میکند؟
علیخان عبدالهی: متاسفانه سفارت افغانستان مرا تا به امروز حمایت نکرده است. من چندین بار به سفارت رفتم و از من رزومه خواستند ولی هیچ کاری انجام ندادند. آنها از من انتظار دارند که کارهایم را رایگان تقدیمشان کنم. بخش فرهنگی سفارت در نمایشگاهی که داشتم آمدند و فقط به به و چه چه کردند و دیگر پشت سر خود را نگاه نکردند.
استقبال مخاطبان از کارهای شما چگونه است؟
علیخان عبدالهی: خوشبختانه من مخاطبان زیادی دارم و هر مخاطبی که کار مرا میبیند ذوق میکند و این حس خوبی به من میهد. برای من عشقی که مخاطبانم نسبت به کارهایم دارند بسیار مهم است. در بسیاری اوقات پیش آمده که مخاطبی توان خرید کارهایم را نداشته است ولی از کارم خوشش آمده است و من کارهایم را به او هدیه کردم.
پیشرفت نسل جوان مهاجر را چگونه میبینید؟
علیخان عبدالهی: مهاجران در ایران شرایط مناسبی ندارد. به نظر من نسل جدید مهاجران که در ایران به دنیا میآیند مشکلات زیادی دارند. آنها با فرهنگ افغانستان غریبه هستند و از طرف دیگر ایران آنها را به عنوان شهروند حساب نمیکند و این جوانان نسل مهاجر را دچار دوگانگی میکند و شرایط برای آنها دشوار است.
دیدگاه شما مهاجران افغان در ایران با چه چالشهایی روبه رو هستند؟
علیخان عبدالهی: مهاجران افغان پر از استعداد هستند و تواناییهای فراوانی دارند و ما استعدادهای زیادی داریم که کشف نشده هستند اما حامی و نهاد حمایتگر نداریم. افغانها همیشه مورد ظلم قرار دارند و مظلوم واقع شدهاند. مهاجران با وجود مشکلاتی که دارند همیشه تلاش کردهاند و از زور و بازوی خود نان میخورند. من فکر نمیکنم که ما در ایران گدای افغان داشته باشیم. امروز فریاد مهاجران به جایی نمیرسد. هزینههای زندگی در ایران به شدت بالا رفته است و متاسفانه مهاجران زیر فشارِ مضاعفِ اقتصادی هستند اما کمکی به آنها نمیشود.
تا به حالا کدام رسانههای ایرانی با شما گفتوگو داشتهاند؟
علیخان عبدالهی: من مصاحبههای متعددی با روزنامهها و مجلههای مختلف از جمله روزنامه شهروند و مجله جوان داشتهام. همچنین چندین مستند از من ساخته شده است که یکی از آنها به دلیل نداشتن مجوز اجازه پخش را به دست نیاورد. مستند «میکل آنژ افغانستان» ساخته محمد صفا در جشنواره سینما حقیقت اکران شد.
چه برنامهای برای آینده دارید؟
علیخان عبدالهی: متاسفانه آینده برایم غیر قابل پیشبینی است و من فقط میتوانم به امروز فکر کنم.
آقای علیخان عبدالهی گرامی از شما سپاسگزاریم
ارسال نظرات