همسر یک کارگردان مطرح سینمای ایران مورد تعرض یک قاتل اجیر شده قرار میگیرد. زن وحشتزده مورد را در فضای مجازی منتشر میکند و در مورد سرقت از منزل این کارگردان باسابقه با روزنامه اعتماد گفتوگو میکند.
در یک جامعه نرمال و با امنیت، چنین فرد مهاجمی بلافاصله شناسایی و دستگیر میشود تا خانوادهای که مورد تعرض قرار گرفته و نیز دیگر افراد جامعه احساس امنیت کنند و بدانندکه حکومت، دولت و مسئولان فقط بخور و بخواب نمیکنند بلکه وظیفهشناس و مفید هم هستند.
اما زهی خیال باطل. قاتل اجیر شدۀ لمپن به روش قاتلان قتلهای زنجیرهای دهۀ هفتاد ایران با آرامش کامل دوباره به محل جرم بازمیگردد، از سد نگهبان محل و سگ محافظ بهراحتی یک فرد آموزشدیده عبور میکند و راحتتر از کشتن مرغی که برای غذای مورد علاقهاش، سر میبُرد، داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر هر دو نفر ساکن خانه را میکشد و از محل فرار میکند (یا فرار میکنند) درست به همان راحتی که قبلا آرمیتا را کشتند و در فضای مجازی اعلام کردند: «خوب کاری کردیم کشتیم». و به همان راحتی که قبلا مهسا را کشتند و اعلام کردند: «خودش کشته شد».
کاش ابتذال فقط همین بود. ابتذال بزرگتر زمانیست که یک مسئول تازه از خواب بیدار شده مصاحبه میکند و میگوید: «مردم تحتتاثیر شایعات قرار نگیرند»! و بعد هم از واژۀ مضحک مدیران بهدردنخور ایران استفاده میکند یعنی از واژۀ انشاالله. تا به مردم امید مضحک بدهدکه نگران نباشند زیرا انشاالله بهزودی پیگیری برای یافتن قاتلان شروع میشود تا انشاالله همه چیز به قول آن مدیر تازه از خواب بیدار شده، به خیر و خوشی تمام شود.
همانطور که قضیه قتلهای زنجیرهای دهۀ هفتاد به خیر و خوشی انشاالله تمام شد. همانطور که قتل کیومرث پوراحمد با خیر و خوشی انشاالله تمام شد. همانطور که قتل مهسا و آرمیتا به خیر و خوشی انشاالله تمام شد.
ولی آنچه این مدیر تازه از خواب بیدار شده نمیداند و البته که نمیتواند بفهمد این است که وقتی فروپاشی یک ساختار معیوب آغاز شد دیگر با هزاران ایشالله ماشالله هم قادر به جلوگیری از آن نخواهند بود. مثل فروپاشی بهمنی که از سقوط سادۀ یک تکه برف آغاز میشود.
قتل سازمان یافته و بی شرمانۀ این کارگردان باسابقۀ سینمای ایران و همسرش آن هم در روزی که روزنامۀ اعتماد گفتوگو با همسر کارگردان را با تیتر صفحه اول منتشر کرده تا نسبت به تهدیداتی که علیه جان هر دو نفر شده بود به دیگران هشدار بدهد، و طبق معمول هشداری بود بیفایده و دیر، همان تکه برفیست که فراتر از ایشالله ماشاللههای مدیر تازه از خواب بیدار شده تبدیل به بهمنی میشود تا دودمان قاتلان قتل های زنجیرهای چهار دهۀ ایران را بر باد دهد، چه بر باد دادنی.
این اتفاق، فراتر از تسلیت است. یک جنایت است که باید محکوم و پیگیری شود.
چه در داخل، چه در خارج.
ضرر فکری و سینمایی این جنایت سازمانیافته، یک طرف، اهانت به اندیشه، هنر و جنبش نوین مدنیت ایران حاصل این جنایت وحشیانه است.
محکوم کردن قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر، این جنایت سازمانیافته و مخالفت با تمام عادیسازیهای حکومتی، دولتی، سیاسی، ژورنالیستی و رسانهای وظیفه تمام هنرمندان، اندیشمندان و مدنیتخواهان ایران و جهان است.
ارسال نظرات