سید عبدالله بهزاد، جوان و فعال و عاشق کشورش است اما شرایط او را ناگزیر به مهاجرت کرده. عبدالله بهزاد در هر کشوری که مهاجر شده از قوانین همان کشور پیروی کرده و با خلاقیت و پشتکار توانسته جایگاه خوب کاری را به خود اختصاص دهد. او اکنون در رادیو «ال اندیا»، یکی از ایستگاههای رادیوییِ محبوب هندوستان کار میکند. رادیو ال اندیا زمانی از پرمخاطبترین رادیوها در افغانستان بود. در آن زمان، در شبهای تاریک و بدون برق در افغانستان کمتر کسی بود که رادیوی آل اندیا را گوش نکند. عبدالله بهزاد اکنون مصروف کار و فعالیت است و از راه دور به هموطنانش مصدر خدمت میشود. |
بیایید بیشتر از خودش بخوانیم:
جناب سید عبدالله بهزاد چگونه خود را معرفی میکند؟
بنده «سید عبدالله بهزاد» ۱۱ سرطان ۱۳۵۷ در کابل از پدر و مادری داکتر و اصالتاً کابلی دیده به جهان گشودم. از بدو تولد تا سن ۶ سالهگی در کابل کهن زندهگی میکردیم و حتی صنف اول را نیز در مکتب «مسعود سعد» که در قلعه فتحالله خان که محل زندهگی ما نیز در سرک ۱۰ آن است، خواندم. ولی متأسفانه به خاطر شغل پدرم که داکتر بود به ولایت قندهار کوچ کردیم و ازآنجا نسبت ناامنی و تهدیداتی که پدرم را میآزرد؛ در سال ۱۳۶۵ به کشور ایران مهاجرت کردیم.
شما گفتید که به ایران مهاجرت کردید، از کار و فعالیت و نحوه زندهگیتان در ایران بگوئید؟
۱۲ سال مکتب را در ایران خواندم. در صنف چهارم مکاتب ایران بنده اولین افغانی بودم که در مسابقات علمی در سطح تهران مقام دوم را کسب کردم. در صنف پنجم نیز با کامیابی در امتحان ورودی مکاتب ویژه به نام استعدادهای درخشان توانستم وارد این مکتب ویژه شوم و به اولین آرزوی زندهگیام برسم. خلاصه مکتب را در کنار یادگیری زبان انگلیسی در کورسهای خصوصی به اتمام رساندم و آماده کانکور شدم. ولی به دلیل افغان بودنم نتوانستم تحصیلات عالی را ادامه بدهم و از بزرگترین آرزوی زندهگیام که همانند پدر جانم داکتر شدن بود، محروم شدم.
چند سال بعد در همانجا ازدواج کردم و بعد از به دنیا آمدن پسر اولم، با هزاران شوق راهی افغانستان عزیز شدم. با کمک یکی از خویشاوندان به جناب عبدالحمید مبارز در محل کارشان معرفی شدم که ایشان آن زمان معین نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ بودند و عنوان مدیر تحریرات معینیت نشراتی را در وزارت اطلاعات و فرهنگ به دست آوردم. بعد برای شرکت در یک کورس دو ماهه خبرنگاری آزاد به بی.بی.سی معرفی شدم و در آنجا هم بر داشتههای علمیام افزودم. بعد وارد دانشگاه شبانه شدم، چراکه هم باید کار میکردم و هم درس میخواندم. همان بود که پس از امتحان کانکور شبانه، نمره خوبی کسب کرده و به علاقه خودم، رشته ادبیات انگلیسی را انتخاب کردم.
بعد به تلویزیون خصوصی طلوع و سپس به رادیو کلید رفتم. برنامه بینالمللی «صدای آسیا» (ASIA CALLING) به کلید زیبا که واقعاً برایم مثل یکخانه و مکانی برای یادگیری بود، پیوستم. در آنجا پس از چندی در کنار برنامه «صدای آسیا» طبق هدایت خانم «نجیبه ایوبی» فرصتی برایم مهیا شد تا در بخش خبر نیز کار کنم و همزمان چندین برنامههای دیگر را نیز برایم دادند، صدای آسیا، خبر ساعت ۱۲ به همراه «حبیب سهراب» عزیز که برایم یک آموزگار عالی بود.
بعد از آن به داکار پیوستم. داکار «کمیته دنمارک برای کمک به مهاجرین افغانستان» یک ان.جی.او (NGO) بود که توسط بورد دولت دنمارک مدیریت میشد و من هم من حیث مسئول روابط عمومی (Public Relation Officer) در این ان.جی.او مشغول کار شدم که مستقیماً با بورد مدیریت در ارتباط بودم. پس از گذراندن کورسهای عکاسی و فلمبرداری خبرنگاری، وظیفه عکاسی و فلمبرداری نیز به من سپرده شد که در این زمینه نیز علاوه بر مسؤولیت برگزاری کنفرانسها، سمینارها، جلسات سالانه، فلمبرداری و عکاسی آنها نیز بر عهده من گذاشته شد تا جایی که موفق شدم دو فلم کوتاه در مورد کارکردهای داکار در افغانستان ساخته و تقدیرنامههایی را نیز دریافت کردم.
پس چه باعث شد که افغانستان را بار دوم رها کنید و به هندوستان مهاجرت نمایید؟
باید یادآور شوم که در هنگام کار با داکار؛ در ولایات شرقی برایم مشکلات امنیتی پیش آمد. بدون جزییات باید بگویم این مشکل به حدی بود که ناچار شدم داکار و وطن را رها کرده و بدون میل باطنیام به هند مهاجر شوم.
دقیقاً کدام سال به هند رفتید و در آنجا چگونه زندهگی را ادامه دادید؟
در ۲۸ سپتمبر ۲۰۱۲ افغانستان عزیز را رها کرده و راهی دیار غربت شده و به کشور دوست هند آمدم. البته باید ذکر کنم، برخلاف ایران که هم زبان و هم فرهنگ ما است، در هند احساس غربت کمتری میکردم. در یکی از مناطقی که تعداد زیادی از فامیلهای افغان زندهگی میکردند خانه گرفتم. البته منطقهای که هیچ احساس نمیکردم از افغانستان جدا باشم، همهجا هموطنم را میدیدم که رفت و آمد میکنند، دکان دارند و حتی نانوایی وطنی ساختهاند. خیلی برایم جالب بود، چون در ایران افغانها اجازه چنین فعالیتهایی را نداشتند. مردم هند همچنان با بسیار مهربانی و عطوفت با ما برخورد میکردند.
پس از دو ماه سیر و چکر در شهر دهلی، در یک دفتر «توریزم صحی» به نام «آریانا مدیکال توریزم» بهعنوان مدیر مشغول کار شدم و با خم و چَم کار در دهلی نیز کم و بیش آشنا شدم. پس از آن نیز در یک موسسه به نام «میدز تکنالوجیز» من حیث مدیر عملیاتی Operation Manager شروع به کار کردم که دو سال و اندی را نیز در آنجا به کار مشغول بودم. در حین انجاموظیفه در دفتر مذکور، به تشویق پدر جانم که میگفت: «چرا برای ماستری اقدام نمیکنی، باید ماستری داشته باشی وگرنه در فامیل میگویند بچهی داکتر کمسواد است» درس خواندم؛ و همین بود که در رشته مدیریت و بازرگانی سند ماستری (MBA) خود را از دانشگاه «مهاتما گاندی» اخذ کردم. درس و کار ادامه داشت تا اینکه این دفتر که یکی از نمایندهگان کمپنی خارجی در دهلی بود پس از اتمام پروژه بسته شد و بنده هم بیکار. ولی کار ترجمه را بهطور شخصی ادامه دادم. از آنجایی که در بخش ترجمه تجربه داشتم و درزمینهٔ واژههای طبی نیز سرشتهای اندک ولی کارآمد ذخیره کرده بودم، توانستم با شفاخانهها و کلینیکهای دهلی ارتباط برقرار کرده و بروشورها، کتابچههای معلوماتی و خبرنامههایشان را از انگلیسی به فارسی ترجمه کنم. به طوری که در اکثر شفاخانههای شهر دهلی ترجمههای بنده هنوز هم دیده میشود.
شما در یکی از مشهورترین رادیوهای کشور هندوستان که بسیاری از افغانها در افغانستان شنونده آن بودند کار میکنید. چطور وارد این رادیو مشهور شدید و بر علاوه کار در رادیو دیگر چی مصروفیت دارید؟
در آگست ۲۰۱۸ بود که از طریق یکی از دوستان مطلع شدم که «آل اندیا رادیو» به یک گوینده و تهیهکننده نیاز دارد، من هم فرصت را غنیمت شمرده و درخواست کاریام را برای آنها فرستادم که خوشبختانه تجارب کاریام قبول شد و پس از گذراندن چندین مصاحبههای کاری نوشتاری و گفتاری موفق شدم و شغل موردنظرم را به دست آوردم و از سپتمبر ۲۰۱۸ بهطور رسمی کارم را آغاز کردم و تا حال در برنامه یکساعته مخصوص افغانستان گوینده، تهیهکننده و ترجمه اخبار را نیز انجام میدهم. کار دلنشینی است.
مهاجرت به نحوی خود خالی از مشکلات نیست شما و درمجموع افغانهای مقیم شهرتان با چی مشکلات عمده مواجه استید؟ آیا اطفال افغانها در هندوستان حق درس و تحصیل را دارند؟
مهاجرت مشکلات خاص خودش را دارد که در هر کشوری متفاوت است. مشکلات مهاجران در هند به دودسته تقسیم میشوند: مشکل معیشتی و مالی و مشکل تحصیلی فرزندان
از آنجایی که خود هند یک کشور پرنفوس است و مشکلات کاری گریبانگیر خود ملت هند نیز است، برای افغانها نیز مشکل پیدا کردن کار یکی از مشکلات بزرگ بهحساب میآید. بهطوریکه پیدا کردن کار مناسب برای افغانها، خواب است و خیال و از همین رو مشکلات مالی گریبانگیر همه مهاجران افغان در هند و مخصوصاً دهلی است.
دومین و یکی از بزرگترین مشکلات گریبانگیر مهاجرین در هند تحصیل فرزندانشان است. چراکه مکاتب دولتی هند به زبان هندی درس میدهند و کیفیت درسی این مکاتب حتی از مکاتب افغانستان هم پایینتر است و هیچ والدینی حاضر به ثبتنام فرزندانشان در مکاتب دولتی نیستند. مکاتب خصوصی نیز هزینه گزاف دارد اما از جانب دولت هند برای تحصیل افغانهای مهاجر هیچگونه محدودیت و ممنوعیتی وجود ندارد، برخلاف دولت ایران.
آیا در هندوستان دفتر سازمان ملل متحد مهاجران را کمک میرساند یا خیر؟
باید ذکر کنم که برخلاف گذشتههای دور که دفتر پناهندهگی سازمان ملل متحد در هند به مهاجران کمکهای نقدی و معیشتی میکرد، لیکن در حال حاضر هیچگونه کمکی به مهاجران افغان نمیکند. حتی در هنگام ثبتنام بهعنوان درخواستکننده پناهندهگی، از مهاجرین امضا میگیرد که هیچگونه کمکی مالی و غیره از طرف این دفتر شامل حال مهاجران نمیگردد.
در اخیر اگر خاطره از دوران کاری در افغانستان داشته باشید که برایتان جالب یا اندوهگین بوده باشد و همچنان یکی از آرزویتان را هم میتوانید بیان کنید.
یکی از بهترین خاطرههای خندهآور من در رادیو کلید اتفاق افتاد که هم هیجانانگیز بود و هم گلو خشککن. به یاد دارم که اولین برنامه «صدای آسیا» را دو روز قبل از وقت نشر به من دادند که باید محتویات برنامه را تهیه و ترجمه کرده ثبت کنم و به استدیوی نشر بدهم. من هم چون بار اولم بود، کار را با وسواس خاص و دقت زیادی انجام میدادم که خطایی در آن نیابند. خلاصه کلام، روز نشر فرا رسید و من هنوز روی برنامه کار میکردم تا کار به اتمام رسید. ساعت را که دیدم نیم ساعت از وقت نشر گذشته بود، با اضطراب برنامه را در فلش گرفته و نزد خانم ایوبی رفتم که منتظر من بود، با گردن پَت و کمی شرمندهگی رفتم و برنامه را دادم و بابت دیر شدن معذرتخواهی کردم. خانم ایوبی هم که خودش را عصبانی جلوه میداد گفت: «وقت برنامه گذشته، من با این چکار کنم. برو و بار آخرت باشد و تکرار پذیرفتنی نیست.» نفس راحتی کشیدم و برگشتم، ولی بعداً دریافتم که آن روز اصلاً روز نشر برنامه نبود و خواستند فقط مرا ازلحاظ زمان کاری امتحان کنند. خدا را شکر که بعد از آن هیچگاه به چنین مشکلی برنخوردم و تا روز آخر کاری با گشادهرویی از همکاران کلید گروپ خداحافظی کردم.
با سپاس فراوان از سید عبدالله بهزاد.
ارسال نظرات