دو فیلم بعدی هم «اسب حیوان نجیبی است» و «بیخود و بیجهت» است. منتها تا جایی که من میدانم هر دو ظاهرا با این که در ایران اکران شدهاند ولی اجازه پخش حارجی ندارند.
رضا کاهانی: بله. قانون منع نمایش خارجی، از فیلم «هیچ» بهوجود آمد. اصلا فکر نمیکنم برای فیلمساز دیگری به جز من، این قانون بوده باشد. معمولا فیلمها فستیوال خارجی میرفتند و در داخل توقیف بودند. فیلم «هیچ» اولین فیلمی بود که اجازه اکران در داخل ایران را داشت که اجازه اکران در خارج از کشور را نداشته باشد. در واقع با این کار میخواستند که من را تربیت کنند که دنبال کارهایی بروم که آنها دوست داشتند.
در کار بعدی فیلم «اسب حیوان نجیبی است» را ساختم. سناریویی با پیمان معادی نوشته بودیم که اسم آن «من» بود و داستان آن در مورد فشنشوی زیرزمینی در تهران بود که نزدیک به ۲۰ تا ۳۰ دختر خوشگل و قدبلند، قرار بود در آن بازی کنند و در واکنش به این داستان، آنها کلا ترسیده بودند که تو قصد ساخت یک فیلم در مورد فشنشو داری با کلی دختر زیبا که برای ساخت این فیلم میخواهی بهکار بگیری، بسیار برای ما نگرانکننده است. من گفتم یک فیلم هم دارم که همه در آن مرد هستند، آن را بسازم؟ گفتند اگر همه مرد باشند خوب است. گفتم یک عده بدهکار و طلبکار هستند که یک شب دور هم هستند اما نگفتم که پلیس هم با آنهاست.
داستان واقعی «اسب حیوان نجیبی است» قبلا اتفاق افتاده بود، ولی من بدون پلیس برایشان تعریف کردم و گفتند همین را الان در یک صفحه برای ما بنویس و ساخت آن را شروع کن ولی قبل از ساخت، سناریو را به دست ما برسان. اجازه ساخت این فیلم را دادند. بعد از این که فیلمبرداری تمام شد و عکس آن پخش شد، نیروی انتظامی با من تماس گرفت که چرا شما بدون اجازه لباس ما را پوشیدهاید و آن را هم رضا عطاران پوشیده است! مثل خود فیلم از تهیهکننده فیلم رشوه گرفتند که مشکل فیلم حل شود و داستان فیلم را با خود ما اجرا کردند.
این مشکل برای مقطعی حل شد اما در نهایت مجبور شدم در یک جلسه بسیار سختی حضور پیدا کنم که آقایان احمدیمقدم و سردار کارگر و کلی فرماندههای نظامی آنجا بودند. فیلم در آنجا به نمایش گذاشته شد و با هم آن را دیدیم. نیروی انتظامی از من شکایت کرده بود. دیدم در همان ابتدا که فیلم پخش شد، خودشان در حال خندیدن به فیلم هستند و من هم پررو شده بودم و میخندیدم. بعد آنها که دیدند من در حال خندیدن هستم، آرام آرام خندههایشان را جمع کردند! بعد از یک جلسه واقعا طاقتفرسا، شانس آوردم که فردی را دستگیر کرده بودند که به اسم آقای احمدیمقدم از آدمها اخاذی کرده بود. آقای احمدیمقدم مدام از جلسه بیرون میرفت و حرفهای مرا خیلی جسته و گریخته میشنید. فرماندهان مرا به رگبار بسته بودند که: «چرا این فیلم را ساختی، سوژه دیگری گیر نیاوردی، لباس اینها را از کجا پیدا کردی، این همه مشکل داریم چرا گیر دادی به ما؟» نهایتا آقای احمدیمقدم گفت که از نظر من خیلی کار خوبی کرده که این فیلم را ساخته؛ به خاطر این که همین الان ما یک آدمی را دستگیر کردهایم که به جای من، رفته از سینماگران و ورزشکاران پول گرفته و خب این فیلمها باید به مردم آگاهی بدهد. بعد از این جمله، همه شروع کردند به تحسین فیلم و این که اصلا از این به بعد بیا و ما به تو بودجه میدهیم تا فیلم بسازی و کاملا ورق برگشت. من معمولا آدم خوش شانسی نیستم، اما اینجا خیلی شانس آوردم که حتی تا دم در مرا بدرقه کردند.
با این حال مجوز پخش فیلم در خارج از کشور داده نشد.
رضا کاهانی: وقتی نیروی انتظامی راضی شد، ارشاد وارد داستان شد و من یک جنگ ۷ ماهه هم با وزارت ارشاد داشتم که نهایتا اجازه داد فیلم با سانسور در ایران نمایش داده شود و در پروانه نمایش قید کردند که این فیلم در خارج از کشور اجازه پخش ندارد. فیلم «بیخود و بیجهت» فیلمی است که همه داستان در یک لوکیشن اتفاق میافتد و خوشبختانه خیلی مورد توجه منتقدان و مردم قرار گرفت. همه اینها داشتند میگفتند ایده خوبی بود که رفتی و داخل خانه این فیلم را ساختی و خیلی بحثهای فلسفی و ساختاری میکردند، اما واقعیت این بود کهّ من دیگر بیرون نمیتوانستم فیلم بسازم. طبق قانون وقتی بخواهی بیرون فیلمی بسازی باید از پلیس اجازه بگیری و من چون پیش پلیس بدنام شده بودم، برای فیلمبرداری در خیابان، مشکل اجازه داشتم اما برای فیلمبرداری در خانه اجازه نیاز نیست و با همان اجازه ارشاد و با همان پروانه ساخت، میتوان در خانه کار کرد.
درباره رضا کاهانی «عبدالرضا کاهانی متولد یکم دیماه ۱۳۵۲ است. او در شهر نیشابور به دنیا آمد. کاهانی از سن ۱۴ سالگی به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در نمایشنامههای مختلف کار کرد و طی دوران تحصیل و دانشگاه جوایز بسیاری در این زمینه کسب کرد. او در سال ۱۳۷۰ دیپلم دبیرستان خود را در حوزه علوم انسانی اخذ کرد و سپس در دانشگاه آزاد اراک به ادامه تحصیل پرداخت. پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۳۷۵ او مدرک کارشناسیارشد را از دانشکده هنر و معماری دریافت کرد. |
پس این هم یک شانس دیگر شما بود؟
رضا کاهانی: بله. گاهی شانس هم میآورم؛ چون ممکن بود این فیلم را اصلا من داخل خانه نسازم و فیلم دیگری را بسازم. تمام فیلمهایی که من ساختهام، اولین فیلمی نبوده که قرار بوده بسازم. همیشه خواستم یک چیزی بسازم، نشده و چیز دیگری ساختهام.
چرا با توجه به همه این محدودیتها فیلم «استراحت مطلق» را ساختید؟
رضا کاهانی: بعد از «بیخود و بیجهت» چند سناریو و طرح به وزارت ارشاد ارائه دادم که خیلی سخت گرفتار مجوز شدند. از آن چهار فیلم هیچکدام امکان ساخت پیدا نکرد و احساس کردم بیکار ماندهام. سال آخر دوره احمدینژاد بود که تصمیم گرفتم ایران را ترک کنم. به فرانسه رفتم و در آنجا فیلمی به اسم We´ve Got Time («وقت داریم حالا») را ساختم. این فیلم به زبان فرانسه ساخته شد اما بخشی از داستانش مربوط به ایران است. متأسفانه در ایران نمایش ندادند اما بهعنوان نماینده فرانسه در چندین جا ازجمله فستیوال کارلوی واری Karlovy Vary نمایش داده شد.
وزارت ارشاد برای این فیلم اصلاحیههای زیادی در نظر گرفت که به شکل محدود نمایش داده شود. احساس کردم با قبول آن اصلاحیهها، فیلم دیگری را به تماشاگر ارائه میدهم. قبول نکردم و با این که اجازه اکران فیلم به شکل محدود داده شد، اما با در نظر گرفتن حجم سانسورها مخالفت کردم. زمانی که داشتم این فیلم را در فرانسه میساختم بحثی مطرح شد که چرا من ایران را ترک کردم. به من گفتند برگرد و در ایران فیلم بساز. در آن زمان دولت هم عوض شده بود، من هم گفتم اگر سناریو جدیدم را قبول کنید برمیگردم. سناریویی به نام «استراحت مطلق» نوشتم و تأیید شد. به ایران رفتم و فیلم را ساختم اما بعد ساخت فیلم دردسرهایی بیشتر از قبل شکل گرفت. از این که همسر عطاران چرا به شوهرش دست میزند بگیرید تا صحنههای مختلف فیلم که موردقبول ارشاد نبود.
همه تلاشم را برای آن فیلم کردم. مصاحبههای مختلف انجام دادم. حتی به وزارت ارشاد رفتم و چیزی نمانده بود که کار به درگیری کشیده شود. یک روز تصمیم گرفتم به وزارت ارشاد بروم و با مجوز برگردم و رفتم و این کار را کردم. متأسفانه فیلم با سانسور نمایش داده شد اما خوشبختانه نمایش داده شد چون سانسور به بدنه فیلم صدمه وارد نمیکرد. فیلم نمایش داده شد و من به ادامه فعالیت امید پیدا کردم. مرا تشویق میکردند که «فضا نسبت به دوره قبل تغییر کرده، همینکه توانستی فیلمت را اکران کنی، باز هم تلاش کن که فیلم جدید بسازی». این شد که من با این که مهاجرت مقطعی یا پارهوقت به فرانسه کرده بودم دوباره به ایران برگشتم و خیلی امیدوارانه فیلم «ارادتمند نازنین، بهار، تینا» را ساختم که خودش ماجراهایی داشت و بعد از آن احساس کردم که همه تلاش من برای فیلمسازی در کشورم به انتها رسیده و اگر بیشتر از این تلاش کنم دارم کار بیمزه و بیهدفی انجام میدهم.
ما به «ارادتمند نازنین، بهار، تینا» برمیگردیم اما پیش از آن یک سوال دیگر: آیا ممکن است روزی در ایران دوباره فیلم بسازید؟
رضا کاهانی: بعضی از دوستانم به من میگویند به ایران برگرد و کار کن. جوابی که برایشان دارم این است که من همین الآن سه فیلم دارم «آنجا» «وقت داریم حالا» و «ارادتمند…» که حداقل یکی از این فیلمها میتواند نمایش داده شود. اگر من برگردم و فیلمی آماده کنم، این که مجوز ساخت یک فیلم را به من بدهند یا ندهند یک داستان است و اینکه فیلم برای اکران برود یا نرود داستان دیگری است.
جدای از این داستان مهاجرت من چون با همین فیلمهای «وقت داریم حالا» «استراحت مطلق» و «ارادتمند…» گره خورده بود، فقط به مجوز و سانسور مربوط نمیشود. بخش زیادی از آن الآن به یادگیری من از سفرهایی که میکنم و لذت که از کشف چیزهای جدید میبرم برمیگردد که به لحاظ روحی مرا سیراب میکند. حتی اگر سانسور فیلمهایم در مهاجرتم تأثیر نداشت، من به این دلیل که بیشتر یاد بگیرم و سینماگر محلی نباشم حتماً ایران را ترک میکردم. احساس میکنم اگر تنها برای یکجا سینماگر باشم سینماگری نکردهام. البته این نظر من است. سینما زبانی دارد که میتوانی با همه دنیا ارتباط برقرار کنی، پس یک سینماگر بهتر است که در حال سفر و یادگیری و کار کردن با فرهنگها و آدمهای مختلف باشد. این بخش مهمی از لذت فیلمسازی است.
برسیم به «ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا»، چون فکر میکنم یکی از بهترین فیلمهای شما باشد و البته جزو بحثبرانگیزترینها. نظر خودتان چیست؟
رضا کاهانی: این فیلم داستانش در مورد دخترانی است که بدون این که کار کنند، مرفه هستند، ماشین مدل بالا دارند و خوش میگذرانند و این برای من در رفتوآمدهایی که به ایران داشتم سوال بود که چطور واقعا ممکن است در جهانی که آدمها باید پول درآورند، بدون پول درآوردن بتوان مرفه بود؟ بعد دیدم در ایران امکانپذیر است. از آنجایی که خیلی از چیزها در ایران با عقل جور درنمیآید، این هم با عقل جور درنمیآمد و این سرآغاز تحقیق من شد تا به یک سری از مهمانیها بروم و ببینم چه خبر است. چطور دخترها میتوانند لباس خوب داشته باشند؛ در حالی که درآمد و شغل ندارند. فیلم را ساختم و سناریو را هم تحویل وزارت ارشاد دادم و مجوز گرفتم اما بعد فیلم به مشکل نمایش خورد. اگر بخواهم وارد جزییات شوم حوصلهسربر میشود.
این فیلم هم مجوز پخش نگرفت؟
رضا کاهانی: نه. جالب است که دقیقا ۵ سال پیش در چنین روزی فیلم «ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا» کلید خورد. دقیقا دی ماه بود.
بپردازیم به فیلم «خانم یایا»، چون فکر میکنم به دلیل این که شما در کانادا فیلم ساختید آن فیلم اجازه نمایش گرفت یا من اشتباه میکنم؟
رضا کاهانی: «خانم یایا» در تایلند ساخته شد؛ قبل از آمدن من به کانادا. «خانم یایا» یک فیلم تجربی برای من بود که دوست نداشتم در ایران کار کنم. پیشنهادی شد که در تایلند فیلم را کار کنم و به آنها گفتم که شما ذهنیت تجاری دارید و فیلمهایی که من کار میکنم فقط برای تجارت نیست ولی معمولا به یک سودی هم میرسد و من از نظر تجاری، آدم مناسب شما نیستم. گفتند دوست داریم با هم کار کنیم. سناریویی نوشتم و اتفاقا خیلی آن فیلم را دوست دارم. به دلیل رنگآمیزی که فیلم دارد و به دلیل انتظاری که تماشاگر از بعضی هنرپیشهها و بعضی لوکیشنها دارد اما ممکن است محقق نشود. ممکن است تماشاگر در نهایت فیلم را دوست داشته باشد اما من اصلا قرار نبود فیلمی بسازم که تماشاگر را بخنداند.
ولی با این حال استقبال زیادی از فیلم شد.
رضا کاهانی: بله استقبال شد و فروشش هم بد نبود اما تماشاگران بیشتر انتظار داشتند فیلم کمدی مرسومی که جدیدا در خارج از کشور زیاد هم ساخته میشود را ببینند و قبل از آن فیلم هم چندتایی ساخته شده بود و فکر میکردند که این فیلم هم در ادامه همانهاست؛ در حالی که این فیلم فضای دیگری داشت و انتقادی بود. بدون این که ایران را نشان دهم، سعی کردم فضای ایران را نشان داده باشم.
به کانادا که آمدید من شاهد بودم اینجا یک اتفاق مهم تلقی شد و حتی پارلمان کانادا هم از شما تقدیر کرد. همه خوشحال شدیم که شما به اینجا آمدید و قرار است که در اینجا فیلم بسازید. من دو فیلمی که در اینجا ساختهاید را ندیدهام و امیدوارم یک روزی ببینم و بهتر بتوانیم در مورد آنها صحبت کنبم. در مورد اولین فیلم آماده پخش بگویید. «Isthmus» است، درست میگویم؟
رضا کاهانی: بله. «Isthmus» تمام شده، آماده و در دست پخشکننده است. بهخاطر کرونا امیدوارم که امسال یعنی ۲۰۲۱ آن را پخش کنند. این فیلم کاملا غیرایرانی است و با عوامل، داستان، ساختار و اجرایی غیرایرانی ساخته شده و از این نظر برای من تجربه خوبی بود که فیلمی را که در حال کار بودم، هیچگونه ارتباطی با کشور خودم ندارد. تجربه خوبی در زبان و کار با آدمهایی با فرهنگهای دیگر بود و از این بابت توصیه میکنم که دیگران این فیلم را ببینند. فیلم «Say» را اخیرا ساختهام و الان در مرحله پست پروداکشن است.
کرونا نمایش فیلم «Isthmus» را متوقف کرد و هم باعث شد تا من نتوانم به فرانسه (محل زندگیام) برگردم و اینجا ماندگار شدم. یک کمپانی به نام «Ark Gate Films» راه انداختم که اولین محصول آن فیلم «Say» که در ماه آگوست فیلمبرداری شد و الان در پست پروداکشن در مونترال است. داستان آن کاملا ایرانی است و اصلا لوکیشن هم ایرانی است. قرار است ما ایران را ببینیم. اما فیلمبرداری آن در یکی از جزایر حومه تورنتو صورت گرفته است.
البته من عکسهای از آن را دیدهام، به واسطه علی آریانا که همان عکسها نشان میدهند که چقدر علی در فیلم خوب بازی کرده است، خیلی مشتاق هستم تا فیلم را هم ببینم.
رضا کاهانی: چون فیلم بیرون نیامده است نمیتوانم چیزی بگویم اما تجربه بسیار جالبی بود چون کرونا اجازه نمیداد با تیم بزرگی کار کنیم. این فیلم به من دوباره یادآور شد که حضور علی آریانا (که از او اسم بردید)، در کنار من خیلی کمک کرد تا بتوانیم کاملا مستقل فیلم را بسازیم. این اتفاق افتاد و من بسیار هیجان دارم تا این فیلم بیرون بیاید. هنرپیشههای خیلی خوبی کشف کردم. علی آریانا را که از قبل میشناختم اما افراد دیگری در بخشهای مختلف حضور دارند که ترکیب یک تیم ایرانی-کانادایی درنهایت یک محصول ایرانی به من داده که انگار در ویلاهای جنگلهای شمال ساخته شده است.
شما فعالیتهای دیگری اینجا داشتید (در دوران کرونا) مثل آموزش بازیگری از طریق فضای مجازی تا جایی که من اطلاع دارم.
رضا کاهانی: هم فضای مجازی و هم حضوری بود. در ایران خیلی از بازیگرهای ایرانی را از قبل میشناختم و سناریو را برای آنها مینوشتم. اما اینجا، آنها نیستند و اصلا آنها نباید بیایند و اینجور فیلمها را بازی کنند. پس من باید اینجا میگشتم و آدمها و بازیگرها را کشف میکردم. الان جماعت زیاذی دارم از جاهای مختلف که دلیلش همین کلاسها بوده است. این آدمها برای من میتوانند نقشهای متفاوتی در سنین مختلف بازی کنند و راحتتر از قبل میتوانم سناریو بنویسم. خیلی علاقمندم که بتوانم یکی از رویاهایم را که سینمای آزاد ایران است در اینجا پایهریزی کنم. سینمایی که در آن فیلمهای ایرانی ساخته شود ولی پروسه سانسور و توقیف را نداشته باشد و هر سوژهای که باب دل تولیدکنندگان و کارگردانان است به تصویر کشیده شود. این پتانسیل اینجا وجود دارد و باعث شدند که کلاسها تشکیل شود و این کلاسها ادامهدار هستند. همچنان با آدمهای جدیدتری آشنا میشوم که هم برای آنها خوب است چون از علاقههایشان در غربت دور افتاده بودند و هم برای من که دسترسی بیشتری به آنها خواهم داشت.
جوانی که خیلی به شهرش، نیشابور وابسته بود و خیلی علاقه داشت حتی وقتی که شروع به فیلمسازی کرد همیشه به آنجا برمیگشت، حالا تبدیل شده به یک شخصیت جهانی. میتواند خیلی راحتتر از آن چیزی که در نیشابور میخواست فیلم بسازد. به نظر من این نشان میدهد که یک عشقی در روح شما برای فیلم ساختن هست که متوقفشدنی نیست، جهانی است و از درونتان میجوشد و شما فقط باید تلاش کنید تا موانع را از سر راه بردارید. نظر خودتان چیست؟
رضا کاهانی: این تجربه را در فرانسه هم داشتم. من در یکی از شهرستانهای فرانسه یک فیلم سینمایی کار کردم، در پاریس فیلم مستند کار کردم. سینما به من یاد داده که میتوانم هرجای این کره زمین باشم و فقط با این شغل است که چنین امکانی را میتوانم داشته باشم. سینما به من یاد داده که جای ثابت نداشته باشم. بله از نیشابور آمدهام و گاهی در فیلمهایم به آن اشاره میکنم اما واقعا دوست ندارم مال جایی باشم. هروقت احساس کردم مال جایی هستم درواقع دارم محلی فکر میکنم. دلم نمیخواهد محلی فکر کنم. این از رویاهای من است و ممکن است که اصلا به آن هیچوقت نرسم ولی از رویاهای من است که بتوانم هرجایی فیلم بسازم. هر جایی که فکر کنم با وسایل اندکی سفر کنم و آنجا مستقر شوم و فیلمم را بسازم و به جای دیگری بروم و فیلم بسازم و باز به همین شکل ادامه دهم. این روش زندگی را بیشتر میپسندم. برای همین است که همیشه به دوستانم میگویم که بعد از مرگم سنگ قبر مشخص و یا قبرستان مشخصی را برای خودم نمیپسندم و دوست ندارم داشته باشم؛ چون هیچ جایی مرا به درستی نپذیرفتهاند. بنابراین دوست ندارم منت خاکش هم بر سرم باشد. دوست دارم خاکسترم پخش شود و هیچ نشانهای باقی نماند. چون خودم هم اینطور زندگی کردم. در نیشابور نماندم، در اراک نماندم، در تهران نماندم و هرجایی که میروم یک احساس «نماندن» با من هست. احساس بیخانمانی همیشه با من هست. این من را واقعا خوشحال میکند. سبک میکند، زیورآلات را از من میگیرد و به من قدرت میدهد که بتوانم هر کاری که دیگران دوست دارند را انجام ندهم و بتوانم سفر کنم، کشف کنم، یاد بگیرم. از قبل خیلی بزرگتر شدم و تنها دلیلش را هم سفر کردن و صبر نکردن میدانم. من خیلیها را میبینم که مغزشان در یک محلی متوقف شده است. اسمی از ایشان نمیبرم ولی وقتی که مصاحبههایشان را میخوانم و یا کارهایشان را میبینم و از ایشان باخبر میشوم میبینم که هیچ فرقی نکردهاند و این «هیچ فرقی نکردن» برای آدمی مثل من نگرانکننده است. من دوست دارم متفاوت باشم و کشف کنم. فیلم say از این بابت که کشفیاتی در آن وجود دارد برای من هیجانانگیز است. ممکن است پروداکشن «Isthmus» را نداشته باشد اما من ممکن است در آینده فیلمسازی Say را ادامه دهم چون مرا بهتر به سفرهای مختلف میبرد.
نمیخواهید برای اسکار اقدام کنید؟ به دلیل این که میتوانید به عنوان فیلم خارجی و انگلیسیزبان …
رضا کاهانی: بله اول فیلم باید بیرون بیاید و امیدوارم موفقیتهایی را کسب کند و کرونا هم اجازه بدهد چون ما فیلم را رسمی ساختیم، با کمپانی ساختیم، با قراردادهای درست ساختیم و از این بابت فیلم ما میتواند فیلم کانادا تلقی شود. چون در اینجا ساخته شده و با آدمهایی که اقامت اینجا را دارند. چرا که نه؟ فیلم هم باید خودش برای معرفی شدن به اسکار موفقیتهایی را بهدست بیاورد و آنانی که مسئول هستند تصمیم بگیرند و فیلم را برای اسکار بفرستند.
شما الان چقدر خوشحال و راضی هستید از اینکه به فرانسه آمدید و البته تا حدودی هم توضیح دادید. حرف تازهای در این زمینه دارید؟ دعوتی دارید برای کسانی که زندگی میکنند ولی فیلمساز و یا بازیگر هستند و یا به این حوزهها علاقمند هستند، برای آنان توصیهای دارید؟
رضا کاهانی: توصیهای ندارم، چون این را فهمیدهام آدمها حرف گوش نمیدهند. ولی آن چه که برای خودم مهم است را عنوان میکنم، شاید برای خوانندگان جالب باشد. همیشه سعی میکنم انگیزه داشته باشم. یعنی زندگی من خلاصه شده در انگیزه و پشتکار. هر کاری را که انجام میدهم سعی میکنم با عشق انجام دهم. همیشه این را میگویم: وقتی میگوییم هوا سرد است، کمکی نکردهایم تا هوا گرم شود پس بهتر است با انگیزه زندگی کنیم تا «انگیزه» باعث گرمی هوا شود. یا برعکس: هوا گرم است. من همیشه آدم معترضی بودم ولی هیچ وقت نسبت به مسائل سطحی و اموری که از دست انسان خارج است، اعتراض نکردم. همیشه جایی اعتراض کردم که میتوانست بهتر باشد. غرغرو بودم ولی برای چیزهایی که میشد درست کرد و نه برای چیزهایی که نمیشود درست کرد. پس بهتر است انگیزه داشته باشیم چون انگیزه باعث شادی، انرژی و حال خوب میشود. آن هم الان که همه خمود و خسته هستند. بهتر است تا دیر نشده هر کاری که دوست داریم را انجام دهیم. آخرین بار که ایران بودم بدون اینکه حواسم باشد داشتم موزاییکهای حیاطمان را میشمردم. الان همینکه موزاییکها را نمیشمارم، خوشحالم.
امیدوارم همیشه موفق باشید و ما هم بتوانیم اینجا از حضورتان بهره ببریم.
رضا کاهانی: قبل از هر چیز برای شما مرد دوستداشتنی و نازنین آرزوی سلامتی دارم و این اولین چیزی است که صمیمانه میخواهم و آن هم در شروع سال ۲۰۲۱.
ارسال نظرات