«دیشب
برای بچهها قصه خواندم
دیشب
برای تو شعر گفتم
و دیشب
برای خود گریستم»
در این شعر خالده تحسین از عاطفه و مسؤولیت یک زن و یک مادر سخن گفته است گویی هستی دیگری ندارد جز آن که در هستی خانواده حل شود. این هستی فرزند است که هستی یک مادر و یک هم سفر را در مشرقزمین مفهوم میبخشد.
اندوهش را در پشت چهره پنهان میکند، با قصهخوانیهایش و با شعرگفتنهایش برای همسری که در کنارش نیست به زندهگی مفهوم میبخشد. این گونه شعرسرایی گریستن با خود است در تنهایی.
درجایی دیگری خالده تحسین از فراق و درد دوری شوهرش که در جوانی با زندهگی وداع گفت؛ چنین قلم زده و نوشته است:
از تاکستان خیالاتت
خوشههای غریب تنهایی را
میچینم
با طعم تلخ شکست
با رنگ اندوه
بی تو هیچ پرستویی
بهاری را مژده نخواهد آورد
و من
با هر اردیبهشتی
ترا خواهم گریست.
بیگمان شما هم درانتظار گفت وشنود با خالده تحسین این شاعر نازک خیال و با قریحه استید. آنچه با ایشان در میان گذاشتیم را در سطرهای پایین به خوانش بگیرید:
خانم خالده تحسین گرامی از چه زمانی به شعر رو آوردید و شعرهای تان چه وقت گل کرد؟
خالده تحسین: جوانیام میان داستانهایی که به دسترسم قرار میگرفتند، گذشت. وقتی راهی دانشگاه کابل شدم و خودم را میان کسانی که با ادبیات و شعر سروکار داشتند یافتم، حسی غریبی مرا سوی شعر و سرودن کشاند. پاییز نخستین سال دانشجوییام در دانشگاه کابل بود که شعر در وجودم موج زد و تا امروز مرا در تب و تاب نگهداشته است. پاییز نخستین سال دانشگاه مرا میان برگهای نشریههای همان روزگار پرت کرد. رفتن به انجمن نویسندهها و شرکت در نشستهای کانون دوستداران مولانا و دیدار با استاد حیدری وجودی، شوق سرودن را بیشتر در وجودم بیدار ساخت.
انجمن اخلاقیفرهنگی که استاد گل احمد یما راهاندازی میکرد، زمینهی بالیدن من و جوانههای دیگر شد. از همان سالها با سرودههای استاد واصف باختری، داکتر حمیرا نگهت دستگیرزاده، لیلا روشنی صراحت، نیما، اخوان ثالث، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد انس گرفتم. با واژه واژهی شعر فروغ زیستم و با نقاشیهای بیان سپهری، گریستم.
از نظرشما شعر چه است و با شعر چی دوستی دارید؟
خالده تحسین: آنچه آدم را به جستوجو وامیدارد و حتا نیمه شبها، راحتش نمیگذارد و خواب و آرام را از او گریز میدهد، او را برای یافتن، بیقرار میکند و با هزار و یک درد از سینهاش بیرون میشود، شعر است.
حق انتخاب قالب و وزن را برای سرودههایم گذاشتهام، شعر همان دوستم است که مرا در استدیو و پشت میز کار هم تنها نگذاشته. فقط آنچه در مورد خود میدانم اینست که دیدن یک پرنده و یک شاخه گل میتواند روزی را برایم بسازد و ریختن یک برگ بیهنگام هم تمامی هستیام را میتواند ویران ویران کند.
بسیار اتفاق افتاده که تاریکیهای شب، سرودههایم را غارت کنند. بار بار سرودههایم را در دل شبها نگاشتهام.
در شعرهایتان درد دیده میشود آیا درد زادهی شعر است و یا برعکس؟
خالده تحسین: دیدگاه و برداشت آدمها از پیرامونشان متفاوت است. از دیدگاه من شعر زاده و پرورش یافتهی درد است. گاهی که ما خیلی شادیم، کمتر شعر و سرود به سراغ ما میآید؛ ولی گاهی که آشفتهدل و پریشانحالیم و سرگردان گمشده، همین یار و همدم است که ما را سوی خود میکشاند، دست در دست ما میدهد و ما را از کوچهباغهای حیرت، بیرون میکشد و با خود میبرد.
راست است که سرودههایم بوی درد میدهند. چرا ندهند، مگر من کودکی و جوانیام را میان دود و خشم جنگ سپری نکردهام، مگر حالا فرزندانم تاریخ و روزگار مشابه را تجربه نمیکنند؟
حتی عاشقانههایم دردناکاند، مگر نام دوم عشق، درد نیست؟ حقیقت اینست که بدون عشق یک لحظه را به سر نبردهام و زندهگی فقط در پیوند این واژه برایم مفهوم یافته است و بس.
شاهد بودهام که عشقه پیچانهای مهر هر پگاه از دیوار هستیام سر بلند کرده و آفتاب زندهگی را سلام دادهاند. با همه نامهربانیهای روزگار ساختهام و چون پیرو مکتب رند شیرازم، این سخن او ورد زبانم بوده است: «از بخت شکر دارم و از روزگار هم»
به نظر شما شعر گفتن قابل یادگرفتن است یا یک پدیده ی ذاتیست؟
خالده تحسین: انسان موجود جستوجوگر است. همیشه برای یافتههای نو، تلاش میکند. میخواهد بیاموزد و پیش برود؛ با این همه تلاش اگر بخواهد شاعر شود، دور از امکان نیست؛ ولی لازمست انگیزه و شور طلب و درد درونی و حس یافتن متفاوت داشته باشد. با آموزش علم عروض و وزن و قافیه، نمیشود شاعر شد.
وضعیت شعر جوان کشور به نظر شما چگونه است؟
خالده تحسین: در وضعیت نابهسامان و ناجور این جغرافیا هنوز هم امید به شعر و شاعر جوان وجود دارد. جنبش و تکاپوی بزرگی در عرصه شعر میان جوانان دیده میشود. دشواری اینست که زمینههای رشد و پرورش این جوانهها کمتر مهیاست. همه به گلهای خودروی میمانند که حسرت دست باغبان، ورد زبانشان است.
از نظر شما بزرگترین آسیبی که شعر جوان را تهدید میکند چیست؟
خالده تحسین: آسیبشناسی شعر جوان افغانستان بحث بزرگ است و دلایل مختلف باعث شده تا شعر جوان ما آسیب ببیند و آسیبپذیر باشد. به نظر من بزرگترین علت، بیگانهگی با فرهنگ و ادب و شعر پربار کلاسیک ماست. کمتر جوانان ما آگاهانه به این فرهنگ گشنبیخ رو میآورند و از آن بهره میبرند.
به عنوان یک شاعر انتظار دارید در شعر به چه افقی دست پیدا کنید؟
خالده تحسین: راستش من کسی هستم که همیشه درد آدم روزگارم را نالیدهام. از روزی که خود را شناختهام و در این جغرافیا، بالیدهام، شاهد رنج انسان این سرزمین بودهام. همیشه برای این امر مهم بوده که حس درونی و انسانی را فریاد بزنم. حالا که در اوج حادثه و موج ناملایمت روزگار، غوطه میخوریم، دیدن افقهای دور به خواب و رویا میماند. هرچند در زندهگی عملی خیلی مثبتنگر هستم.
از دید شما شعر زنانه چیست و آیا شعر زنانه و مردانه دارد؟
خالده تحسین: شعر را حس درونی شاعر و پرداختناش از فضا و احوال بیرونی با همان تصویرها و دیدگاههای ویژه، مشخص میسازد که سراینده زن است یا مرد. وقتی من از حس زنی که در میان سرودهایم نفس میکشد، تصویر میدهم و از نگرانی مادری که در عمل احساس میشود، حرف میزنم، پس این حس و چگونهگی تصویر دادنم است که مشخص میسازد سراینده یک زن است.
جنگ خوا مخواه بالای شعر شاعر تاثیر دارد؛ شما جنگ افغانستان را با شعر شاعران آن مرز و بوم چگونه بررسی میکنید؟
خالده تحسین: شعر امروز این سرزمین همه بوی آتش و دود میدهند. وقتی کنار خیابانهای که ما همه روزه از آنجا رد میشویم، انفجار و انتحاری رخ میدهد، پس بیموجب نیست که من مینویسم:
گیسوانم
بوی آتش و دود میدهند
از کوچههای جنگ،
گذشتهام.
خانم خالده تحسین گرامی از شما سپاسگزاریم.
ارسال نظرات