علیرضا رضایی، مجسمه‌ساز مهاجر در گفت‌وگو با هفته

حیات بخشیدن به صفحه‌های بی‌جان فلز

حیات بخشیدن به صفحه‌های بی‌جان فلز

علیرضا رضایی از جوانان هنرمند مهاجر است. او از نوجوانی وارد رشته مجسمه‌سازی شد. این جوان مهاجر با تلاش خود موفق شد در رشته مجسمه‌سازی مهارت فراوانی را کسب کند. او در سبک‌های کلاسیک و مدرن آثار مختلفی را خلق می‌‌کند. رضایی شرایط هنرمندان مهاجر را دشوار می‌داند و امیدی به آینده خود در ایران ندارد. این جوان مهاجر می‌خواهد هنر خویش را به دیگر کشورها معرفی کند.

درباره علیرضا رضایی

علیرضا رضایی متولد ۱۳۷۹ در اصفهان است. پدر و مادرش از افغانستان هستند که از جنگ افغانستان به ایران پناه آوردند. به گفته خودش، علیرضای نوجوان در ابتدا علاقه‌ی زیادی به کارهای هنری نداشت اما وقتی‎ که وارد کار مجسمه‌سازی شد به این هنر علاقه پیدا کرد. او در کنار تحصیل، به صورت جدی رشته‌ی مجسمه‌‌سازی را دنبال کرد. وقتی نتوانست از طریق تحصیل این رشته را ادامه دهد، تلاش کرد که به صورت تجربی آن را یاد بگیرد. او کارش را از کارگاه برادرش شروع کرد و بعد از چند سال در این رشته متبحر شد.

علیرضا رضایی از جوانان هنرمند مهاجر است. او از نوجوانی وارد رشته مجسمه‌سازی شد. این جوان مهاجر با تلاش خود موفق شد در رشته مجسمه‌سازی مهارت فراوانی را کسب کند. او در سبک‌های کلاسیک و مدرن آثار مختلفی را خلق می‌‌کند. رضایی شرایط هنرمندان مهاجر را دشوار می‌داند و امیدی به آینده خود در ایران ندارد. این جوان مهاجر می‌خواهد هنر خویش را به دیگر کشورها معرفی کند.

آقای علیرضا رضایی گرامی چه شد که مجسمه‌ساز شدید؟

علیرضا رضایی: من ابتدا بدون هیچ علاقه‌ای، صرفاً جهت اشتغال وارد این کار شدم اما بعد از مدتی دیدم چقدر زیبا می‌توانم تصورات ذهنی خود را روی صفحه‎‌های بی‌جان فلز پیاده کنم و از آنها یک اثر زیبای سه بعدی بسازم. به مرور نقاط قوت کار خود را یافتم و علاقه و انگیزه‌ام زیاد شد و الان می‌توانم بگویم به کارم بسیار علاقه دارم و نگاهم به این کار فقط اشتغال نیست بلکه هنری است.

تحصیلات‌تان را تا چه مقطعی ادامه دادید؟

علیرضا رضایی: درس خواندن را دوست داشتم اما فقط تا مقطع دیپلم درس خواندم. خواهرم فوق‌لیسانس روانشناسی دارد و برادرم لیسانس معماری اما در رشته تحصیلی خودشان نتوانستند در ایران کار کنند و با دیدن وضعیت آنها یا حتی خود ایرانی‌ها که پس از سال‌ها تحصیل یا بیکار هستند یا در رشته غیر مرتبط با رشته‌شان کار می‌کنند، انگیزه‌ام را برای ادامه تحصیل از دست دادم و وارد بازار کار شدم در واقع ترجیح دادم حرفه‌ای را یاد بگیرم تا بتوانم آینده‌ای روشن‌تر برای خودم بسازم.

در اطرافیانتان کسی را می‌شناسید که در رشته‌ای که تحصیل کرده، کار کند؟

علیرضا رضایی: در محله خودمان حدود صد نفر را می‌شناسم که تحصیلات دانشگاهی دارند اما فقط دو نفر از آنها که در رشته کامپیوتر و حسابداری درس خوانده‌اند، در تخصص خودشان مشغول به کار هستند.

از چه زمانی مشغول به فعالیت شدید؟

علیرضا رضایی: تقریباً از ده سال پیش که مشغول تحصیل بودم سعی کردم تا از طریق موسسات فنی و حرفه‌ای رشته‌های مختلفی مثل تراشکاری و جوشکاری را یاد بگیرم اما آن زمان به محصلین اتباع مدرک پایان دوره آموزشی نمی‌دادند بنابراین به صورت تجربی شروع به یادگیری کردم و در کارگاه برادرم به صورت نیمه‌وقت کار می‌کردم. کارگاه برادرم چندین بخش دارد شامل: تراشکاری، چکش‌کاری و پرداخت‌کاری. بعد از اتمام مقطع دیپلم دیگر به تحصیل ادامه ندادم و الان حدود چهار سال است که به صورت حرفه‌ای و تمام‌وقت در کارگاه برادرم کار می‌کنم.

از سختی‌های مسیرتان برایمان بگویید.

علیرضا رضایی: در ابتدا که وارد این حرفه شدم هیچ تجربه‌ یا علاقه‌ای نداشتم و یادگیری چندین حرفه آن هم در سن کم برایم واقعاً دشوار بود و این باعث خستگی و دلزدگی من از این کار شده بود. از طرفی ابتدای کار بودیم و هنوز خیلی وارد بازار فروش نشده بودیم، به لحاظ اقتصادی بسیار تحت فشار بودیم و از جانب اطرافیان مورد طعنه و تمسخر قرار می‌گرفتیم، اما تمام اینها را تحمل کردیم تا به اینجا رسیدیم که می‌توانیم به دیگران آموزش دهیم و به لحاظ اقتصادی هم پیشرفت خوبی داشتیم و این برای ما مایه خرسندی است.

چرا امروزه مهاجرین ما وارد کارهای موقت می‌شوند و سعی نمی‌کنند حرفه‌ای را تخصصی یاد بگیرند؟

علیرضا رضایی: متأسفانه جوانان ما تحمل سختی را ندارند، در ابتدای هر کاری باید مدتی بدون هیچ دستمزدی کار کنند و هدف خود را فقط یادگیری قرار بدهند اما پس از مدتی که حرفه‌ای یاد بگیرند زمینه برای پیشرفت‌شان فراهم می‌شود اگر پشتکار داشته باشند. شاید ابتدا در مسیرشان فقط سراشیبی باشد اما زندگی پر فراز و نشیب است و در کنار هر دو، انسان کامل می‌شود. هرچیزی که با سختی و با تلاش خودت به دست بیاید ارزشمندتر و گران‌بهاتر است و بعد از به دست آوردنش برای نگهداری آن سخت‌تر تلاش خواهی کرد.

رشته مجسمه‌سازی را برایمان معرفی کنید.

علیرضا رضایی: نمی‌توان بدون حضور فیزیکی و کار عملی و فقط در چند جمله این هنر را معرفی کرد، ولی به طور خلاصه بگویم ابتدا طرح را روی کاغذ می‌کشیم و آن را روی ورق‌های فلزی که از فولاد مبارکه اصفهان تهیه می‌شود، پیاده می‌کنیم و برش می‌دهیم و با چکش‌‌زدن و جوش‌دادن پی‌در‌پی آن را به شکل مورد نظر تبدیل می‌کنیم و بقیه مراحل که به سلیقه و خلاقیت ذهن سازنده بستگی دارد. حتی اگر دو نفر با یک مواد اولیه و یک الگو کار کنند محصول نهایی قطعاً متفاوت خواهد بود چون از دو ذهن متفاوت نشأت گرفته‌اند.

شکل مجسمه‌هایتان بیشتر چه شکلی است؟

علیرضا رضایی: بیشتر اشکال حیوانات مثل اسب، عقاب، طاووس، خروس و… یا نمادهای مذهبی هستند.

در مورد تاریخچه این حرفه بگویید.

علیرضا رضایی: این حرفه در بین عثمانی‌ها و هندو‌ها مرسوم بوده است. این هنر در دوران شاه‌عباس صفوی وارد ایران شد و شاه‌عباس در ساخت علائم مذهبی از آن استفاده می‌کرد و به مرور زمان، ساخت اشکال دیگر نیز مرسوم شد و در دوران شاه‌های بعدی رونق گرفت.

هنر مجسمه‌سازی در شهر اصفهان چه جایگاهی دارد؟

علیرضا رضایی: جزء صنایع دستی اصفهان است ولی در بین مردم به اندازه سایر هنرها مثل قلم‌زنی زیاد شناخته شده نیست و در ایران اندکی از افراد به این حرفه اشتغال دارند.

در مورد بازار کارتان برایمان بگویید.

علیرضا رضایی: این کار جزء صنایع دستی است و قیمت کارها تعرفه مشخص و ثابتی زیر نظر صنف ندارد و از طرفی شناخته شده هم نیست. متأسفانه با توجه به زحمتی که برای ساخت آن اثر کشیده می‌شود، با قیمت مناسب به فروش نمی‌رسد.

نمایشگاهی برای معرفی این حرفه به سایر هموطنان برگزار کرده‌اید؟

علیرضا رضایی: نمایشگاه شخصی برگزار نکردیم اما در نمایشگاه‌های صنایع دستی جهت آشنایی با هنرمندان در اصفهان و تهران شرکت کردیم که متأسفانه به دلیل کرونا این روند ادامه نیافت.

جایگاه این حرفه در افغانستان چگونه است؟

علیرضا رضایی: این رشته هنری در افغانستان خیلی مرسوم نیست و بیشتر با عنوان آهنگری شناخته شده است و به شکل یک فعالیت هنری و مجزا از آهنگری به آن دیده نمی‌شود. شخصا فقط یک نفر را در افغانستان می‌شناسم که در این حرفه فعالیت دارد و مشغول ساخت شمشیر، سپر، کلاه‌خود و… است.

آثار شما در چه سبک‌هایی ساخته می‌شوند؟

علیرضا رضایی: سازه‌ها در سبک‌های مدرن، کلاسیک، سنتی و نوین هستند که برای ساخت وسایل تزئینی، نمادهای مذهبی، اشکال حیوانات و کارهای نمایشگاهی مورد استفاده قرار می‌گیرند. در کارهایی که براساس واقعیت ساخته می‌شوند جزئیات بسیار مهم است و در مراحل نهایی با طلاکوبی اضافه می‌شوند ولی در نمادهای مذهبی این جزئیات زیاد نشان داده نمی‌شوند.

بیشتر مشتری‌های شما از قشر مهاجرین هستند یا دوستان ایرانی؟

علیرضا رضایی: بیشتر دوستان ایرانی هستند، وضع اقتصادی هموطنان ما ضعیف است و شناخت زیادی هم در مورد این آثار ندارند که بدنبال تهیه مجسمه‌های تزئینی باشند.

کارهایتان را به خارج از کشور هم صادر کرده‌اید؟

علیرضا رضایی: کارهای ما عمدتا طلاکوبی‌شده هستند و طبق پیگیری‌های ما و قوانین موجود، طلا جزء ارز محسوب می‌شود و امکان خروج آن از کشور وجود ندارد. از طرفی این کارها بدون طلاکوبی زیبایی چشمگیری ندارند و با گران‌شدن طلا (هر مثقال طلای نخ‌شده حدود ۹ میلیون تومان است) نیز، این اواخر مجبور شدیم به جای آن از نقره برای جلوه دادن به کارها استفاده کنیم. اخیرا شنیده‌ام که قانون صادرات اجناس طلاکوبی شده عوض شده است اما مطمئن نیستم و از قوانین احتمالی جدید هنوز اطلاعی ندارم.

از تأثیر مهاجرت روی فعالیت‌ و زندگی‌تان بگویید.

علیرضا رضایی: متأسفانه مهاجرت برای من محدودیت‌هایی داشت، خیلی از علایق خود مثل گذراندن دوره جوشکاری و کسب مدرک پایان دوره را نتوانستم دنبال کنم. مجوز برای داشتن کارگاه یا حق کارفرمایی نداریم و حتی در کارت‌های کارگری هم شغل ما را کارگر ثبت کردند، در صورتی که ما خودمان کارفرما و مستقل هستیم. وقتی به نهادهای میراث فرهنگی یا صنایع دستی مراجعه کردم با تحقیر می‌پرسیدند: «افغانی» هستی؟ و بیرونم می‌کردند. هنوز نتوانستم مجوز مستقل برای کار خودم بگیرم و این باعث شده است خیلی از کارهای من به اسم دیگری ثبت شود و مورد سوءاستفاده قرار بگیرد.

به فکر مهاجرت از ایران هستید؟

علیرضا رضایی: بله، در حال یادگیری زبان انگلیسی و به دنبال راهی برای مهاجرت قانونی از ایران هستم چون ایران با تمام محدودیت‌ها برای من مثل قفسی است که در آن اسیر شده‌ام و آن را مانعی برای شکوفاشدن استعدادها می‌بینم.

انگیزه و تلاش جوانان هم نسل‌تان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

علیرضا رضایی: انگیزه‌‌ها کم شده است و حس می‌کنم روز به روز از آرزوهایمان بیشتر فاصله می‌گیریم، بخشی به دلیل تورم، اقتصاد ضعیف و کاهش دستمزد مهاجرین است و بخشی به دلیل محدودیت‌های قوانین برای مهاجرین. یکی از دوستانم در سال ۹۵ می‌خواست ماشینی را بخرد که آن زمان شصت میلیون قیمت داشت، برای خرید ماشینی که آرزویش را داشت تلاش کرد و آن پول را تهیه کرد اما نخرید. الان که سال ۹۹ هستیم همان ماشین ۲۷۰ میلیون شده است. در واقع بهتر است بگویم چند سال بعد او هنوز همان ۶۰ میلیون تومان را دارد اما آرزویش الان ۲۷۰ میلیون شده است و او به اندازه سال‌ها زحمت، از آرزوهایش فاصله گرفته است.

برای آینده‌تان چه برنامه‌ای دارید؟

علیرضا رضایی: می‌خواهم از ایران بروم و از فشار محدودیت‌های مهاجرت رها شوم تا بتوانم حرفه خودم را در سایر کشورها معرفی کنم و گسترش دهم.

آقای علیرضا رضایی از شما سپاسگزاریم.

ارسال نظرات