لیلا هم همچون عاطفه دغدغه زیستِ شاد کودکان را دارد. دلش میخواهد همه کودکان در هر جای جهان کودکی کنند. میگوید اگر بچهها کودکی کنند کشورها آینده بهتر و جامعه سالمتری خواهند داشت و لازمه کودکی کردن بچهها، داشتن امکانات است، داشتن مدرسه و جایی برای بازی کردن است. او وجود کودکان ۱۰ تا ۱۴ساله معتاد به مواد مخدر را غمانگیزترین موضوعی میداند که در اجرای این طرح نیکورکارانه، متوجه آن شده است.
میگوید اگر نشستهایم که دولتها یا قدرتی یا یک فرد یا افراد مشهوری برای مردم کاری کنند در اشتباهیم. تعداد ما بسیار زیاد است باید همه دستبهدست هم بدهیم و درک کنیم که چقدر با عشق و مهربانی میتوانیم دنیا را برای هم جای بهتری کنیم. فقط کافی است تکتک ما به قدرت خودمان برای تغییر و بهبود وضعیت جهان، ایمان بیاوریم.
درباره لیلا
لیلا هستم، برای بینامونشان ماندن، از ذکر نام خانوادگی خودداری میکنم. تا ۲۳ سالگی ایران بودم. در دانشگاه ملی رشته بیولوژی خواندم. در سال ۱۹۹۸ به کانادا مهاجرت کردم. در کانادا رشته حسابداری خواندم. ۱۰ سال در یک شرکت کار کردم اما بعد از آن دیگر کارم را دوست نداشتم بنابراین سفر به دور دنیا را شروع کردم. به نپال رفتم و شروع به انجام کارهای داوطلبانه کردم؛ تصمیمی که ۱۱ سال از آن میگذرد و من همچنان برای اجرای طرحهای مختلف و کمک به افراد به این کشور سفر میکنم. در آنجا بیزینس آنلاینی را راه انداختم که جنبه اجتماعی آن پررنگ است.
درباره انجام کار داوطلبانه در نپال لطفاً کمی بیشتر برایمان توضیح دهید.
لیلا: بله، من در نپال کارهای چرمی مثل درستکردن کیف انجام میدهم. برای این کار با زنانی کار میکنم که در خانوادهشان مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند یا همسرانشان آنها را ترک کردهاند و گروه دیگری که جذام دارند. کار من کارآفرینی است. فروش محصولات تولیدی توسط همین سه گروه انجام میشود. درآمد سالانه را نیز هرساله به انجام یکسری کارها مثل جمعآوری پول برای هزینههای درمانی اختصاص میدهم چون در نپال درآمد بسیاری از افراد زیر یک دلار در روز است. هفت ماه از سال را در نپال زندگی میکنم برای همین در آنجا بسیاری از افراد من را میشناسند و کمکی از من بربیاید برایشان انجام میدهم؛ یک مورد اخیر کودکی بود که دو کلیهاش را از دست داده بود و برای انجام عمل جراحی نیاز به هزار دلار داشت. هرسال یک پروژه تعریف میکنیم چون در آنجا به دلیل محرومیت و فقر کارهای مختلفی مثل تأمین هزینه داروهای بیماران و ساخت پناهگاه قابل انجام است. از طرفی، دزدیدن دختران در نپال زیاد اتفاق میافتد، آنها را به هند میبرند، نجات این دسته از دختران و بازگرداندن آنها به جامعه نیز از دیگر کارهایی است که من با همکاری یک نهاد در این کشور انجام میدهم.
چطور شد که زندگی شما در مسیر کارهای داوطلبانه و نیکوکارانه قرار گرفت؟
لیلا: نپال شروع ماجرای قدم گذاشتن من در کارهای خیرخواهانه بود. وارد نپال که شدم با یک NGO آشنا شدم. کار این انجمن کشاورزی ارگانیک بود. یک تعاونی زنان در آنجا فعال بود که برای کمک به اشتغالزایی زنان و خودکفایی آنان اقدامهایی انجام میداد. در این بخش فعالیتم را شروع کردم تا در این پروسه بتوانم به زنان کمک کنم. در واقع، انجام کارهای داوطلبانه من بهصورت رسمی از نپال و همین انجمن آغاز شد.
همکاری با خانم احکامی چگونه شکل گرفت؟
لیلا: عاطفه جان با پدر و مادر من آشنایی کامل دارد بنابراین از فعالیتهای من باخبر بود. روزی به من گفت دوست دارد تمام عواید حاصل از فروش مجسمهها را برای بچههای ایران صرف کند. بقیه کار را هم به من سپرد؛ اینکه دقیقاً چه پروژهای تعریف شود.
آیا دغدغه شما هم رسیدگی به وضعیت کودکان محروم ایرانی بود؟
لیلا: تأکید عاطفه جان کمک به کودکان بود. در انجام کارهای داوطلبانه همیشه در ذهن من هم کمک به بچهها بوده است. همیشه فکر میکنم تا کاری انجام دهم که بچهها هم از آن نفع ببرند. بچهها در این دنیا انتخابی نداشتهاند که کجا و در چه خانوادهای به دنیا بیایند. آنها بیگناهاند درحالیکه موقعیت مکانی آنها میتواند کاملاً زندگی و سرنوشت آنان را تغییر دهد. حق کودکان نیست که در سختی زندگی کنند. جامعهای سالم خواهد بود که افراد آن، دوران کودکی خوبی داشته باشند و از همان سن کم، نگران سقف خانه، اینکه چرخ زندگیشان چگونه بچرخد، خوردوخوراک و امکاناتشان نباشند. برای همین بچهها همیشه برای من مهم بوده و هستند.
چرا کودکان سیستان و بلوچستان؟ چطور شد انتخاب شما این گوشه از ایران شد؟
لیلا: وقتی عاطفه جان برنامه خود را با من مطرح کرد به ایران سفر کردم. میدانستم منطقه سیستان و بلوچستان در فقر و محرومیت زندگی میکنند. یک شب در خانه مادربزرگم در ایران نشسته بودم. به صدای درون اعتقاد زیادی دارم؛ آن شب احساس کردم باید به این منطقه دوباره سفر کنم. برای همین بلیت خریدم و راهی سیستان و بلوچستان شدم بدون اینکه کسی را در این منطقه بشناسم و اینکه بدانم دقیقاً چه کاری میخواهم انجام دهم. در این سفر فقری را در آن مناطق دیدم که در هیچ جای دنیا ندیده بودم. باورم نمیشد چطور این میزان فقر میتواند وجود داشته باشد. برای همین هر لحظه مطمئن میشدم که منطقه درستی را برای کمک انتخاب کردهام.
اگر بخواهید به غمانگیزترین چیزی که در این سفر دیدید اشاره کنید، آن چیست؟
لیلا: در این سفر متوجه شدم درصد بالایی از بچههای در بازه سنی ۱۰ تا ۱۴ ساله در این منطقه معتاد به مواد مخدر هستند چون بلوچستان در مسیر ترانزیتی قرار دارد و این غمانگیزترین موضوعی بود که در این سفر متوجه آن شدم چراکه نجات دادن آنها کار دشواری است. امیدوارم این مشکل حل شود و بچههای این منطقه هم مثل خیلی از کودکان دیگر در دنیا از حداقل امکانات بهرهمند باشند. چیزهایی که همه ما داریم و برایمان عادی شده اما در گوشهای از ایران همه اینها آرزوی کودکان است.
چطور با همکارتان در سیستان و بلوچستان آشنا شدید و برای انجام کارها به او اعتماد کردید؟
لیلا: زمانی که از فرودگاه به این منطقه رسیدم برای رفتن به هتل دنبال تاکسی بودم اما همه تاکسیها در فرودگاه قیمتهای نامتعارفی را میگفتند. یکباره سرم را که برگرداندم یک تاکسی را دیدم و حس کردم برای رسیدن به هتل از او قیمت را بپرسم. راننده تاکسی قیمت مناسبی را به من گفت. در مسیر از او قیمت کرایه تاکسی را برای رسیدن به مناطق محرومی که مدنظرم بود، پرسیدم متوجه شدم او تمامی قیمتها را یکدهم مابقی رانندهها که پیش از آن پرسوجو کرده بودم، میگوید. در خلال صحبتها متوجه شدم خواهر راننده تاکسی دقیقاً در همان منطقه دشتیاری معلم است. این راننده تاکسی و خواهر او در شناخت منطقه و نیاز مردم، کمک زیادی به من کردند. به نظرم آشنایی با این آقا چیزی شبیه معجزه بود که حالا پس از ماهها کار کردن، هر بار متوجه صداقت ایشان میشویم و اعتماد من و عاطفه جان هم بیشتر و بیشتر شده است. خوشحالیم که با وجود ایشان کار ما با وجود ویروس کرونا، انجام شده و همچنان در حال اجراست.
آرزوی شما برای کودکان مناطق محروم چه در ایران چه در کشورهای دیگر چیست؟
لیلا: سؤال جالبی است چون پس از مدتی که کمکها به دست بچهها رسید من از همکارمان خواستم تا از بچهها بپرسد آرزویشان چیست؟ جالب این بود که ۹۰درصد از بچهها گفته بودند آرزویشان داشتن مدرسه و زمین بازی است. این آرزوی آنها در حالی است که حق کودکان، کودکی کردن است. برای آینده بهتر و جامعه سالم باید کودکان به مدرسه بروند و بازی کنند. آرزوی من این است که راه را برای تحقق آرزویشان باز کنم. آرزوی من این است که کودکی کردن جزئی از زندگی همه این کودکان شود.
اگر حرفی یا نکتهای باقی مانده تا بهعنوان صحبت پایانی بفرمایید.
لیلا: بله فکر میکنم باید این را به همه بگویم که ما آدمها نباید هیچوقت قدرتی را که هر یک از ما برای بهترشدن دنیا داریم، نادیده بگیریم. خیلی از ما فکر میکنیم مشکلات در دنیا آنقدر زیاد است که حالا اگر من به یک یا دو کودک کمک کنم چه میشود؟! این بیمعنا بودن کمک هر یک از ما در حالی است که قدرت زیادی در کمک به همان یک کودک وجود دارد. همین یک کودک بزرگ میشود و به کودکان دیگری کمک خواهد کرد و این چرخه و تأثیر همچنان ادامه خواهد داشت و دنیا را تغییر خواهد داد. به نظر من بهجای دست روی دست گذاشتن و غصه خوردن بهتر است با یک عمل یا مبلغ حتی کم برای دیگری کاری کنیم چراکه اگر نشستهایم که دولتها یا قدرتی یا یک فرد یا افراد مشهور، کاری کنند در اشتباهیم. تعداد ما بسیار زیاد است باید اختلافها را کنار بگذاریم و دستبهدست هم بدهیم و درک کنیم که با عشق و مهربانی میتوانیم دنیا را برای هم جای بهتر کنیم.
خانم احکامی عزیز و لیلای گرامی از وقتی که در اختیار هفته گذاشتید بسیار سپاسگزاریم. برای شما در راهی که دارید روشنی و دلگرمی آرزو میکنیم.
ارسال نظرات