اگر دهه پنجاهی یا شصتی و از علاقهمندان فوتبال باشید احتمالا یکی از بزرگترین و مهمترین دلخوشیهای دوران نوجوانی و جوانی شما در ایران دنبال کردن مسابقات فوتبال بوده است. شاید هم حتی این بازه سنی را با هواداری دوآتیشه یکی از دو تیم پرسپولیس یا استقلال سپری کرده باشید؛ روز و شبهایی که با تماشای بازیهای فوتبال داخلی و خارجی گذشتند.
در این میان، نشریههای ورزشی هم یکی پس از دیگری منتشر میشدند و تب و تاب مسابقات را شور و هیجان دیگری میدادند. زندگی خیلی از ما در آن سالهای بدون اینترنت و تلفنهای هوشمند و فارغ از دغدغههای بزرگسالی با برنامههای ورزشی و فوتبالی گره خورده بود.
از یک جایی به بعد با اضافه شدن شبکه سه با شعار شبکه سه شبکه جوان اغلب اوقات تلویزیون خانهها روی این شبکه بود. به مرور گزارش بازیها توسط گزارشگران مختلف گل کرد و هر کسی از اجرای فرد خاصی از این گزارشگران لذت میبرد. در میان آنها، یکی از چهرههایی که برای مردم شناخته شد «کیومرث صالحنیا» بود. گزارشگری که شاید اگر سال ۱۳۷۶ از صداوسیمای ایران استعفا نمیداد احتمالا به شهرتی فراتر دست مییافت. حالا او پس از گذشت بیش از دو دهه و زندگی در فاصلهای هزاران کیلومتری از ایران حرفهای ناگفته زیادی دارد که سعی میکند آنها را از طریق شبکههای اجتماعی در اختیار مردم قرار دهد؛ از ماجرای پرحاشیه شکلگیری برنامه نود در سال ۱۳۷۸ گرفته تا خاطراتش از دوران مدیریت محمد رفسنجانی و علی لاریجانی در صداوسیمای ایران.
البته اوج اختلاف او با صداوسیمای ایران زمانی است که اصغر پورمحمدی پا به صداوسیمای ایران میگذارد؛ کسی که سالهای طولانی از مدیران سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی بوده است. آقای صالحنیا درباره او میگوید: «پورمحمدی رئيس مافيا در صداوسیما بود، همه مشکلاتی که برای من پیش آمد از طریق او بود.»
چند سال پیش هم صحبتی به نقل از او منتشر شد مبنی بر اینکه ادعا کرده مالک ایده برنامه نود بوده است؛ موضوعی که آن را در گفتوگو با «هفته» به شدت تکذیب میکند اما پردههای دیگری از این ماجرا برمیدارد مثلا اینکه «فردوسیپور اگر پس از تعطیلی برنامه نود حرف میزد صداوسیما درآمد نامشروع او را فاش میکرد.»
انتقادها و افشاگریهای آقای صالحنیا در حالی است که بهویژه در سالیان اخیر منتقدان صداوسیما جمهوری اسلامی میگویند این رسانه وجه ملی و مردمی خودش را از دست داده و در عمل تبدیل به بازوی تبلیغاتی حکومت شده است. همین منتقدان صداوسیما را نه «ملی» که میلی میدانند و میگویند این رسانه در روزهای حساس و سخت و در روزهایی که مردم معترض نحوه مدیریت کشور هستند، در عمل به توجیه سرکوب این اعتراضها و بهشتی نشان دادن وضع موجود میپردازد.
گفتوگوی هفته با آقای صالحنیا در واقع نوری به درون مدیریت این سازمان میاندازد و توضیح میدهد که چگونه این سازمان پرهزینه بهتدریج تبدیل به بازوی تبلیغاتی حکومت شده و چگونه ترویج رویههای ایدیولوژیک و منافع سیاسی حکومت به شنیدن صدای مردم و نشان دادن تصویر آنها ترجیح پیدا کرده و در واقع این سازمان در شنیدن صدای آنها کر و برای دیدن دردهای آنها کور شده است.
گفتنی است که آقای صالحنیا در این گفتگو درباره برخی افراد ادعاهایی مطرح کرده که هفته در حال حاضر برای دریافت پاسخ این ادعاها به آن افراد دسترسی ندارد. در عین حال هفته در همین جا آمادگی خود را برای دریافت و انتشار پاسخ این افراد اعلام میدارد.
ماحصل گفتوگوی ما با این گزارشگر قدیمی صداوسیمای ایران را در ادامه میخوانید.
آقای کیومرث صالحنیا گرامی لطفا بفرمائید که شما کی به کانادا مهاجرت کردید؟
کیومرث صالحنیا: سال ۲۰۱۴ همراه خانواده از ایران به ونکوور مهاجرت کردم. قرار بود مسابقات جام جهانی توسط شبکه تلویزیونی Ten TV پخش شود که مدیریت آن برعهده اقاى خوشزبان بود. طی صحبتی با ايشان، گزارش تمام بازیها را به عهده گرفتم. با اتمام بازیها قصد داشتم خداحافظی کنم چراكه آنجا معنای تلویزیون به شيوه ايران را نمیداد و دوستان دنبال چیزهای دیگری بودند مثلا میخواستند من اسپانسر پیدا کنم و من فرد مناسبی برای این کار نبودم. قبل از این ماجرا هم نشریهای را در کانادا راه انداختم که به دلیل جامجهانی نیمهتمام ماند. تلویزیونهای خارج از ایران نگاه ديگرى به قضایا دارند. به جز شبکههای «من و تو» و «ایران اینترنشنال» مابقی باید خودشان دنبال اسپانسر باشند تا بتوانند راه خود را ادامه دهند.
شما مدتی در شبکه ITC کانادا هم فعالیت داشتید.
کیومرث صالحنیا: بله، بعد از جامجهانی به تورنتو نقلمکان کردم و با شبکه ITC شروع به کار کردم. برنامهای را با عنوان «شبانه» در این شبکه ساختم که ورزشی نبود. در این برنامه شعر میخواندم برنامه درباره مسایل اجتماعی بود و موسیقی هم پخش میشد به نوعی نقش آقای صالحعلا در ایران را آنجا بهعهده گرفته بودم. آن زمان برنامهای را هم با عنوان ۹۰ در ۹۰در جامجم داشتم که به دلیل ممنوعالتصویری (چون دو پاسپورت دارم) عينا به شبكه ITC منتقل كردم. برنامه درباره تحلیل و نقد مسابقات فوتبال ایران و برنامه ۹۰ بود. وبا استقبال هم مواجه شد. تمام بازیهای جام باشگاههای اروپا را زنده پخش و گزارش میکردم. توانستم اسپانسر هم جذب کنم اما به مرور دلسرد شدم. از طرفی، معنای تلویزیون این چیزها نیست که با یک پرده سبزرنگ برنامه بسته شود و تمام. من نمیتوانستم با چنین امکاناتی کار در تلویزیونهای اینجا را ادامه دهم اینگونه شد که از آن زمان تا الان دیگر با تلویزیون و رسانهای در کانادا همکاری نکردم. البته در بازه زمانی سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ طی همکاری با روزنامه شهر ما و مدیریت آن آقای زرینمهر ۶۰ صفحه ویژهنامه جام ملتهای آسیا و جام جهانى را در تورنتو منتشر کردم.
پس شما تا سال ۲۰۱۹ در رسانههای تصویری اینجا فعال بودید؟
کیومرث صالحنیا: این همکاری در سال ۲۰۱۴ هم بود اما من آن سال در TEN TV گزارش مى كردم، اما بعد از آن در سال ۲۰۱۵ جام ملتهای آسیا را که در استرالیا پخش میشد و زمان پخشش نیمهشب ما میشد را در شبکه آیتیسی گزارش میکردم. در واقع من در دو مقطع زمانی حدوداً هشت ماهه با تلویزیون آیتیسی کار کردم.
در سال ۱۳۹۳ شما ادعا داشتید که مالک ایده برنامه نود بودهاید؛ یعنی ادعا کردید که در سال ۱۳۷۴ ایده برنامه نود را به سازمان صداوسیما ارائه دادید و در سال ۱۳۷۸ آقای فردوسیپور این طرح را میدزدد و آن را بر روی آنتن زنده میبرد. درست است؟
کیومرث صالحنیا: خیر من چنین چیزی نگفتم، من این صحبت شما را تکذیب میکنم اینکه گفته باشم آقای فردوسیپور برنامه مرا دزدیده، هرگز اینطور نبوده است. من گفتم طرحی را به سازمان پیشنهاد کردم که از ساعت چهار بعد از ظهر روز جمعه تا ۱۲ یک نیمه شب شبکه دو در اختیار من باشد که من در آن تمام مسائل اجتماعی یک هفته گذشته تهران و فوتبال ایران را بازگو کنم و ببندم؛ یعنی برنامه جامعی میشد که قرار بود سه واحد سیار به غیر از ورزشی مثلاً یکی در پارک شهر، دومی در پارک دیگری در تهران و سومی هم بنا به شرایطی که در آن هفته داشتیم در یک مكان دیگرى مستقر باشند. برای هر مکان یک مجری داشته باشیم، یک مجری هم در استودیو باشد و خودم هم در دو ساعت و نیم تا ۳ ساعت و نیم برنامه فوتبال را اجرا کنیم که یک هفته فوتبال ایران را ببندیم. همه مقدمات کار انجام شد فقط با صداوسیما به تفاهم نرسیدیم. طرح مکتوب شد اما مختومه شد.
سال ۱۳۷۷ که من به کانادا آمدم برنامه نود روی آنتن تلویزیون ایران رفت. اتفاقاً در همان زمان آرام و قرار نداشتم و مادام به تهران رفتوآمد میکردم. آن زمان تلویزیون به این صورت نبود که آقایان از همه نهادها بیایند و کاملاً همه برنامهها را از اجتماعی، فرهنگی و ورزشی با سیاست مخلوط کنند و اینقدر کثافتکاری وجود نداشت.
درباره کیومرث صالحنیا کیومرث صالحنیا در بندرانزلى در خانوادهای فوتبالی به دنیا آمده است؛ امری که او را در مسیر ورزش محکمتر میکند. کیومرث صالحنیا تحصیلات خود را در رشته تربیتبدنی ادامه میدهد و البته لیسانس تخصصی کارگردانی تلویزیونی را هم اخذ میکند. آقای بهمن صالحنیا پدر فوتبال استان گیلان، عموی سوم کیومرث صالحنیا است. صحبت از کیومرث صالحنیا، گزارشگر باسابقه فوتبال ایران است. او میگوید: «افتخار شاگردی عمویم را هم در تیم فوتبال ملوان بندرانزلی دارم اما خاطرهسازی او برای فوتبالدوستان به تدریج از زمانی شکل میگیرد که وارد صداوسیمای ایران میشود؛ یعنی ۴۱ سال پیش در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی. در میان ساخت برنامههای اجتماعی و ورزشی، این گزارشگری فوتبال است که باعث میشود اسمش بر سر زبانها بیفتد تا جایی که شاید بسیاری از دهه شصتیها و پنجاهیها او را به همین واسطه بشناسند. گزارشگری که عبارت «توی دروازه» را به جای واژه «گل» وارد ادبيات گزارشگری فوتبال ایران کرده است. آقای صالحنیا از گزارشگران اصلی مسابقات جام جهانی ۱۹۹۰، جام ملتهای اروپا در سالهاى ۱۹۸۸ و ۱۹۹۲، جام جهانی ۱۹۹۴ و جام ملتهای آسیا در دهههاى ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ بوده؛ گزارش و تفسیر رقابتهایی که خاطرات بسیاری از مردم ایران را در دوران نوجوانی و جوانیشان رقم زده است. او در نهایت پس از ۱۷ سال تولید و ساخت برنامههای مختلف در مقام مدیر گروهی ورزش و مديركل تامين برنامه شبكه جام جم، خودش را از سازمان صداوسیمای ایران بازخرید میکند. در همان سال یعنی سال ۱۹۹۸ همراه خانواده چهار نفره خود به کانادا مهاجرت و تا سال ۲۰۱۴ در ونکوور زندگی میکند، از آن سال تاکنون نیز در تورنتو اقامت دارد. آقای صالحنیا تجربه همکاری با شبکههای تلویزیونی و نشریههای ایرانی در کانادا را هم در کارنامه خود دارد. در حال حاضر اگرچه بازنشسته نشده اما فعالیتش را در زمینه رسانه و گزارشگری فوتبال متوقف کرده است. |
من مدتی سرپرست تیم سایپا بودم، در یکی از همان روزهایی که تهران بودم آنها مرا به یک مهمانی دعوت کردند. ما هم رفتیم و یکدفعه دیدیم عادل فردوسیپور هم آمد! این شخص سالها من را بهعنوان پیشکسوتش در تلویزیون میدید، وقتی من را آنجا دید بسیار احترام گذاشت. در حالی که قرار بود او سوپراستار آن مجلس باشد اما من را که دید کلاً کنار کشید و یکگوشه نشست و اين نشانه فروتنى ايشان بود.
سالها هم عادل فردوسیپور این برنامه را اجرا کرد. ولی در اصل این شیطنت مسئولان بود که داستان را اینطور بیان کردند؛ وگرنه من به هیچ عنوان اینطور پشت سر کسی صحبت نمیکنم. اگر هم بخواهم حرفی بزنم میزنم. نمیدانم برنامه لایو مرا دیدید یا نه خیلی راحت اصغر پورمحمدی را در این برنامه به مردم معرفى کردم؛ یعنی از هیچکس و هیچچیز ترس و ابایی ندارم چراكه حقيقت را مىگويم.
از آقای پورمحمدی چه میدانید که در یک برنامه لایو با او به اصطلاح تسویهحساب کردید؟
کیومرث صالحنیا: این آقا ۱۵ تا ۱۸ سال قبل باید بازنشست میشد، آدم بازنشسته را معاون سیما کردند! اصلاً بازنشستگی به او ندادند و مدیر شبکه سه شد! الآن هم که بازنشسته شده مدیریت ساترا را به دست او دادند؛ یعنی کل وی او دیهای (آیپیتیویها) ایران را به دست او سپردند و نوچههای ایشان هم افرادی مثل رامبد جوان و مهران مدیری هستند؛ یعنی مهران مدیری آدم خودفروختهای در دست این آقایان است. او مثل بچه من است، البته تنها او نیست؛ علیرضا رادش، رضا عطاران، جواد رضویان، مهران غفوریان، بیژن بنفشهخواه و رضا شفیعیجم و … همه بچههای من هستند.
چرا آن سالی که شما ایده برنامه نود را دادید فقط روی کاغذ باقی ماند؟
کیومرث صالحنیا: در حد مکتوب باقی نماند تا مرحله برآورد هم رفت؛ منتها حقوق من در آن زمان ماهی ۴۵۰ هزار تومان بود، مدیر شبکه دو به من گفت ماهی ۴۰۰ هزار تومان برای ساخت این برنامه به تو پرداخت میکنم. من هم گفتم: آقای ارگانى من یک هفته خواب و خوراکم را میگذارم، سه دوربین در تهران شب تا صبح میگردند،كار بسيار بزرگ بود قرار بود برنامه در بخشهای اجتماعی، سینما، تئاتر و موسیقی ساخته شود.
پس، از دید شما ساخت این برنامه به خاطر رقم ناچیزی که در قبال آن پرداخت میشد پیش نرفت، درست است؟
کیومرث صالحنیا: بله به خاطر اینکه در صورت انجام آن کار حتی فرصتی برای به خانه رفتن پیدا نمیکردم. ببینید ما قرار بود نمایش ضبط کنیم، مسابقه اجرا کنیم، مشکلات اجتماعی از فرهنگ، هنر، سیاست و اقتصاد را مطرح کنیم؛ یعنی تو دو میلیون خرج کنی، با همه دربیفتی، درنهایت ۴۰۰ هزار تومان حقوق ماهیانه دریافت کنی. من هم به ایشان گفتم شما چی فکر کردید؟ چطور به این نتیجه رسیدید؟ این اصلا امکانپذیر نیست!
متولدین دهه ۶۰ و ۵۰ از اصطلاحاتی که شما به کار میبردید خاطره دارند. با وجود همه این خاطرات و فعالیتها چطور شد که شما حذف و از آن فضا جدا شدید؟
کیومرث صالحنیا: آقای پورمحمدی با نقشه و طرح از پیش مشخص شده به تلویزیون انداخته شد. ایشان قرار بود تلویزیون را در دست بگیرد که گرفت و برای اینکه این کار انجام شود ما باید حذف میشدیم. من شبکه جامجم ایران را در عرض ۶ماه به كمك همكاران تاسيس کردم. آقایان میآمدند به من میگفتند فلان و فلان قدر پرداخت کن، من میگفتم برای هر دقیقه سه هزار تومان پرداخت میکنم. آنها به من میگفتند آقا سه هزار تومان که پولی نیست! همه این صحبتها در سال ۷۶ رد و بدل شده است. من به آنها میگفتم این سه هزار تومانی که به شما پرداخت میشود، فقط بابت پخش برنامه است. شما قرار نیست همه کار را از اول کلید بزنید فقط قرار است یک تیتراژ و مجری جدید داشته باشید! که البته درنهایت آنها این کار را نکردند و خودم انجامش دادم.
در رابطه با پخش مستقیم فوتبال و برنامه نود در آن زمان با آقای صافی که دوست من و مدیر شبکه سه بود بحثمان شد! من به ایشان گفتم تصمیم دارم این فوتبال را از شبکه جامجم پخش کنم. او گفت باید برای این کار پول پرداخت کنید. من هم گفتم: (ببخشید که اینقدر راحت میگویم) این پول سازمان است، از این جیب میآید و در آن جیب میرود، من یک مجری و یک مهمان در سازمان میآورم، گزارشگر تو دارد برای ایران برنامه پخش میکند، فقط یک جمله سلام به هموطنان عزیز جامجم در خارج از کشور را اضافه میکند اما در اینجا مجری و کارشناس فرق میکنند. این پول قرار نیست در جیب من و تو برود. این مسئله به سازمان کشیده شد.
منظور شما این است که فضا ناسالم بود و سنگاندازیها شروع شده بود و همین باعث شد شما حذف شوید؟
کیومرث صالحنیا: بله آن زمان این داستانها شروع شده بود. اینها مدام منتظر این بودند که من را در حال ارتکاب جرم گیر بیاورند، مثلاً با خانمی یا در حال مشروب خوردن بگیرند و … من در آن زمان چهار خط موبایل داشتم، تلفنهایم مدام در حال شنود بود؛ یعنی بهمحض اینکه با من تماس میگرفتند صدای تیک ضبطِ صدا را میشنیدم! منِ ورزشی به اینها فحش میدادم و میگفتم بیشرمها یک نفر را برای گرفتن من استخدام نکنید پنج نفر را بفرستید، من شب و روز مشغول کار و فعالیت هستم.
شما گفتید آقای پورمحمدی را مأمور کرده بودند که بیاید و این نقشهها را اجرا کند. چه کسانی او را مأمور کرده بودند؟
کیومرث صالحنیا: اصلاً آقای پورمحمدی خودش رئيس مافيا بود و نیازی نبود کسی مأمورش کند، خودش همهکاره بود و هنوز هم هست. همه مشکلاتی که برای من پیش آمد از طریق ایشان بود.
مگر با شما چه مشکلی داشت که بخواهد چنین کارهایی بکند؟
تیپ شخصیتیم و اینکه تحویلشان نمیگرفتم.
آیا آقایان مهدی رستمپور و مزدک میرزایی هم مثل شما از تلویزیون ایران حذف شدند و به شبکههای ایرانی در خارج کشور پیوستند؟
کیومرث صالحنیا: اینها كسى نبودند که حذف شوند، لطفاً این جمله را به همین شکل از قول من بنویسید. پدر مزدک میرزایی سوئیچر ما بود، چندین بار به من در کانادا گفت مزدک میخواهد بیاید کاری برایش جور کن! من هم گفتم بهش بگو نیاید، عزتش در ایران است. ملت ایران در آنجا هستند، بیاید دربهدر میشود! مزدک اما آمد و خودش را فروخت، حالا شما دو سه سال بعدش را ببینید. تريبون به آن بزرگی دستش بود، از دید شما تا به حال چقدر در کارش موفق بوده؟ پدر مزدک كه از همكاران بود از سال ۷۴ به من میگفت از او در فوتبال استفاده کنم. من همان موقع از مزدک تست گرفتم و به او گفتم پسرت به درد برنامه کودک میخورد و صدایش مردانه نیست؛ باور کنید جدی میگویم.
ببینید من چون دزدی نکردم، حرفم را با خیال راحت میزنم. چیزی برای پنهان کردن ندارم و به هیچ خدایی هم بندگی نمیکنم. من را ببخشید منمن میکنم اما حقیقت همین است.
شما چقدر نسبت به شبکههای ایرانی که بعضی از چهرههای رسانههای ایران به آن میپیوندند احساس قرابت میکنید؟
کیومرث صالحنیا: من با این شبکهها هیچ احساس قرابتی نمیکنم، چون قرار نیست به آنجا بروم که ماهی سه هزار پوند بدهند و من در ازای آن سیاهنمایی مملکتم را بکنم! آدمی هستم که بهشدت انتقاد میکنم اما من جانم را برای انقلاب گذاشتم، جبهه رفتم، سختی کشیدم و به هیچ عنوان وطنفروش نیستم. مزدک میرزایی یا جواد خیابانی که من تا به اینجا آنها را تاتیتاتی آوردم چه کسی بودند که بخواهند از این حرفها بزنند! این افراد فقط دنبال منافع خود هستند. متأسفانه مملکت ما طوری شده که ارزشها به باد رفته است و مردم فکر میکنند کسی که به خارج رفته با عرض معذرت صبح در بغل یک خانم و بعد از ظهر در بغل یک خانم دیگر است، صبح کازینو میرود و شبش مشروب به دست دارد و لامبورگینی زیر پایش است. متأسفانه با ماشین مردم عکس میگیرند و دروغ میگویند. خوب البته که من اینجوری نیستم و چوبش را هم میخورم. تنها میمانم با من همکاری نمیکنند چون صحبتهای آنها را تائید نمیکنم و نوکری دولتهای بیگانه را هم نمیکنم.
شما در دوران مدیریتی افراد مختلف در صداوسیمای ایران حضور داشتهاید و فعالیت کردهاید. در دوره آقایان محمد رفسنجانی و لاریجانی هم بودهاید. نظر شما در رابطه با مدیریت این افراد چیست؟
کیومرث صالحنیا: یک خاطره برای شما تعریف میکنم؛ سال ۶۰ بود، یک روز من داشتم به سمت جامجم میرفتم. یکهو دیدم محمد هاشمی سوار یک بنز سرمهای از آن مدل قدیمیها با رانندهای همیشگیاش، آمد.
آن روز حراست جلوی آن را گرفت و گفت شما نمیتوانید بالا بروید. به رئیس سازمان گفت تو نمیتوانی بروی! هاشمی گفت متوجه هستی با چه کسی صحبت میکنی؟ حراست هم در جوابش گفت شما برکنار شدید و آقای لاریجانی جایگزین شما شده است! لطفاً ماشین و کلتتان را تحویل دهید. آقای هاشمی با حالت عصبانی داخل ماشین پرید، از آنجا که در ماشین باز بود من صدایش را شنیدم که به راننده گفت به سمت جماران برو. ساعت ۲ بعدازظهر تلویزیون اعلام کرد که لاریجانی و شورای سرپرستی صداوسیما منحل شده و اختیار تام و مدیریت این سازمان به محمد هاشمی محول میشود.
لاریجانیها افراد بیکفایتی بودند که نوکری سیستم را میکردند. در آن زمان به این افراد جناح حجتیه میگفتند. اینها دیگر مربوط به زمان شما میشود اگر یادتان باشد در آن زمان هر هفته جمعهها برای ظهور امام زمان برنامهای داشتند. از آن زمان این برنامه در تلویزیون هم راه افتاد. برای اینکه سیستمشان همین بود. ولی آقای خمینی تا زمانی که زنده بودند به آنها اجازه چنین فعالیتهایی نمیدادند. آقای محمد هاشمی هم چون برادرش همه کاره بود با قدرت کار خودش را میکرد و کاری به کار این جناحها نداشت.
یادم است یک روز نشسته بودیم، جلسه مدیران شبکه یک و دو با رئیس سازمان بود. او داشت صحبت میکرد که یکدفعه گفتند تماسی از بیت آقای خامنهای دارد. این موضوع در رابطه با سالهای آخر فعالیتش است، احتمالاً سال ۱۳۷۳، او رفت و با تلفن صحبت کرد بعد خداحافظی کرد و گوشی رو گذاشت، کمی سرخ و سفید شد. آقای ارگانی آدم بسیار جسور و رکی بود. پرسید آقای هاشمی چه شده است؟ هاشمی هم جواب داد بیت آقای خامنهای بیخیال ما نمیشود و هرچه پخش میکنیم از ما ایراد میگیرد من هم درنهایت کار خودم را میکنم.
این قسمت را داشت رو به ما میگفت، فقط به آقایان بگویم من هر کاری هم بکنم آقای خامنهای من را دوست نخواهد داشت و در ضمن هر کاری بکنم برادرم من را نمیفروشد پس شما کارتان را بکنید. شما از این صحبت او متوجه همه داستان میشوید، فقط این را بدانید من این جمله را از زبان خود ایشان شنیدم.
و آقای لاریجانی چطور؟
کیومرث صالحنیا: لاریجانی اما دقیقاً نوکر حاکم وقت بود و هر چه گفتند انجام داد. همه مدیران سپاهی و اطلاعاتی رفيق و همپالكى خودش را، آدمهای باندباز و رانتخوار را مدیر کرد؛ آدمهایی که اصلاً فرق Betaeam و Umatic و VHS و نوار یک اینچ و نوار ۲ اینچ را نمیدانستند. اینهایی که گفتم همه نوارهای ضبط ویدئو بودند.
شما در جایی از مصاحبه با آقای وارث، همکار سابقتان اشاره میکنید که جامجم را ساختید و آقای لاریجانی توبیختان کرد. لطفا کمی در مورد این ماجرا توضیح دهید.
کیومرث صالحنیا: من برای تهیه برنامههای این شبکه و برای خانمها مانتوها و روسریهای رنگی خریدم. در دهه فجر تا دلتان بخواهد در تلویزیون موسیقی پخش کردم خانمهای با حجاب نصفه و نیمه را به تلویزیون آوردم، مانتو، روسری و لباس رنگی آوردم، پلاتوهای مهران غفوریان و بیژن بنفشهخواه باید جلوی ساختمانهای شیک گرفته میشد، برای آنها به بازار صفویه و شهرک غرب میرفتیم؛ یعنی هرچه که وارد تلویزیون کردم شیک بود.
و همین باعث توقیف شما شد؟
کیومرث صالحنیا: بله دقیقاً همینطور است و البته از اینطرف مدیر نمونه شدیم. شبکهای که ۲۴ ساعته مشغول فعالیت بود هشتاد درصد از برنامههایش با صالحنیا بود. کودک، خانواده، ورزش، اجتماعی، سریال، سینمایی، زیرنویس. به آقای حسین آقازمانی که بعد مدیر ورزش پورمحمدی شدماموريت داده بودم که برنامههای انگلیسی را که برای بچهها و نسل جوان قابلفهم نبود زیرنویس بگذارد. ما اینطور فعالیت کردیم ولی متأسفانه اینها متوجه نبودند. همین است که شبکه من و تو چهار خانم را میآورد و با بزکِ آنها کل ایران را اسیر میکند. من واقعاً متأسفم برای صداوسیمایی که با ۵۹ هزار کارمند ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفر هم بیننده ندارد.
سخن پایانی؟
کیومرث صالحنیا: نکتهای که میخواهم بگویم این است که مردم عادل فردوسیپور را خیلی دوست دارند، به نظر من هم ایشان از همه صداوسیماییها بهتر و کاراتر است.
در کل میخواهم بگویم عادل بسیار خوب است ولی ناجی افسانهای نیست. مگر میشود تصویر و صدای عادل فردوسیپور را گرفت و به او گفت بیا و گزارش کن، و خودش نپذیرد، از آنطرف نامه فوتبال ۱۲۰ را به ایشان بدهند و بابت این برنامه میلیاردها به او پول دهند! آیا چنین کسی میتواند «زورو»ی مملکت و مظهر آزادی بیان و انتقاد از سیاست باشد! او اگر جگر داشت یک کلمه بروز میداد که چه بر سرش گذشته، اگر چنین میگفت حراست و اطلاعات سازمان همه پولهایی را که بهصورت نامشروع گرفته بود رو میکردند. اصلاً مگر امکان دارد شما آزاده باشی و در صداوسیمای ایران کار کنی!
اما شما هم یکی از اعضای این سازمان بودید …
کیومرث صالحنیا: بله ولی در آن زمان آیا من میتوانستم این صحبتها را بکنم؟
منظور شما این است که چون آزاده بودید از آنجا بیرون آمدید؟
کیومرث صالحنیا: بله و به خاطر اینکه دیگر فعالیت در آنجا به روحیه من نمیخورد. اصلاً تلفنم که زنگ میخورد چهارستون بدنم میلرزید! کسی که تمام فکر و ذکرش این بود که ما باید این تلویزیون را طوری بچرخانیم که مردم با لذت تماشا کنند. اما آقایان میگفتند لذت آن چیزی است که ما میگوییم. مگر میشود از سوراخ کلید، دنیا را تماشا کرد و گفت بهبه چه زیباست؟! خیر چنین چیزی امکان ندارد؛ و هر روز که جلوتر میروم صحت فرضیه من بیشتر رو میشود.
رضا بهرام، ایکس، ایگرگ خوانندههایی که این روزها میخوانند و چقدر هم قشنگ میخوانند، همه بچههایی هستند که اگر در دهه ۶۰ و ۷۰ آنها را در خیابان با ساز میدیدند معلوم نبود سرشان چه بلایی میآوردند. اما این بچهها تلاش و مبارزه کردند که امروز اینها بهناچار صدایشان را در تلویزیون پخش میکنند و خانمها دیگر الآن با آن مقنعه و ظاهر در تلویزیون وارد نمیشوند.
اشکال من و امثال من این بود که خواسته و عقیدهمان را میگفتیم. بهراحتی میگفتیم این دروغ است. رسماً هرچه میپسندیدیم مهر غیرقابل پخش میزدند.
در این صورت شما اگر کارت را به معنای واقعی دوست داشته باشی نمیتوانی ادامه دهی! من هم ادامه ندادم نه پول، نه موقعیت، هیچکدام برایم قابلپذیرش نبود. من داشتم مدیر شبکه ۳ میشدم اما بازخرید کردم. بارها صدایم کردند و من گفتم آقا دیگر نمیتوانم کار کنم. بعد وقتی برگشتم تا موج نوین و برنامههای ورزشی و جنگ را کار کنم، ممنوعالکار شدم. واقعاً چرا! من آدم سیاسی بودم؟ خیانت کرده بودم؟ نه من فقط واقعیتهای آن روزها را میگفتم.
خواهشا این را از قول من به همین صورت در مطلبتان بیاورید که وقتی مدیر بودم داخل ماشینم سیدیهای آقایان معین، ابی و داریوش گوش میدادم و همهشان هم میدانستند. همان موقع مدیران سازمان صدا و سیما ادا درمیآوردند و داخل ماشین پیکان ۶۰ تردد میکردند و من ماشين خارجى مدل همان سال را داشتم. کت و شلوار آنها از میدان جامكو بود اما کت و شلوار من مدل هاکوپیان بود. همه اینها را بهعمد انجام میدادم، حراست مدام صدایم میکرد و میگفت ظاهرت باید مثل بقیه باشد.
به من میگفتند تو نباید دستمزد کارکنان را درجا پرداخت کنی باید مثل بقیه بگویی نداری! من به آقای دکتر غفور گفتم که چوب در آستین مار نکن، در عرض سه سوت صداوسیما را میفروشم! اینها باور نمیکردند من استعفا بدهم!
با این حساب شما حدود ۲۰ سال در صداوسیمای ایران کار کردید.
کیومرث صالحنیا: بله اما در آن ۲۰ سال بهاندازه ۶۰ سالِ آقایان کار کردم. آنها همه رأس ساعت چهار به خانههایشان میرفتند، زیرمیزی میگرفتند و با منشیهایشان رابطه داشتند. من به آنها میگفتم خاک عالم بر سرتان، بدبختها منشی مرغ خانگی است مرغ خانگی را که با تفنگ نمیکشند! نون و آب و دون میدهند و بعد سرش را میبرند. آخر آدم با منشی خودش این کار را میکند؟ بروید ببینید چند نفرشان دو سه تا زن دارند، زن صیغهای دارند. آقایانی که ادعای جبهه و جنگ میکردند و مردم را ممنوع کار میکردند، الآن خودشان رئیس فاسدان هستند.
آقای کیومرث صالحنیا گرامی از شما سپاسگزاریم.
ارسال نظرات