هادی معصوم‌دوست در گفت‌وگوی اختصاصی با هفته:

حالم با داستان «عشق‌بازی» خوب است

حالم با داستان «عشق‌بازی» خوب است

هادی معصوم‌دوست، نویسنده و مستندساز ایرانی ساکن تهران درباره تصمیم انتشار رایگان جدیدترین کتابش به‌نام «عشق‌بازی» در فضای مجازی می‌گوید. او انتشار چند کتاب داستان، با نام‌های «عیار ناتمام»، «نُه مرگ» و «چین‌خوردگی» را هم در کارنامه ادبی خود دارد.

رمان تازه‌ام که تمام شد، تصمیم سختی بود. نشر کاغذی یا انتشار مجازی؟ پیش از این، سه رمان به‌صورت کاغذی با سه ناشر محترم چشمه، ققنوس و نیلوفر منتشر کرده‌ام. برای من همیشه ادبیات، بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی‌ام بوده با این حال، هیچ‌گاه حیات اقتصادی و اجتماعی‌ام به آن وابسته نبود. نوشتن این رمان‌ها، وقت و توان زیادی از من گرفت، ولی هیچ‌گاه از آن‌ها نه توقع معروفیت داشته‌ام و نه حتی بخشی از امورات زندگی‌ام را با درآمد آن گذرانده‌ام.» این مطلب را هادی معصوم‌دوست، نویسنده و مستندساز ایرانی ساکن تهران درباره تصمیم انتشار رایگان جدیدترین کتابش به‌نام «عشق‌بازی» در فضای مجازی می‌گوید. او که انتشار چند کتاب داستان، با نام‌های «عیار ناتمام»، «نُه مرگ» و «چین‌خوردگی» را در کارنامه ادبی خود؛ و چند مستند تقدیر شده را در جشنواره‌های مختلف در کارنامه سینمایی‌اش دارد؛ پس از به اتمام‌رساندن رمان تازه خود به نام «عشق‌بازی»، در سال ۱۴۰۰، تصمیم گرفت کتاب تازه‌اش را در وبسایت رسمی خود منتشر کند و به همگان اجازه دانلود و خواندن رایگان بدهد.

 

هادی معصوم‌دوست که در سال ۱۳۶۴ در شهر مشهد متولد شده و تحصیلات خود را در رشته‌های گرافیک و ادبیات نمایشی، تا مقطع کارشناسی‌ارشد ادامه داده‌است؛ از خوانندگان خود می‌خواهد که رمان «عشق‌بازی» را درشبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارند؛ صدای آن باشند و نظرات و نقدهایشان را هم به او برسانند. ما نیز در این شماره مجله هفته، به بهانه نشر الکترونیک کتاب و ارزش ادبی آن، برآن شدیم تا گفت‌وگویی داشته‌باشیم با این هنرمند معاصر.

آقای هادی معصوم‌دوست عزیز قبل از هر چیز، بابت قبول مصاحبه تشکر می‌کنم؛ همچنین جای دارد بابت اقدام جسورانه شما در رابطه با انتشار رایگان کتاب عشق‌بازی، آن‌هم در فضای متشنج نثر فارسی، قدردانی کرده و صمیمانه تبریک بگویم.

هادی معصوم‌دوست: ممنون از شما، با «فضای متشنج نثر فارسی» تا حدی موافقم. ولی بیشتر از تشنج، بی‌رمقی می‌بینم؛ نبضی‌که کند شده و کمتر می‌تپد. این را در خصوص ادبیات تألیفی‌مان می‌گویم.

در شرایطی‌که هر نویسنده‌ای به آسانی از وسوسه چاپ کاغذی نمی‌گذرد، شما کتاب «عشق‌بازی» را در وبسایت خود در فضای مجازی منتشر کردید و در یادداشتی آن را برای اهالی ادبیات، حلال‌تر از شیر مادر دانستید؛ اگر امکان دارد دلایل این اقدام را برای خوانندگان ما توضیح دهید.

هادی معصوم‌دوست: بازار نشر رمان تألیفی، کوچک است؛ در وضعیت کنونی ایران، اگر رمانی به چاپ دهم برسد -که برای کمتر رمانی این اتفاق می‌افتد- با تیراژ ۵۰۰ تایی، یعنی پنج‌هزار نسخه. این، سقف موفقیت رمان‌های تألیفی ما است که بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. اگر ناشر، پشت کتاب بایستد، خوب تبلیغات کند، پخش خوبی داشته باشد و حداقل در کتابفروشی شهرهای بزرگ موجود باشد، تازه می‌توانیم در مورد مخاطبی حدود پنج‌هزار نفر حرف بزنیم؛ وگرنه بیشتر رمان‌های تألیفی در چاپ اول، دوم و سوم می‌مانند. این بازار کوچک، چه دستاوردی برای نویسنده دارد؟ این پروسه طولانی انتشار کاغذی، چه معنایی برای من خواهد داشت؟ برای این تیراژ؟ آیا تیراژ کتاب‌ها، به معنای تعداد واقعی مخاطب بالقوه ادبیات تألیفی است؟ جواب منفی است. تعداد این مخاطبان خیلی بیشتر است، گواه این ادعا تعداد بالای دانلود همین کتاب است؛ در کمتر از یک هفته از انتشار مجازی، بیش از ۳۵۰۰ دانلود انجام‌شده و تعداد بسیاری نظر و واکنش، از طریق صفحه شخصی‌ام با من درمیان‌گذاشته شده‌است. این نشان می‌دهد شرایط نشر به‌گونه‌ای است که کتاب‌ها خوب معرفی نشده و به دست اهلش نمی‌رسند. البته قیمت بالای کتاب، بحران کاغذ و مسائل دیگری هم می‌توانند دخیل باشند. این روش قدیمی، دوره‌اش تمام شده‌است؛ بازار و شرایط نشر ادبیات تألیفی، به‌وضوح از مرگ این دوران حرف می‌زنند.

نگران نشدید کتاب عشق‌بازی، لابه‌لای صفحات مجازی فراموش شود؟ دنیا وارد عصر نویی از انتشارات شده، اما دست‌کم برای اهالی ادبیات فارسی، هنوز انتشار مجازی معمول نیست و ممکن بود کتاب شما را در میان سنت‌گرایان دانشگاهی از لیست مراجع معتبر دور کند. آیا از انتشار مجازی کتاب پشیمان نشده، یا تصمیمی برای ثبت یا نشر آن در یک انتشارات رسمی داخل یا خارج از ایران ندارید؟

هادی معصوم‌دوست: راستش همان‌طور که توضیح داده‌ام، تصمیم آسانی نبود. یکی از نکات مهم همین بود. دوستان نویسنده هم، به‌همین موضوع اشاره می‌کردند. هر رسانه‌ای، مزایا و معایب خودش را دارد؛ اما چندان مطمئن نیستم. هر داستانی در طول زمان، می‌تواند مشمول فراموشی شود، وقتی به‌دست مخاطبش نرسد؛ چاپی یا الکترونیکی فرقی ندارد. نشر کاغذی بعضی از کتاب‌ها، با منتشرنشدن تفاوتی ندارد؛ چون ناشر برای نشر آن برنامه‌ای ندارد؛ یعنی کتاب را چاپ می‌کند که جنسش جور باشد و فروش‌نرفتن رمان، خیلی مهم نیست. من رمان چین‌خوردگی را پیش از این با عنوان «به‌شیوه کیان فتوحی» به‌صورت مجازی منتشر کرده‌بودم. سال ۱۳۹۰ که ناشر، کتاب را به اداره ارشاد فرستاد، به‌هیچ شکلی مجوز نگرفت و من‌هم مجبور به انتشار مجازی‌اش شدم. الان نزدیک به یک دهه پس از آن، هنوز بسیاری از مخاطبانم من را با نام رمان «به‌شیوه کیان فتوحی» می‌شناسند. چون تعداد زیادی آن را خواندند و استقبال خوبی شد؛ در حالی‌که هنوز خیلی‌ها نمی‌دانند که من رمان‌های دیگری به نام «نُه‌مرگ» یا «عیارناتمام» هم دارم و اگر می‌دانند، تعدادشان خیلی کم است. بنابراین، مطمئن نیستم که انتشار رمان در فضای مجازی باعث فراموشی آن شود. ولی آیا این، به معنای آن است که بستر ایده‌آلی است برای نشر کتاب؟ نه، به‌هیچ‌وجه. ولی در شرایط فعلی می‌دانم که مخاطب بیشتری از نشر کاغذی دارد. پس من این راه را انتخاب می‌کنم. هرچند که بعدها «به شیوه کیان فتوحی» را با نشر ققنوس به صورت کاغذی با نام «چین‌خوردگی» هم منتشرکردم. شاید برای «عشق‌بازی» هم روزی این اتفاق بیافتد.

با توجه به حرفه و سابقه شما در مستندسازی، به نظر می‌آید میان شخصیت اوّل داستان و شخص خود شما، ارتباط عمیقی برقرار است. چقدر از شخصیت بهروز ریاحی در کتاب عشق‌بازی، با شخصیت واقعی شما درواقعیت هم‌پوشانی دارد؟ چقدر از مانیفست‌ها و اظهارات بهروز، از عمق وجودتان برخاستهاست؟

هادی معصوم‌دوست: شاید این سؤال برای مخاطب طبیعی باشد، ولی به‌همان اندازه برای من غیرطبیعی است. واقعیتش این است‌که هر نویسنده‌ای، وقتی داستانی را خلق می‌کند؛ شخصیت‌ها، الزاماٌ ربطی به او ندارند. گرچه بخشی از داستان، موقعیت‌ها و تفکرات را از اتمسفری که در آن زندگی کرده، الهام می‌گیرد؛ ولی لزوماً از شخصیت خود و جهانش مستندنگاری نمی‌کند. فضای سینمای ایران، مستند و فیلم داستانی، فضایی است‌که من در آن نفس می‌کشم و حرفه من است. قطعاٌ بعضی مواجهه‌ها و مطالعه میدانی برخی روابط و مناسبات، بر شکل‌گیری ایده‌ی اصلی این رمان مؤثر بوده، ولی این، یک داستان است و فیلم مستند نیست.

در کتاب عشق‌بازی، نحوه ورود شخصیت بهروز به حرفه مستندسازی مجهول است. خواننده باید این آغاز روند را به کمک تخیل خود پیدا کند؛ اما نقطه آغاز مستندسازی بهروز و جرقه آن، نقطه مسکوت طرح داستان است. آیا دلیل خاصی وجود دارد؟

هادی معصوم‌دوست: اول بگویم که بهروز در داستان فقط یک مستندساز نیست. او در سینمای داستانی هم فیلم‌های موفقی ساخته که جوایز زیادی گرفته‌اند. ولی شاید به واسطه شهاب که ورودش به داستان، با یکی از مستندهای بهروز اتفاق می‌افتد، جنبه مستندسازی، کمی پررنگ‌تر شده‌است. از سوی دیگر، ما نازی را می‌بینیم؛ شخصیتی‌که از فیلم داستانی او سر از زندگی‌اش در آورده‌است. به علاقه بهروز به سینما، در گوشه و کنار داستان و در بخش‌های مربوط به زندگی‌اش با رؤیا اشاره شده؛ ولی اینکه دقیقاٌ نحوه ورودش به سینما مشخص باشد، از نظر من، موضوع مهمی از نظر داستانی نبود.

این کتاب در بی‌تاریخی محض نوشته شده، فضا، فضای ایران و سینما و مستند است؛ اما معلوم نیست در کدام نقطه تاریخی، در چه زمینه‌ای؟ آیا عمدی در بی‌تاریخ بودن «عشق‌بازی» داشته‌اید؟ فکر نمی‌کنید روایت زمان و تاریخ می‌توانست گره‌های بیشتری اضافه کند، یا آن را جذاب‌تر کند؟

هادی معصوم‌دوست: حالا که فکر می‌کنم شاید این بی‌زمانی برای من، ناخودآگاه تبدیل شده به یک جهان فکری. این اتفاقی است‌که در سایر رمان‌هایم هم افتاده. البته هیچ‌کدام این داستان‌ها بی‌زمان نیستند؛ یعنی مخاطب از نشانه‌های روشنی می‌تواند به زمان رویداد حوادث پی‌ببرد. ولی این‌طور نیست که بخواهد دقیقاٌ تاریخ بدهد و دوره معرفی کند. چون این آدم‌ها را من، متعلق به دوره‌ای خاص نمی‌بینم؛ هرچند تأثیرات دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنند، در شخصیتشان پیدا است. به‌همین دلیل، در این رمان هم معتقد به بی‌زمانی محض نیستم.

به نظر می‌رسد شما پایان باز را انتخاب کرده‌اید؛ آن‌هم در فضایی که هیجان بیشتری می‌توانست وارد داستان شود. اگر امکان دارد، بدون فاش‌کردن انتهای داستان، در مورد پایان و چرایی آن صحبت کنید.

هادی معصوم‌دوست: من پایان این رمان را باز نمی‌دانم. شخصیت‌ها همگی به سرانجام می‌رسند؛ تکلیف شهاب روشن می‌شود؛ آرش هم همین‌طور. حتی تکلیف بهروز هم روشن می‌شود؛ زنده یا مرده‌اش اهمیتی ندارد. ولی بهروز دیگر آن آدم سابق نیست. در انتهای داستان، هیچ‌کدام از شخصیت‌ها، در موقعیت قبلی نیستند. پایان کتاب، ورود آن‌ها به دوره جدیدی از زندگی است. این دقیقاٌ موقعیتی است که هر داستانی می‌تواند کارش را با کلمات تمام کند.

و سوال پایانی؛ نقاط ضعف و قوت «عشق‌بازی» را در چه می‌بینید؟

هادی معصوم‌دوست: من این رمان را دوست دارم. صحنه‌های زیادی از آن را دوست دارم که هنگام نوشتن و بازنویسی، حالم را عمیقاٌ منقلب کرده. چند سال، درگیر این آدم‌ها بوده‌ام و واقعاً هر کدام از آن‌ها برایم به موجودات زنده‌ای تبدیل شده‌اند که اثرشان همیشه با من خواهد بود. هر نویسنده‌ای با گذر زمان، شاید زمانی با خود فکر کند که کتابش تغییراتی لازم دارد. من هنوز از این رمان فاصله زیادی نگرفته‌ام. شاید به چند سال زمان نیاز داشته‌باشم؛ ولی در وضعیت فعلی حالم با این داستان خوب است.

آقای هادی معصوم‌دوست گرامی سپاسگزارم بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

ارسال نظرات