گفت‌وگو با علی تابش، شاعر جوان افغانستان

مهاجرت مرا به سمت شعر اجتماعی کشاند

مهاجرت مرا به سمت شعر اجتماعی کشاند

نامش «علی بابا» است و تابش خدایاری تخلص می‌کند. او مشهور به علی تابش است و در سنبله ۱۳۷۵ در ولایت غزنی ولسوالی جاغوری متولد شده است. تابش در سال ۱۳۹۶ بنا بر مشکلاتی که داشت به ایران مهاجر شد و در همان سال عضویت شاعران جوان استان اصفهان ایران را به دست آورد.

نامش «علی بابا» است و تابش خدایاری تخلص می‌کند. او مشهور به علی تابش است و در سنبله ۱۳۷۵ در ولایت غزنی ولسوالی جاغوری متولد شده است. او ۵ ساله بود که به کابل آمد و در کابل بزرگ شد. مکتب را در لیسه استاد مصباح به اتمام رساند. فعلاً محصل صنف سوم دانشکده‌ی زبان و ادبیات پارسی در دانشگاه میوند می‌باشد. تابش در سال ۱۳۹۶ بنا بر مشکلاتی که داشت به ایران مهاجر شد و در همان سال عضویت شاعران جوان استان اصفهان ایران را به دست آورد. از او تاکنون دو اثر به چاپ رسیده است. اولین اثر او «حس می‌کنم می‌آیی» نام دارد که در سال ۱۳۹۷ در تهران به چاپ رسید و مجموعه دومش به اسم «خاطره‌های منجمد» در سال ۱۳۹۹ خورشیدی در کابل چاپ شد. این اولین مجموعه‌ای است که به دو خط سریلیک تاجیکستانی و خط پارسی نوشته شده است. مجموعه سوم او به اسم «بامیان بی‌بودا» است که دوبیتی‌های هزارگی را دربر دارد. این مجموعه آماده‌ی چاپ است و به زودترین فرصت برای چاپ فرستاده خواهد شد.

علی تابش، جوانی است خوش‌طبع و اخلاق‌مدار. صمیمیت و صداقت دو شاخص عمده‌ی اوست. او علاقه‌مندی وافر به شعر دارد. از همین خاطر تفاوت‌های عمده در شعرهای او به نظر می‌رسد. برای آشنایی بیشتر با کار و فعالیت‌های شعری او، گفتگوی کوتاهی داشتیم که در پی می‌خوانید.

 

جناب علی تابش عزیز سرودن شعر را چگونه و از کی آغاز کردید؟

علی تابش: در سال ۱۳۹۴ به شعر رو آوردم. قبلأ موسیقی می‌خواندم. به علت همکاری نکردن شاعران در قسمت شعر تصمیم گرفتم خودم شعر بنویسم. چند سالی سرگردانی را گذراندم تا بتوانم فنون شعر را بیاموزم و در کارهایم بیشتر وارد شوم. شعر من از همین‌جا آغاز شد. من در سال ۱۳۹۵ شعر را جدی‌تر گرفتم، با عروض آشنایی کامل پیدا کردم. حاصل کارم طی این سال‌ها چند مجموعه شعر در قالب‌های دوبیتی، رباعی و غزل شده است.

بیشتر در کدام قالب‌ها شعر می‌گویید و چرا؟

علی تابش: من علاقه‌ی زیادی به شعر کلاسیک دارم. با این‌که شعر نو را خیلی می‌پسندم ولی جز یک یا دو تجربه، دیگر در این قالب شعر زیادی ندارم و بیشتر خودم را در شعر کلاسیک یافته‌ام. من با این‌که غزل هم سروده‌ام اما بیشتر در قالب‌های دوبیتی و رباعی شعر دارم. چون قالب کوتاه زودتر به ذهن ته‌نشین می‌شود و زودتر مخاطب حس می‌کند و زودتر ارتباط بر قرار می‌کند. در هر شرایط و با نبود وقت هم می‌توان آن را خواند و به حافظه سپرد. مخصوصاً دوبیتی که از قالب عامیانه است و با زندگی روزمره ارتباط مستقیم دارد. شعر کوتاه چه در قالب کلاسیک و چه در قالب شعر نو طرف‌داران زیادی نسبت به قصیده یا… دارد. بناء بیشتر شعرهایم کوتاه بوده و در این قالب بیشتر شعر سروده‌ام.

محتوای شعرهایشان را چه چیزهایی تشکیل می‌دهند؟

علی تابش: چنانچه معلوم است، دغدغه‌های هر شاعر، عشق، اجتماع و اوضاع سیاسی و اقتصادی مملکتش است؛ بنابراین شعرهایم بیشتر در مضامین عاشقانه، اجتماعی و حماسی سروده شده‌اند. عشق پیوند محکمی با مردم دارد وقتی سخن از شعر به میان می‌آید ذهن همه به جانب عاشقانه‌سرایی پر می‌کشد. دردهای اجتماعی، اوضاع سیاسی مملکت و فقر از مضمون‌های عمده‌ی شعرهای من می‌باشند و بیشتر شعرهایم از تحولات سیاسی – اجتماعی متأثر است.

رابطه‌ی شعر و جامعه را چگونه می‌بینید؟

علی تابش: شعر با جامعه ارتباط مستقیم دارد. یک شعر می‌تواند مردم را به انقلاب دعوت کند. یک شعر می‌تواند آتش خشم مردم را فروبنشاند. ولی در افغانستان شعر و جامعه ارتباط خوبی ندارد. شعر هنوز نتوانسته جایگاه شایسته‌ی خود را در میان مردم پیدا کند درحالی‌که در کشورهای دیگر تمام زندگی‌شان الگو گرفته از شعر و ادبیات است؛ بنابراین می‌توان گفت که در جامعه‌ی ما هنوز شعر از جامعه فاصله دارد؛ یعنی شعر نتوانسته در میان مردم راه باز نماید. دلیلش هم نداشتن سواد کافی ادبی و فقر فرهنگی است.

به نظر شما جامعه در شعر امروز چه جایگاهی دارد؟

علی تابش: چنانچه تذکر دادم، شعر در بین مردم ما مهجور افتاده است اما از این طرف اگر نگاه کنیم، می‌بینیم جامعه در شعر از جایگاه خوبی برخوردار می‌باشد. در شعر امروز می‌توان درد جامعه را مشاهد نمود؛ از فقر گرفته تا بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اعتراضات. چون شاعر خودش در میان جامعه است و درد جامعه را نسبت به سیاستمدارها بهتر حس می‌کند. مخاطب در شعر امروز تنها شاعر و معشوق او نیست بلکه همه‌ی مردم است. اگر سخن از شاعر به میان می‌آید ازاین‌جهت است که شاعر از میان همین اجتماع برخاسته است و درد جامعه را به‌خوبی درک کرده است؛ لذا او بهتر از هرکس دیگر می‌تواند دردهای جامعه‌اش را بیان نماید. جامعه در شعر امروز جایگاه خوبی دارد و شعر برخاسته از میان توده‌هاست.

چه تعداد شعرهای اجتماعی سروده‌اید؟

علی تابش: ازآنجایی‌که تمام شعرهای شاعران از عشق شروع شده‌اند، بیشتر شعرهای من نیز عاشقانه‌اند؛ البته تا وقتی که مهاجر نشده بودم. اما پس از مهاجرت به شعرهای اجتماعی روی آوردم و مهاجرت مرا به سمت شعر اجتماعی کشاند؛ چون درد مهاجرت و تجربه‌ی غربت حس جدیدی به من داد. ازاین‌رو رفتم به سمت شعرهای اجتماعی و چشم دید خود را در قالب شعر به تصویر کشیدم. اگر قرار باشد فیصدی‌بندی نمایم می‌توانم بگویم ۳۰ درصد شعرهای من اجتماعی‌اند و اگر عاشقانه هم هستند بازهم درد مهاجرت و دردهای اجتماعی در آن‌ها حضور دارند.

بیشتر کدام مضامین اجتماعی در شعرهایشان بازتاب یافته‌اند؟

علی تابش: ما بچه‌های دهه‌ی هفتاد بیشتر در جنگ، انتحار و فقر بزرگ شدیم. در جامعه‌ای هم که زندگی می‌کنیم، جنگ، کشتار، فقر و مهاجرت جزو زندگی روزمره شده است. روزهای ما با انتحار آغاز شده و شب‌های ما به بیداری صبح می‌شود. بی‌عدالتی فریاد می‌زند و فقر به گلوی همه چنگ انداخته است. مهاجرت استعدادهای ما را نابود کرده و ما را به سمت نابودی ذهنی و جسمی کشانیده است. بناء در شعرهای من موضوعاتی چون جنگ، انتحار، بی‌عدالتی، فقر، نابرابری جنسیتی و کشتار بیشتر بازتاب یافته است.

آیا به شعر ملتزم باور دارید؟

علی تابش: سلیقه‌ها متفاوت است؛ بعضی شعر ملتزم را شعر می‌گویند و بعضی هم نه؛ اما به نظر من هر شعر جایگاه خود را در جامعه داشته و طرف‌دار خودش را دارد. هیچ‌کسی نمی‌توان منکر شعر ملتزم شود. برای من شعریت شعر مهم است نه نوعیتش. شعر ملتزم یکی از نیازهای جامعه است. اگر ما ببینیم بیشتر تاریخ‌های مذهبی در قالب شعر سروده شده‌اند مانند مختار نامه و هزاران شعر دیگر. بنابراین شعر ملتزم چه در بخش مذهبی و چه در بخش‌های دیگر یک نیاز بوده و هست.

تعریف شما از شعر چیست؟

علی تابش: با این‌که شعر تعریف‌های زیادی دارد؛ بعضی گفته‌اند که شعر کلامی است که دارای خیال و وزن باشد؛ اما امروز ما شعر ناموزون هم داریم. بعضی شعر را زلف، روی و ابروی معشوق دانسته‌اند. به گفته‌ی استاد «عباس خروشان» شعر یعنی سخن از زلف شما. اما به نظر من شعر یعنی دردها و رنج‌هایی که ما در زندگی خود شاهد هستیم. من شعر را با تک‌بیت از حسین منزوی تعریف می‌کنم که فرموده است:

شعر من از قبیله‌ی خون است خون من

فواره از دلم زد و آمد کلام شد

یعنی خون دل فواره می‌زند و بیرون می‌آید. همین فواره‌ی خون کلام می‌شود و همین کلام یعنی شعر. شعر یعنی خون؛ خون یعنی خون دل. در این بیت منزوی اشاره می‌کند که شعر چیست. به نظر من جامع‌ترین تعریف از شعر تا اکنون همین تک‌بیت منزوی می‌باشد. و این حتمی نیست. شاید بزرگواران ادبیات ما نظر دیگری داشته باشند و این گفته‌ی من نامعقول باشد. من فقط نظر شخصی‌ام را گفتم.

آرزویم به عنوان یک شاعر جوان در این رباعی‌ام آمده است:

ای‌کاش به باغ سبز ما بد نرسد

تا جاریی عاشقانه به سد نرسد

پر بار و گل افشان شود امسال قلم

باشد که گلوله‌ای به مقصد نرسد

جناب علی تابش گرامی از شما سپاسگزارم

ارسال نظرات