۱
صدای معنی ِ دور از دهان
سزای هستی ِ بیگرددها
در اعدام باید گرددها
بوق است
بوق
بوق
بوق
اقدام باید گرددها.
ها؟
از های هستی ِ گرددها
به نگرددها
نه گرددها
حرکت باید گرددها
حرکتهای های مانده در آنها.
به هاهای سنجیده
تا هر حرارت ثوابت متحرک
و برد سیارکهای بیتحرک
به هست ِ هاهای هر آنها در آنهاها
از گرددهای بیتوجهمانده
در هر چیز که باید گردد
و گرددهای چیزهای باید
در باید
بیاید
به یاد نیاورده شود.
۲
گردد نشان نگردیدن است در اِفعال
هر آن اِفعال که گردد باید
با بایدها هر گردد از گرددها نگردیدن میگیرد.
اعدام باید گرددها
باید هر اِفعالی گردد
با نگردیدن هر اعدام
یا اقدام
یا اشغال
یا ابراز
در گرددش نگردد دارد
هر اِفعال.
و گرددها از هر گردد دور میگردد
در تفعیل گرددها
تشکیل گرددها
تنظیم گرددها
تحقیر گرددها
تحکیم گرددها
تصفیه گرددها
تا هر تفعیل به گردش گرددها
به اِفعال مانَد
بی گردش گرددها
گردشی ندارد منفعل.
۳
گردد در اینهمه منفعلها
منهدم چه میگردد
در منقلب چه میگردد
در منبعث چه میگردد
در گردش گرددها
هر منفعل صدای گردش خود را
با انهدام گردد ِ خود باز میگیرد.
از کلسیم به منفعل چه میگردد
وقتی که اعدام باید گردانْد
و در گردانْدَش کلسیمی هنوز باقیست.
برای کلسیم این گرددها
همچون گردش هر گردد
نیست
زیرا که دوغ.
۴
تا منعدم نگردد ما کجا برویم
باید گردد
هرچند سخت
هرچند محال
در گردش گرددها
باید
همچون گردانندهی گرددها
میدرخشد.
ما از درخشان آویزان
خندانیم.
پس کلسیم چه گردد
با کباب
کباب ِ اذعان ِ عنکبوت
با کلسیم شده غنی
گردد غنی.
فوریست این خطر
فوراً
در فوریت
دو فوریت
به منفعل گرددش نـِگـَرید
اگر تواند نـَگـِریـَد.
۵
گمگمهها خاک ِ خالی
از خاک ِ خالی
جز گَرد ِ راه به گِردَت گاه
آهی از باد صبا خیزد
با آهخیز ِ گلوگاهت
گَگلوگاهت
راحت
نشستهای توی گودی دستت کنار گردوها.
برگردِش ِ گرددها
بر گِرد ِ گودنای گلوگاه و گردنای لُپّ قلمبه
گم در مسیر ِ بیگرددها
اِفعال ِ منفعل که مگر تفعیل
گردد
گردد اگر نگردد و گردش
بَر گِرد ِ گردی ِ گَگلوگاه
گم در گردِش
گُر در گمان
گُمگُم گُمان
گُمگُم از گرد راه رسیدند
سر از پا نشناخته خاک ِ خالی
افعال باید برگردد
گُمگُم اگر که نباید
گُمگُم ِ چهگونهای که برگَردِش ِ گرددها را
برگردانَد.
تفعیل اگر نگردد باید
یا تشکیل اگر نگردد تقسیم اگر
چه گردد
اگرچه از این خاک ِ خالی.
۶
با گرومب ِ اعدام باید گرددها
گُمگُم از راه میرسد کلسیم،
کلسیمِ ناطق در جوار آرمانهای خویش.
کلسیمها به صف گرومب ِ اعدام باید گردد ِ خویش سر داده بودند
فارغ از بال و از دندانهای هر گردد ِ آویزان.
آویزانها کلسیم ِ خویش سر دادند
اِفعال باید گردد
ما کلسیم نیستیم
اشغال باید گردد ِ خویش سر میدهیم
فارغ از بال و از کلسیم.
با خاک خالی از کلسیمها سخن باید گفت.
تنظیم باید گردد هر اعدام باید گردد ِ دیگر.
برزن پر از گرومب ِ اِفعال است
گذر پر از گُمگُم ِ منفعل.
۷
خورشید را خاموش کنید.
تکلیف روشن است.
گردیدن گِرد گودیها تاریکتر بهتر
گودی در تاریکی گودتر بهتر
گردی در گودی ِ فرورفتگیها صاف است.
تکلیف را که خاموش کردید
برگردید
بر گِرد ِ گردشگاه شلوارهای خویش
از شلوار خویش
بیرون نیایید
چون تکلیف روشن است
چون هر تفعیل که باید گردد.
شلوار امن خویش را برگزینید
چون این بیرون
کسانی شما را بیرون شلوارتان
محتمل است قطعه قطعه کرده
راه راه کنند.
مانند اسناد ممنوعه راه راه باید گردید
برگردید
از راه راه ِ شلوار خویش بیرون نیایید.
خورشید را خاموش کنید
و برگردید.
۸
گودیها کافی نیست.
گودی پیدا کنید.
تشخیص باید گردد گودی.
بیرون نمانده باشد.
مراقبت کنید
که بیرون نمانده باشد.
گودیها بهتدریج کمتر شده
گوشهها بیرون میمانَد.
دیر یا زود بیرون میمانیم.
بیرون ماندیم.
گودیها را پیدا کنید.
گوشهها از گودی بیرون مانده است.
۹
شلوارهایتان را بگردید و پیدا کنید.
در گردش به دنبال شلوارهایتان بدوید.
در دَوِش وقت گردیدن شلوارهایتان را صدا کنید.
چه نام زیبایی داشت شلوارهایمان.
در گودیها بگردید شاید که شلواری مانده باشد.
از گوشهها مگر پیراهنی از تیرآهنی آویزان
یا شلواری گوشههاش از گودیها بیرون.
هر گوشه را بگردید.
آه ای شلوارهای امن و خرامان!
آه ای پیراهنهای از تیرآهن آویزان!
دوان دوان بگردید و صدا کنید
نام کوچک شلوار و پیراهن.
ارسال نظرات