از دنیای ناشناس‌مانده‌ی میرزا حبیب اصفهانی

نسخه‌ی خطی استانبول درباره‌ی میرزاحبیب اصفهانی چه می‌گوید؟

میرزا حبیب اصفهانی (1835-1893)، شاعر، کاتب، آموزگار فارسی و البته مترجم پیشگام ادبی است که بخش عمده‌ای از خدماتش به تجدد ادبی را در دوران تبعید در استانبول به انجام رساند و شاهکار ترجمه‌اش «حاجی بابای اصفهانی» سهمی چشمگیر در شکل‌دهی به ادبیات مشروطه ایران داشته. با این حال، هنوز مجموعه‌ی کامل آثار ترجمه‌ی میرزا حبیب ضبط، تصحیح و منتشر نشده‌اند...

میرزا حبیب اصفهانی (1835-1893)، شاعر، کاتب، آموزگار فارسی و البته مترجم پیشگام ادبی است که بخش عمده‌ای از خدماتش به تجدد ادبی را در دوران تبعید در استانبول به انجام رساند و شاهکار ترجمه‌اش «حاجی بابای اصفهانی» سهمی چشمگیر در شکل‌دهی به ادبیات مشروطه ایران داشته. با این حال، هنوز مجموعه‌ی کامل آثار ترجمه‌ی میرزا حبیب ضبط، تصحیح و منتشر نشده‌اند. بنا به نسخه‌ی خطی‌ای از او که موضوع این یادداشت است، میرزا حبیب تلاش کرده تا از طریق ترجمه و نقل از کتب فرنگی (افرنجیه) آثاری به سبک دو رساله‌ی «اخلاق الاشراف» و «رساله تعریفات» عبید زاکانی خلق کند. در این یادداشت پس از معرفیِ مختصرِ این نسخه، بخش‌هایی از این دو رساله را ضبط و تصحیح ساخته، مقابل دیدگان شما قرار داده‌ام.

میرزا حبیب از میانه‌ی دهه‌‌ی سوم زندگی خود، در تبعید و عمدتا در استانبول زندگی کرد. در استانبول، چنانکه معروف است، شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی،‌ دو دگراندیش تبعیدی کرمانی که در پی ترور ناصرالدین‌شاه اعدام شدند، با میرزا حبیب همنشینی کردند و زیر نظر او به ترجمه و کتابت مشغول شدند. میرزا حبیب به غیر از زبان عربی با زبان فرانسه نیز آشنا بوده است. از یادداشت میرزا حبیب بر آغاز نسخه‌ا‌ی خطی به کتابت او از «حاجی بابای اصفهانی»، که در کتابخانه‌ی دانشگاه استانبول (به شمارهNEKFY00266 ) موجود است، چنین بر می‌آید که ترجمه‌ی او از این رمان از برگردانِ فرانسوی اثر انجام شده است. ترجمه‌های میرزا حبیب به دلیل نثر روان و روایی و تبحر او در زبان فارسی ستایش شده‌اند. از جمله شاخصه‌های میرزا در ترجمه‌ها و تالیفاتش طنزپردازی و هجو بوده است. حتی ذکر شده است دلیل اجبار او به ترک وطن هجویه‌ای بوده که در حق سپهسالار محمدخان صدراعظم سروده بوده (بنگرید به مریم طایفه قشقایی، طنزپردازی و نقیضه‌گویی در آثار میرزا حبیب اصفهانی، 2018).

نسخه‌ی خطی با عنوان «مجموعه اشعار و فواید» و با شماره NEKFY00264 در کتابخانه‌ی دانشگاه استانبول جنبه‌های کمتر شناخته شده‌ای از ترجمه به طنز، هزل و مَثَل‌سازی را در کارنامه‌ی میرزا حبیب روشن می‌کند. در برگ دوم این نسخه‌ی خطی، با دستخط نوشته شده است «مجموعه النفایس مرحوم حبیب افندی». این نسخه شامل مجموعه‌ای از ترجمه‌ها، اشعار جدی و هزل و کتابت‌هایی‌ است مربوط به میرزا حبیب اصفهانی؛ به اضافه‌ی تمرین‌های نوشتاری او در زمینه‌ی زبان فارسی و تمرین‌هایش به جهتِ ترجمه. دستخط در طول نسخه تغییر می‌کند که می‌تواند ناشی از پاکنویس کردن یا کتابتِ آثار میرزا به دست دیگران باشد. رساله‌ی ابتدای نسخه‌ی «مجموعه اشعار و فواید»، ملهم از «رساله‌ی دلگشا» ترجمه و مَثَل شده است، بی‌نام است و شامل 293 حکایت‌ قصار است که گاه به داستانک می‌مانند و در یک جا با عنوان عبرت از یکی از آن‌ها یاد کرده است. در اواسط این نسخه نیز مجموعه‌ای از تعریفات به روال اثر عبید زاکانی و براساس ترجمه از لغت فرنگیان آمده است.

بررسی سایرِ نسخِ مربوط به میرزا حبیب اصفهانی در دانشگاه استانبول نشان می‌دهد میرزا حبیب همچنین دست به کتابت کلیات عبید زاکانی زده است. در آن نسخه، او در پی کتابتِ کلیات عبید منجمله‌ رساله‌ی دلگشا (با 372 بند)، رساله‌ی تعریفات (مشهور به ده فصل) و پس از رساله‌ی تعریفاتِ ملا دوپیازه (مشهور به النامه)، یک صفحه را به «آنچه از کتب و روزنامه‌های افرنجیه نقل شده» اختصاص داده است. آن صفحه را می‌توان به نوعی تلاش دیگری از میرزا حبیب در ترجمه‌ی اثری به روال آثار عبید زاکانی ارزیابی کرد. از آنچه در بالا و در مورد نسخه‌ی کتابت میرزا حبیب از آثار عبید ذکر شد، الهام گرفتن او از عبید زاکانی در ترجمه‌ای که در اینجا ضبط می‌شود مشخص است. با این حال شایان ذکر است که میرزا حبیب در انتخاب و اجرای این شیوه‌ی کار تنها متوجه عبید نبوده است. در چند صفحه از نسخه‌ی خطی «مجموعه اشعار و فواید»، داستان‌هایی از «لطائف الطوایف» فخرالدین علی صفا (1463-1533) کتابت شده است که نشان‌دهنده‌ی توجه میرزا حبیب به این اثر در ترجمه‌ها و انتخاب‌های روایی خود دارد.

جنبه‌ی دیگر حائز اهمیت در نسخه‌ی ‌‌«مجموعه اشعار و فواید»، صفحات پایانی آن است که سیاه‌مشق‌ها و تمرین‌های میرزا را در بردارد. این صفحات مشخص می‌کند میرزا حبیب از طریق یاددا‌شت‌برداری از افعال زبان فارسی، اصطلاحات فارسی، اوصاف متقدمه (نظایری چون «یک ریزه نمک، یک کرسی وعظ، یک منبر روضه»)، ضبط اتباع در زبان فارسی (نظایر مرکب‌هایی چون «پک و پوز، قر و فر، ریش و پشم») و مواردی از این دست تمرین زبان فارسی می‌کرده است و به نظر می‌رسد این تمرین‌ها غیر از گستردن دانش او در زمینه‌ی این زبان، ابزار و روش او برای ترجمه کردن‌هایش بوده‌اند.

در زیر چند قطعه از رساله‌ی بی‌نام میرزا حبیب، به همراه چند نمونه از رساله‌ی تعریفات او، و ترجمه‌ی میرزا از تمثیل معروف «افسانه روباه و کلاغ» (منتسب به افسانه‌های ازوپ) را از روی نسخه‌ ضبط و تصحیح کرده‌‌ام.

از رساله‌ی بی‌نام

  • یکی از نجبا خود را در نزد داماد خود ستودن می‌خواست. گفت: «هیچ می‌دانی که نجابت تو از تو می‌آغازد؟» گفت: «آری، اما نجابت تو در تو می‌انجامد.»
  • رندی (بردار و برو) به دکان آشپزی رفت. و پس از خوردن و نوشیدن به دلخواه خود روی به آشپز آورد که «هیچ افتاده که کسی به دکان تو آید و شکم سیر سازد و بهای خوراک نداده، برود؟» آشپز گفت: «نه.» گفت: «اگر بیاید و چنین کند تو چه خواهی کرد؟» گفت: «نوک پایی بر پشتش می‌زنم و از دکان بیرون می‌اندازم.» پس برخاست و گفت: «اینک من آن‌کس. آنچه می‌خواهی بکن.»
  • مستی را هوش به جا می‌بود اما قدرت راه رفتن نداشت. می‌گفت: «این که می‌گویند شراب به سر می‌زند دروغ است، بلکه به پا می‌زند.»
  • همیشه تنها بودن آسان‌تر است از اینکه هیچ‌وقت تنها نباشند.
  • جمعی از بکارت سخن می‌راندند. دختری کوچک در آن میان بود. پرسید که «بکارت چیست؟» حاضران مضطرب شدند که چه گویند. رندی از آن میان گفت: « بکارت مرغی‌ست که چون دَم یابد بپرد.»
  • مردم لفظ کشتن و دزدی و خیانت را آشکارا می‌گویند و لفظ دوستی و بوسه و نوازش را با شرمندگی.
  • عاشقی در انتظار معشوق ساعت خود را پیش‌تر می‌نهاد تا زودتر آید.
  • در جوانی باید بسیار کوشید تا پسند مردم شد و در پیری همچنین تا مکروه مردم نشد.
  • بدِ خود گفتن بر مردم آسان‌تر است از خاموش شدن.
  • اعلان مهم: دختر جوان، بسیار خوب تربیت‌یافته، می‌خواند و می‌نویسد. از تاریخ و جغرافیا و ادوار و رقص و مبادی ریاضیات سررشته‌ی کامل دارد. می‌خواهد در خانه‌ی کسی آشپزی کند.
  • عاشقان گروهی عجبند؛ اول یکی را دوست می‌دارند که خوش‌روی و پاک‌دامن است. پس از آن بر وی خشمناک می‌شوند که چرا تن به آرزوی ایشان نمی‌دهند.
  • در ایران طاعون در میان حیوانات افتاده بود. وزیر از روی دلداری به پادشاه می‌گفت: «وجود‌ِ مبارک پادشاه به سلامت باشد. اینها همه سهل است.»
  • شخصی به اندیشه فرو رفته بود که «مدیونم و ادایِ دین نمی‌توانم کرد.» رندی گفت: «این اندیشه طلبکار راست، نه ترا.»
  • گویند که لندن هشت ماه زمستان است و چهار ماه هوای بد.
  • آدمی باید بسیار خوب باشد، تا کم بد باشد.
  • سرتراشی بر کوی به سرتراشیِ دانشمندی رفت. دانشمند را خموش دید. خواست او را به سخن آورد. گفت: «به انواع گوناگون سر می‌تراشم. از آنِ ترا چگونه بتراشم؟» گفت: «از آنِ مرا خموشانه بتراش.»
  • عاشقی در پیش معشوق خود فریاد برآورد که «ای یار دلنواز، نخست بار که سخنت را می‌شنوم جان خواهم داد.» معشوق گفت: «آه بسیار خوب.» بعد از آن...
  • جانیِ پدر و مادرکشته‌ای را به نزد قاضی آوردند تا محاکمه کنند التماس می‌کرد که «ای قاضی رحم کن بر کسی که نه پدر دارد و نه مادر.»
  • مولیر می‌گفت که من هنوز نمرده‌ام به جهت اینکه به طبیب رجوع نکرده‌ام.
  • شخصی از غلام خود پرسید که «چه میوه است که پارسال نرسید، امسال هم نمی‌رسد و سال آینده هم نخواهد رسید؟» گفت:«سالیانه‌ی من.»
  • حکیمی به پسر خود که به سفر می‌رفت می‌گفت: «ای پسر برو، ببین چقدر عقل کم این دنیا را اداره می‌کند.»
  • راهبی را گرگ خورده بود. رندی می‌گفت که این گرگ باید بسیار گرسنه شده باشد.

از رساله‌ی «تعریفات»:

تعریفات است که از کتاب‌های فرنگان جمع شده:

بی‌دین: آنکه به دین ما نباشد.

حلم: ظلم بر وجدان.

نادان: آنکه هیچ نداند و منکر همه باشد.

پیغمبر: حاکم شکنجه.

پا: آلتی که حرکتش به اختیار شخص است.

اشک: خون روح.

گوسفند: قوچی که از چنگ بگریزد.

حواشی: چارچوبه که لوحه را تباه سازد.

مرکب: خمیری که مایه انواع فساد است.

تجربه: تعلیم* بی‌‌تعلیم.

دلگیری: ناخوشی که خود سبب آنیم.

تعصب: بیماری دین.

عزب: کسی که یک‌خیال بیش ندارد.

شکم‌پرستی: خوش‌خوری و خوش‌گواری.

جنده‌بازی: روسبی‌گری مردان.

لباس: پیاز داغ مردان.

راست: آنچه به دروغ ماند.

بی‌گناهی: پسندیده است اما از روی نادانی.

بندگی: زندانی که کلیددار آن ما خودیم.

هرگز: لفظی که از زنان باور نتوان کرد.

چراغ: آفتاب دانش.

کشور: جایی که در آنجا تسلط بر دیگران از تسلط بر خویش افزون‌تر باشد.

واجبات‌نامه: مزخرف‌نامه آخوندان.

شجاعت: دشمنی جان.

بلا: آنچه به دیگران روی نماید.

خوبی: دیوانگیِ خوشایند.

شاهکار: گُلی که از سر قبر مولف چینند.

تجارت: ساعتی که همیشه کار می‌کند اما بد.

تسلی: بدبختیِ دیگران.

احترام: مدارایی که حب نفس سرمایه‌ی آن است.

رازداری: صبرِ قلب.

خطیب: پرگوی تنها.

ذوفنون: آنکه به هیچ فن آشنا نیست.

کلیسا: جنده‌خانه‌‌ی خدا که اکثر زنان یائسه آنجا می‌روند.

تواضع: مداخله‌ای که خودخواهی سرمایه‌ی آن است.

اعتبار: براتی که به گذشته نویسند.

]*: در نسخه تعلیم آمده است اما با فرض اشتباه کتابت، ممکن است منظور تعلّم بوده باشد.[

 

ترجمه‌ی پاره‌ای امثال از فرانسوی:

(توضیح: تمثیل افسانه‌ی روباه و کلاغ در دوره‌ی قاجار حداقل دو ترجمه‌ی دیگر به فارسی نیز داشته است: حبیب یغمایی (با مطلع: زاغکی قالب پنیری دید/ به دهان برگرفت و زود پرید) و ایرج میرزا (با مطلع: کلاغی به شاخی شده جای‌گیر/ به منقار بگرفته قدری پنیر) آن را برگردانده بودند.)   

زاغ

نشسته بود کلاغی فراز بر شاخی

گرفته پارچه‌ای از پنیر بر منقار

ز راهِ بوی‌کشی پیش رفت روباهی

زبان گشاد همانا بدو بدین هنجار

که السلام علیک ای جناب خواجه کلاغ

چه نیکویی و چه خوددارست این اطوار

مگیر بهره‌ی دروغ از نوای دلکش تو

بپر و بال تو ماند بدین نقوش و نگار

تویی هُما به سرِ ساکنان این بیشه

وزین سخن بشد احساس زاغ جمله زکار

برای آنکه نماید نوای دلکش خویش

گشاد نوک و ز منقار خود فکند شکار

ربود روبه و گفتا که ای ستوده سیر

نصیحتی کنمت دوستانه گوش بدار

بدان که هر یکی از چاپلوسکان زمان

زید ز پهلوی آنکه پذیردش گفتار

برای تو ز پنیرِ تو به بود بی‌شک

مرین نصیحت مخلص به ارزش و مقدار

کلاغ از سخن او به شرم خورد قسم

ولیک دیر ز خوردن فریب دیگر بار

برچسب ها:

ارسال نظرات