دکتر محمد استعلامی، ادیب و پژوهشگر
خسرو جان درود، و بامداد خوش! پنج و نیم صبح هژدهم مرداد ۱۴۰۲ است. شمارۀ اول «هفتۀ فرهنگ و ادب»، پیش از انتشار رسمی، آمد روی صفحۀ این کامپیوتر. روشن است که هنوز این دویست و هفده صفحه را نخواندهام. این را هم صادقانه بگویم که سطر به سطر آن را نخواهم خواند و خودت میدانی که برای تمام آن وقت ندارم. اما از پانزده شانزده سال پیش که تو را برای اولین بار دیدم تا امروز، بارها به یاد سخنی افتادهام که گویندۀ خاصّی هم برای آن نمیشناسم اما تو همیشه یادآورِ آن بودهای که «اگر خفتهای بیدار شو، اگر بیداری برخیز، اگر برخاستهای راه بیفت، اگر با راه رفتن به مقصد نمیرسی بدو!» و هفتصد و بیست و دو شمارۀ «هفتۀ روی کاغذ» یکی از دویدنهای تو بوده است که روزی یک نشریۀ ابتدایی بود در دوازده صفحه، اما روزی که از پا درآمد، یک نشریّۀ ادواری آبرومند مناسب با این دنیای پیشرفته بود.
خُب! دویدن تازهات مبارک! در یک نگاه، این دویدن تازۀ تو امیدوار کننده است که اگر هرینۀ چاپ و کاغذ کمرشکن میشود، خسرو و همراهانش را روی خطوط شبکه اینترنت در پرواز میبینی که خیلی حرف دارند و مجموعۀ خواندنی و ارزندهیی عرضه میکنند که جای خالی آن هفتۀ روی کاغذ را هم پر میکند. من وقتی شما بچهها را با نسل خودم مقایسه میکنم، میبینم که ما نه مثل شما بچهها میدویدیم و نه تند راه میرفتیم. اگر به شما «بچهها» خطاب میکنم، شماها در سنّ فرزند و نوههای من، دارید خیلی کارها میکنید. میخواهم بگویم: «خسته نباشید» اما این هم مناسب شما نیست که باید خستگیناپذیر باشید.
با بهترین آرزوها م. ا.
ارسال نظرات