به بهانه‌ی درگذشت واصف باختری شاعر و پژوهشگر افغان

شاعر «و آفتاب نمی‌میرد» پر کشید

درگذشت واصف باختری شاعر نویسنده پژوهشگر افغان

منیژه باختری، دختر واصف باختری، در یک یادداشت کوتاه در صفحه فیس‌بوک مرگ پدرش را تأیید کرد و نوشت که پدرش چهارشنبه‌شب، ۲۸ سرطان، درگذشته است.

 

نرگس هاشمی

 

واصف باختری شاعر، نویسنده، پژوهشگر در حوزه زبان و ادبیات فارسی و مترجم شناخته‌شده افغانستان، به عمر ۸۲ ساله‌گی به ابدیت پیوست. خانواده باختری خبر مرگ او را تأیید کردند و گفتند که او پس از تحمل سال‌ها بیماری در شفاخانه‌ای در کالیفرنیای امریکا وفات نموده است.

پس از انتشار خبر مرگ او، شمار زیادی از چهره‌های فرهنگی و ادبی افغانستان با نشر شعرها و عکس‌هایی از استاد واصف باختری، ادای احترام نموده و پیام‌های تسلیت منتشر کردند.

منیژه باختری، دختر واصف باختری، در یک یادداشت کوتاه در صفحه فیس‌بوک مرگ پدرش را تأیید کرد و نوشت که پدرش چهارشنبه‌شب، ۲۸ سرطان، درگذشته است. او نگاشته است: «استاد واصف باختری پدر ما، پیر ما، دانای ما، جان ما، جهان ما دیشب به ابدیت پیوست. در روزهای پایینی عمرش برایش لالایی و شعر خواندیم و دست‌های رنجورش را نوازش کردم. زندگی او چنان بزرگ بود و یاد او چنین باشکوه است که مرگ وام‌دار او خواهد ماند تا هنوز، تا همیشه.»

 

سوگواری فرهنگیان افغانستان پس از مرگ واصف باختری:

پس از انتشار خبر مرگ او، شمار زیادی از چهره‌های سیاسی، فرهنگی و ادبی کشور با نشر شعرها و عکس‌هایی از واصف باختری، به او ادای احترام و پیام‌های تسلیت منتشر کرده‌اند. از این میان، احمدضیا رفعت، استاد دانشگاه کابل، واصف باختری را «خورشید شعر نو افغانستان» توصیف کرده و از «غروب» وی خبر داده است.

کاظم کاظمی، یکی از شاعران کشور، نیز با نشر شعری از او نوشت: «واصف باختری، بزرگِ شاعران افغانستان درگذشت. او شاعر شاعران ما بود. پیش‌کسوت و پیش‌گام شعر افغانستان در نیم قرن اخیر. بعد از استاد خلیل‌الله دیگر چون او نداشتیم.»

پرتو نادری در صفحه‌اش نوشته است: «دو روز است که نمی‌توانم یک جمله بنویسم که او رفته و همه‌جا خالی‌ست. مگر، تو همه شعر روزگار ما بودی، ای پیر روشنی فروش!»

پروفیسور شجاع‌الدین خراسانی این شعر را پس از مرگ واصف باختری به نشر رساند:

معانی خط سوم

به صلابت کوه و

نجابت بهار

اوقیانوس آرزوهایش را در خویشتن فرو برده است

چه دریامردی!

حضورش شکوه ناب و

حافظه‌اش جلالِ جاودانِ فارسیست

تبجیل چنین آفتابی را

ازاوج، اِستاره‌یی را خوانید و

از موج، استوره‌یی را!

ای سُلاله‌ی تعالی و شکوه!

در فصلی که سخن بازبان قوادان بلیغ می‌آید

از ژرفای این ژرف بلندای آن قله را چگونه خواهیددید؟

و معانی آن خط سوم را چگونه خواهید خواند؟

ای سُلاله‌ی تعالی و شکوه!

به برتران مقوایی بگویید

اگرچه ناسپاسی سرشت نسل‌های این فصل است؛

وجدان‌تان را موریانه خواهد خورد

بیایید به غم‌هایش نیفزاییم

از زبونی‌هایمان رَجَز نخوانیم

از گناهان‌مان جبروت نسازیم

و دیگر خِنگ وَقاحت را فرسنگ‌های دیگر نرانیم!

بیایید برای جبران تمامیی ناسپاسی‌ها

تا که چشم درچشم همیم گریه کنیم

باری باسلالت جم گریه کنیم

آری بافصاحت غم گریه کنیم!

 

حیات‌الله حیات در صفحه‌اش نوشت:

«خبرتکان دهنده مرگ استاد باختری؛ مرا شوکه کرد مردی استوار دانا و سخن‌دان؛ شخصیت عالی متواضع مهربان و همه صفات در وجود او بود انسانی به معنی واقعی آن

خاطرات نیک از مصاحبتش از آموزش از دانش و خردش تا آخر عمر زیور روان ما خواهد بود. بی ‌او ادبیات و شعر رنگی نخواهد داشت. آرام بخواب استاد باختری بزرگ!»

او این شعر را درمرثیه باختری منتشر کرد:

آیا شهسوار سخن کوچ کرد

که بلبل ز طرف چمن کوچ کرد

یتیم شد غزل سینه‌اش چاک شد

که آن اوستاد سخن خاک شد

دگر قاصد عشق و مهری نه ماند

نه لفط و نه معنای شعری نماند

به این خطه مرد سخندان کیست

دگر مسند داد و دانش تهیست

کی مسندنشین غزل‌ها شود

کجا مثل او باز پیدا شود

که داد سخن را به گیتی زند

که رنگی به هستی و نیستی زند

الهی به رضوان تو جایش بده

ز رحمت هران به، کنارش بنه

 

آقای بسم‌الله شریفی مؤسس بنیاد جهانی سبزانش برعلاوه اینکه ویژه‌نامه‌ای روان شاد استاد باختری را منتشر کرد. این مرثیه را درمرگ باختری نوشت:

سوگوارم، سوگوارِرفتنِ دانایِ پیر

سوگوارِ شاه شعر و شاعر روشن‌ضمیر

در غزل بالا بلند و در سخن چون ماهِ نو

در چکامه پیش‌تاز و در سرایش بی‌نظیر

آشنای مولوی و پیر طوسِ معرفت

راقم ده‌ها کتاب و ناشرِ مهرِ کثیر

زینت سامان بلخ و آفتاب کشورم

یک خراسان سوگوارم با غروب‌ات ناگزیر

ناگهان رفتی و اما واژه‌ها گُل‌گون‌قباست

سرخ شد در استکان‌ات پیش چشمم رنگ شیر

یک نیستان پرورش کردی همه فریاد شد

در غیاب‌ات ناله بالا از جوانان تا به‌پیر

می‌سرایم در رثایی‌ات تا که دل تسکین شود

در عزا شد ((سبزانش) ) با جمله یاران و دبیر

 

همچنان داکتر عبدالخالق تنها کاشفی، شاعر افغانستان این مرثیه را سرود:

فرو فتاد یکی کاخِ شامخِ فارسی

انیس و خادم و فرزندِ راسخِ فارسی

تخلصش ز صفا بوده است (باختری)

نگاه مهر و خلوصش بررُخِ فارسی

به باغسار و درختان شعر آب حیات

به گلشنِ ادب و شعر فّرُخِ فارسی

به نزد دشمن و دژخیم پارسیی دری

چو مشت‌های گره خورده پاسُخِ فارسی

ادب شعار و ادب‌سنج و شاعر دوران،

ز مرگ او بدل و دیده آوُخِ فارسی

به غربتت قسمم باد‌ای شکوهِ بلند

که بوده‌ای تو به اخلاص شاهرُخِ فارسی

کنون بخاک تنت رفته و فتاده غمین،

بباغ شعر و ادب یارِ گلرُخِ فارسی

 

محترم عبدالمبین امین شاعر افغان نیز این مرثیه را سرود:

در سوگ خورشید

در آسمان شعر و ادب با اراده بود

در نظم و نثر و هم به سخن فوق العاده بود

خورشید آسمانِ ادب ماهِ انجمن

با چشم‌های روشن و روی گشاده بود

الماس بلخ و تاج سر نسلِ مولوی

مادر به مثلِ او به خراسان نزاده بود

بارِ سفر ببست و برفت از میانِ ما

رنجی بزرگ در دلِ ملت فتاده بود

در مشق و در کتابت و در بیت و در غزل

پارا فراتر از همه بالا نهاده بود

عمری قلم بدست و در این خاکدان نوشت

بر ما چراغِ عابری بر روی جاده بود

و عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه حکومت پیشین، نیز در صفحه فیس‌بوکش نوشت: «بی‌گمان درگذشت کاج بلند شعر، زبان، تاریخ و ادبیات، ضایعه‌ای است کلان و پرناشدنی. شادروان استاد باختری عمر گران بهایی را قلم زد و بیشتر از ۲۰ عنوان کتاب در زمینه‌های سرایش و ترجمه شعر در اوزان کلاسیک، نیمایی و آزاد، مقالات فلسفی، پژوهش‌های ادبی و فلسفی، ترجمه شعر، ترجمه مقالات فلسفی و ادبی و صدها مقاله از خویش به جا ماند که بی‌گمان مشعل راه رهروان عرصه شعر و ادبیات حوزه تمدنی ما خواهد بود.»

 

واصف باختری کی بود؟

محمدشاه واصف باختری در سال ۱۳۲۱ خورشیدی در شهر زیبای مولاعلی یا بلخ به دنیا آمد. در کودکی قران کریم را نزد پدرش خواند و در هفت‌سالگی با دو سال ارتقا به مکتب باخترمزارشریف پذیرفته شد و از لیسۀ حبیبیه‌ی کابل فارغ گردید و در سال ۱۳۴۵خورشیدی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه کابل لیسانس گرفت و تحصیلات بیشتر را در امریکا ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ از دانشگاۀ کلمبیای نیویارک در رشتۀ آموزش‌وپرورش سند فوق‌لیسانس را گرفت. او ادبیات عربی، فارسی و شعر سرایی را از محضر استادانی چون؛ مولانا خال محمد خسته، عبدالاحد رقیم و استاد مولانا صالح محمد فطرت فراگرفت. واصف باختری به مدت پانزده سال ریاست تألیف و ترجمۀ وزارت معارف را بر عهده داشت. او در سال ۱۳۶۰مدیرمسوول مجلۀ ژوندن (جوانان) نشریۀ انجمن نویسندگان افغانستان بود و در همین دهه به تأسیس کانون دوستداران مولانا همت گماشت. درسال ۱۳۷۵ به پاکستان مهاجرت کرد و در آنجا مشغول فعالیت‌های ادبی و نشراتی گردید. در اوایل دهۀ هشتاد به امریکا رفت و به تاریخ یازدهم جولای ۲۰۲۳ در شهر لاس انجلیس کلیفورنیا به ابدیت پیوست.

او با حلقات سیاسی چپ‌گرا در افغانستان نزدیک بود و برای بیش از یک سال (۱۳۵۷-۱۳۵۸) از سوی دولت وقت زندانی شد.

برخی از مجموعه‌های شعر او عبارتند از: «و آفتاب نمی‌میرد»، «از میعاد تا هرگز»، «از این آیینه بشکسته تاریخ»، «تا شهر پنج‌ضلعی آزادی»، و «دروازه‌های بسته تقویم». از او کتاب‌های پژوهشی مثل «سرود و سخن در ترازو»، «نردبان آسمان»، «گزارش عقل سرخ» و «درنگ‌ها و پیرنگ‌ها» نیز منتشر شده است.

از واصف باختری بیشتر از ۲۰ عنوان کتاب به زبان فارسی شامل مجموعه‌های شعر و ترجمه در اوزان کلاسیک، نیمایی و آزاد و مقالات فلسفی، پژوهش‌های ادبی و فلسفی، ترجمه مقالات فلسفی و ادبی و ده‌ها مقاله دیگر چاپ شده است. استاد باختری به زبان‌های انگلیسی و عربی نیز آشنایی داشت. او همچنان شماری از داستان‌های فارسی را به انگلیسی ترجمه کرده است. شماری از شعرهای او به زبان‌های انگلیسی، روسی، چکی و آلمانی نیز برگردان شده است.

استاد باختری یکی از نخستین شاعران معاصر افغانستان بود که در قالب نیمایی با رعایت اسلوب پیشنهادی نیما شعر نوشت. او اما در قالب‌های کلاسیک نیز شعرهای فراوانی سرود.

منبع: صفحات اجتماعی

ارسال نظرات