سید ربیع رسا هاشمی جوانی است که پس از سقوط جمهوری اسلامی افغانستان و آمدن طالبان با مشکلات فراوان خود و فامیلش را به میدان هوایی کابل رساند و بعد از گذشتاندن چندین هفته در کمپهای قطر و جرمنی و امریکا بالاخره به مقصد اصلیاش مونترال رسید. در اینجا مصاحبهای را با او انجام دادهایم که از جریان سفر و مشکلات و خاطراتش از کابل قصه میکند:
ربیع جان رسا هاشمی به مونترال خوش آمدید.
رسا هاشمی: ممنون و سپاس از شما که با من در گفتوگو را باز کردید.
لطف نموده خود را به خوانندگان هفته در مونترال معرفی کرده در باره تحصیل و تجارب کاریتان بگویید.
رسا هاشمی: سید ربیع هاشمی استم؛ یک قسمت دوره ابتداییه را در عالم مهاجرت در پاکستان خواندم. به خاطر دارم که در آن زمان که خیلی خُرد بودم پوشیدن لنگی اجباری طالبانی برایم ناخوشایند و سخت بود. بعد از سقوط طالبان و حکومت موقت به افغانستان برگشته از لیسه محمود هوتکی به درجه اعلا فارغ گردیدم. بعد از اخذ امتحان کانکور در پوهنتون میوند در بخش اداره و مدیریت سکتور خصوصی به تحصیل پرداخته لیسانس گرفتم و بعد از ختم تحصیل با مؤسسات مختلف خارجی که در بخش تعلیم و تربیه و عمرانی کار میکردند به صفت مدیر اداری در بخشهای اداری، تدارکات و لوجیستیک تجربه کاری داشته و تا آمدن طالبان در افغانستان مصروف کار و خدمت به مردم و ملتم بودم و اکنون که مجبور به ترک وطن گردیدهام از دو ماه بدین سو در شهر مونترال زندگی میکنم.
طالبان به این عقیده بودند که هرکس با مؤسسات کفری و خارجی کارکرده گنهکار است. بعد از اینکه کشور کانادا اعلان کرد که در قدم نخست کارمندانش را پناهندگی میدهد و از اینکه من و برادرم در پروژههای کانادایی کارکرده بودیم به وزارت مهاجرین کانادا درخواست پناهندگی دادیم
چرا افغانستان را رها کردی و چطور وارد کانادا شدی؟
رسا هاشمی: بعد از سقوط دولت افغانستان و آمدن طالبان که دیگر کشورم را برای خود و خانوادهام امن احساس نمیکردم و در آنجا اصلاً امنیت و آرامش روحی و روانی نداشتیم و در ضمن دفتر ما بسته شد و کارم را از دست دادم؛ مجبور به ترک وطن گردیدم. طالبان به این عقیده بودند که هرکس با مؤسسات کفری و خارجی کارکرده گنهکار است. بعد از اینکه کشور کانادا اعلان کرد که در قدم نخست کارمندانش را پناهندگی میدهد و از اینکه من و برادرم در پروژههای کانادایی کارکرده بودیم به وزارت مهاجرین کانادا درخواست پناهندگی دادیم و به لطف و مرحمت خداوند بزرگ و همکاری بخش مهاجرت کانادا در وقت کم موفق به دریافت ویزه کانادا شدیم و با مشکلات فراوان از میدان هوایی کابل توسط طیارههای نظامی امریکایی به قطر رفته و بعد در کمپ جرمنی مستقر شدیم و بعداً به امریکا آمده و بالاخره به شهر تورنتو رسیدیم و از اینکه فامیلهای ما در شهر مونترال استند و در ضمن علاقهمند فراگیری لسان فرانسوی استم مونترال را برای محل بود و باش و زندگی انتخاب کرده در شهر مونترال زندگی تازه را آغاز کردیم.
پس از ورود به مونترال، مردم اینجا با رفتار نیک و برخورد مهربانانهشان در هرجا ما را نوازش دادند و خوش آمد گفتند. چیزی که بیشتر مرا علاقهمند این شهر ساخت لسان فرانسوی بود. با آنکه لسان فرانسوی را بهدرستی نمیدانم اما طرز تلفظ آن را خوش دارم.
حالا که در مونترال استید؛ مونترال و مردم آن را چگونه یافتید یعنی برخوردشان چگونه بود؟
رسا هاشمی: درمجموع کانادا را یک کشوری زیبا با طبیعت زیبا یافتم و مردم آن را مهربان و مؤدب. فصل خزان مونترال با رنگهای مختلف درختان؛ بیشتر به زیبایی این شهر افزوده است.
پس از ورود به مونترال، مردم اینجا با رفتار نیک و برخورد مهربانانهشان در هرجا ما را نوازش دادند و خوش آمد گفتند. چیزی که بیشتر مرا علاقهمند این شهر ساخت لسان فرانسوی بود. با آنکه لسان فرانسوی را بهدرستی نمیدانم اما طرز تلفظ آن را خوش دارم. اگرچه منتظر آغاز کورس فرانسوی استم اما با آن هم از طریق انترنت معرفی مقدماتی و برخی از لغات فرانسوی را فراگرفته و تمرین میکنم. جا دارد از همین طریق از کمکهای که دولت کانادا برای آمدن ما انجام داد و بعضی وسایل اولیه زندگی را برای ما مهیا کرد سپاسگزاری کنم. میخواهم ابراز کنم که مدیون دولت کانادا استیم که زندگی من و فامیلم را در بدترین شرایط نجات داد.
وقتی که زیبایی مونترال و مهربانی مردم را میبینید و برعکس خشونتهای افغانستان به یادتان میآید چی حسی دارید و چی تشویشی بیشتر اذیتتان میکند؟
رسا هاشمی: احساس حقارت و حتی حسادت برایم رخ میدهد و با خود میگویم که ایکاش ما مردم افغانستان در افغانستان زاده نمیشدیم تا اینقدر ظلم و بیعدالتی و خشونت را در زندگی تجربه نمیکردیم. حالا که افغانستان را به بسیار مشکلات ترک کرده و وارد کانادا شدیم یگانه نگرانی و تشویشم این است که خواهرانم با اطفالشان در بدترین شرایط امنیتی و در زیر بیرق طالبان با مشقت فراوان زندگی میکنند. مادرم فشارخون بلند دارد و هر لحظه به تشویش خواهرهایم است مخصوصاً خواهر کوچکم که ۲۳ سال سن دارد را زیاد یاد میکند و هر لحظه گریه کرده و آنها را بهخاطر میآورد. امیدوارم وزارت مهاجرین کانادا به این تشویشم خاتمه بدهد و زمینه آمدن خواهرانم را نیز مهیا بسازد.
حالا که افغانستان را به بسیار مشکلات ترک کرده و وارد کانادا شدیم یگانه نگرانی و تشویشم این است که خواهرانم با اطفالشان در بدترین شرایط امنیتی و در زیر بیرق طالبان با مشقت فراوان زندگی میکنند.
بعد از فراگیری لسان فرانسوی چه پلان دارید؟
رسا هاشمی: بخاطریکه من در افغانستان ۱۲ سال مکتب خواندم و ۴ سال پوهنتون و همچنان برنامههای کمپیوتر و انگلیسی را بلد استم و چندین سال تدریس کردهام. بنا اینجا هم پلان آیندهام این است که به درس ادامه بدهم و کار بهتر دریافت کنم و آینده خوب برای خود و فرزندانم بسازم. میخواهم اسناد تحصیلی امرا به وزارت تحصیلات عالی مونترال پیشکش کنم و در یکی از پوهنتونهای معتبر مونترال ثبتنام کنم و در آینده نزدیک وظیفه دولتی داشته باشم.
اگر کدام خاطرهای از مسیر راه افغانستان تا کانادا دارید میتوانید با ما شریک سازید.
رسا هاشمی: خاطرات خیلی زیاد داریم از جریان راه و داخل شدن به میدان هوایی کابل الی رسیدن تا قطر و بعد جرمنی و امریکا و بالاخره کانادا. ولی یکی از خاطرات تلخ زندگیام داخل شدن به میدان هوایی کابل است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد و آن جریان مانند یک کابوس برایم مبدل شده و اذیتم میکند. همان روزی که سفارت کانادا برای ما ایمل کرد و ما را به میدان هوایی کابل خواست به هزارها تن از هموطنانم در دروازههای میدان کابل تجمع آورده بودند و بهخاطر داخل شدن به میدان هوایی باید هفتخوان رستم را میگذشتاندیم. به دهها زن و مرد و طفل و جوان زیر پا میشدند و به زمین میافتادند. ما از ساعت ۵ شام سهشنبه که از خانه بهطرف میدان هوایی کابل حرکت کردیم روز چهارشنبه ساعت ۱۱ بجه صبح یعنی بعد از ۱۸ ساعت به میدان هوایی داخل شدیم. ما از جهتی در حرکت بودیم که تحت کنترل طالبان بود یعنی هر لحظه طالبان بهخاطر پراکنده شدن مردم در پیش گوشهای ما فیرهای هوایی میکردند. ما همه بخصوص اطفال خیلی زیاد ترسیده بودیم و حتی چندین شب بعد از آنکه در کمپ رامستین جرمنی رسیدیم احساس میکردیم که صدای فیرها به گوش ما میرسد و تا هنوز صدای فیرها در گوشم است.
آقای رسا هاشمی از شما سپاسگزارم.
ارسال نظرات