سحر فطرت؛ کارگردان افغان:

نمی‌توانید مالک من باشید

افغانستان سرزمین پدرم، زادگاه مادرم با تمام وسعتش گاهی بی‌اندازه برایم دلگیر می‌شود. آن‌قدر جایگاه خودم، مادرم و زنان دیگر را ناچیز می‌بینم که حس می‌کنم تمام فضا جنس دوم بودنم را فریاد می‌زند

 

نفیسه حقیقت‌جوان

 

«افغانستان سرزمین پدرم، زادگاه مادرم با تمام وسعتش گاهی بی‌اندازه برایم دلگیر می‌شود. آن‌قدر جایگاه خودم، مادرم و زنان دیگر را ناچیز می‌بینم که حس می‌کنم تمام فضا جنس دوم بودنم را فریاد می‌زند و آنگاه تمام نابرابری‌ها در گلویم بغض می‌شود و من زنی جوان در جغرافیایی مردانه امروز پا را بیرون می‌گذارم و می‌خواهم درد مشترک تمام زنان که خشونتی است نامحسوس را به تصویر بکشم…» ((۱))

سفر به افغانستان و برخورد نزدیک و بدون واسطه با مردم آن دیار سبب شد تا چشم‌های ما به حقایقی باز شود که تا پیش از آن یا به‌واسطه رسانه‌ها، بسیار خیالی و فانتزی در اذهانمان جان می‌گرفتند یا بر اساس روایت‌های دست چندمی قسمت‌های زیادی از این واقعیت‌ها تغییر چهره داده بودند. افغانستان را سرزمینی یافتیم که با شتاب و درعین‌حال ملاحظه‌ای قابل‌لمس در حال عبور از سنت به مدرنیته است. زنان این سرزمین از ابتدای شروع دوران پسا طالبان به طرز غیرقابل‌تصوری در تلاشند تا گام‌های مؤثری برای تغییر دیدگاه‌های مردسالارانه حاکم بر جامعه بردارند و جایگاه جدیدی را برای خویش تعریف کنند. اقامت چندین هفته‌ای در افغانستان، به ما این فرصت را داد تا از نزدیک و با چشمان خودمان ببینیم که وقتی موضوعی چون حجاب زنان، ریشه در قانون نداشته باشد و سنت و عرف آن را بر زنان تحمیل کرده باشد، چطور می‌شود مسالمت‌آمیز و آهسته‌آهسته، ذهنیت حاکم بر جامعه را درباره اجباری بودن آن تغییر داد. بسیاری از دختران و زنان این جامعه باتکیه‌بر فرصتی که قانون در اختیار آن‌ها قرار داده است سعی می‌کنند به مردان سنت‌زده و بیش از اندازه عرفی جامعه‌شان آموزش دهند که هیچ یک از آن‌ها نمی‌تواند حق انتخاب پوشش را بر زنی که تصمیم می‌گیرد چادر نپوشد، برقع نزند و به اصلاح رایج بی‌حجاب باشد؛ تحمیل کند.

در کابل با گروهی از دختران، زنان و مردانی آشنا شدیم که هرکدام یک‌تنه اما با قامت و هیئت یک لشگر ورزیده‌ی باخرد تلاش می‌کردند تا بر تفکرات سنتی و دین‌زده حاکم بر جامعه افغانستان تأثیر بگذارد. بسیاری از آن‌ها برای تغییر نگاه پرسشگر و سرزنشگر خانواده، دوستان، همسایه‌ها، هم‌محلی‌ها و حتی عابران غریبه کوی و برزن بهای بسیار پرداخته‌اند و گاهی به قول خودشان «لت و کوب» هم شده‌اند؛ اما امروز سربلند و راضی چنان از دستاورد تلاششان حرف می‌زنند که تو گویی شیرین‌ترین شهد جهان را در کام مزه‌مزه می‌کنند.

 

ای مردان! شما می‌توانید پدر من، برادر من، شوهر من یا دوست من باشید اما هیچ یک از شما نمی‌توانید و اجازه ندارید مالک من باشید.

 

در بین ده‌ها دختر جوان و خستگی‌ناپذیری که در کابل دیدیم، «سحر فطرت» یکی از نمونه‌های مثال‌زدنی بود. دختری ریزنقش و دوست‌داشتنی که حرف‌های سرشار از تامل و تفکرش مخاطب را مغلوب می‌کرد. متن زیر گفت‌وگویی است با سحر فطرت، کارگردان مستند «سکوتم را باور نکن» که به مناسب هشتم مارس، روز جهانی زن آماده شده است:

 

در همان روزهایی که سعی می‌کردم همه توان و انرژیم را صرف یادگرفتن و یاددادن اصول درست زندگی کنم، با دوربین آشنا شدم. هم‌زمان با پروژه‌ای تحت عنوان پروژه‌ای تحت عنوان Global video letters آشنا شدم. اولین دوربینی که به دست گرفتم یک دوربین هندی‌کم خیلی کوچک و ابتدایی بود که اتفاقاً سبب قدرتمند شدن من شد.

 

«سحر» را چطور معرفی می‌کنی؟

سحر فطرت: ته‌تغاری و عزیزکرده خانواده‌ای افغانستانی که در دوره حکومت طالبان به ایران مهاجرت کرد. بخشی از کودکی من در ایران و بخشی در پاکستان سپری شده است. حالا یک فعال مدنی به‌ویژه در حوزه زنان، روزنامه‌نگار و مستندساز هستم که در کابل ساکن است. تنها جایی در دنیا که دلم واقعاً برایش تنگ می‌شود اگرچه همین کابل هم بسیار مرا جگرخون کرده است. حالا هم همه آرزویم این است که زنان سرزمینم خود را باور کنند و اعتمادبه‌نفس از دست رفته‌شان را به دست آورند. سحر فطرت یک زن است مثل همه زن‌ها که نه‌تنهای ضعیف و خسته نیست بلکه قوی و خستگی‌ناپذیر می‌تواند از هیچ، اتفاق‌های بزرگی خلق کند. من همان کسی هستم که می‌تواند مادری تحسین‌برانگیز، خواهری ستودنی، معلمی فوق‌العاده و همسری ایدآل باشد البته به‌شرط اینکه افکار و روح و سبک زندگی من برایش مهم باشد نه ظاهر ساده و فیزیک شکننده و کوچکم.

چه چیز باعث شد تا به جای اینکه مثل خیلی از دختران همسن و سال خودت درگیر سرخوشی‌های دوران نوجوانی و جوانی باشی، از ۱۶ سالگی تبدیل به یک چهره شناخته شده در فعالیت‌های مدنی شوی؟

سحر فطرت: وقتی همراه خانواده‌ام به کابل آمدیم، در اطراف من و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کردم اتفاقاتی می‌افتاد که موجب شد به‌شدت نسبت به محیط زندگی و جامعه افغانستان حساس شوم. مدام سؤالاتی در ذهن من شکل می‌گرفت که تقریباً هیچ‌کس نمی‌توانست جواب قانع‌کننده‌ای برایشان داشته باشد. اگرچه دوره‌ای که در ایران زندگی می‌کردیم هم به دلیل افغانستانی بودن، تبعیض را تجربه کرده بودم اما در افغانستان تقریباً هر جا که می‌رفتم و هر کاری که می‌کردم با نوعی از تبعیض مواجه می‌شدم که بخش عمده‌ای از آن به تبعیض‌های جنسیتی برمی‌گشت. وقتی به این تبعیض‌ها اعتراض می‌کردم یا حرف‌هایی می‌شنیدم که به‌هیچ‌وجه منطقی نبودند یا با سکوتی روبه‌رو می‌شدم که نشان از استیصال بود.

 

سحر فطرت یک زن است مثل همه زن‌ها که نه‌تنهای ضعیف و خسته نیست بلکه قوی و خستگی‌ناپذیر می‌تواند از هیچ، اتفاق‌های بزرگی خلق کند.

 

و درک وجود چنین تبعیضی در جامعه سبب بروز چه اتفاقی شد؟

سحر فطرت: در همان روزهایی که سعی می‌کردم همه توان و انرژیم را صرف یادگرفتن و یاددادن اصول درست زندگی کنم، با دوربین آشنا شدم. هم‌زمان با پروژه‌ای تحت عنوان پروژه‌ای تحت عنوان Global video letters آشنا شدم. اولین دوربینی که به دست گرفتم یک دوربین هندی‌کم خیلی کوچک و ابتدایی بود که اتفاقاً سبب قدرتمند شدن من شد. جالب است بگویم هر زمان بیرون می‌رفتم و کسی من را اذیت می‌کرد از موقعیتی که در آن قرار گرفته بودم فیلم می‌گرفتم… خیلی از مردانی که مرا اذیت کرده بودند، نسبت به این اقدام من بدون دفاع می‌شدند و گاه برخی هم وحشت‌زده واکنش مرا نظاره می‌کردند. رفته‌رفته متوجه شدم که این ابزار به‌ظاهر ساده چقدر به من کمک می‌کند یا نه‌تنها صدای اعتراض خودم بلکه صدای اعتراض نیمی از جامعه افغانستان نسبت به آزار و اذیت‌هایی که تبدیل به یک عرف شده است، را عمومی کنم. خیلی زود به فکر ساخت مستندی درباره زنان افغانستان افتادم. مستندی که در آن نشان می‌دهد مردم درباره زندگی زنان افغانستان چه فکری می‌کنند و اینکه زندگی واقعی ما زنان افغانستان چگونه است.

به نظر می‌آید تو سعی داری مردان افغان را به‌عنوان مخاطب، تحت‌تأثیر کارهایت قرار بدهی. آیا این برداشت درست است؟

سحر فطرت: وقتی روی فیلمنامه و گزارش‌هایم کار می‌کنم، می‌دانم که هم مردان و هم زنان هر دو مخاطبان من هستند؛ اما یکی از مهم‌ترین مخاطبان من مردان این جامعه هستند. اغلب پسران و مردان جامعه افغانستان به طرز غریبی با رویدادهای زندگی زنان افغانستان بیگانه هستند و متوجه نیستند که آزار و اذیت‌های کلامی و فیزیکی آن‌ها که گاهی به‌عنوان شوخی از آن یاد می‌کنند، به‌شدت روح و روان زنان و دختران را متأثر می‌کند. بخش زیادی از آن‌ها از آنچه بر سرزنان این جامعه می‌آید بی‌خبرند. از آزار و اذیت‌های خیابانی گرفته تا تجاوزهای گروهی و خشونت‌های خانگی. البته باید اذعان کنم که مشکلاتی که زنان جامعه افغانستان با آن دست‌به‌گریبان هستند از شهری به شهر دیگر و از روستایی به روستایی دیگر متفاوت است. گاهی مشکلی که یک زن در بامیان با آن دست‌به‌گریبان است برای زنی در قندهار، هرات یا تخار شبیه شوخی است و برعکس. به‌عنوان یک روزنامه‌نگار و مستندساز وقتی به روستا یا شهری سفر می‌کنم همه تلاشم را می‌کنم تا درک درستی از سطح و فرم زندگی زنان آن منطقه داشته باشم چرا که متوجه هستم خیلی از آن‌ها هیچ‌وقت در زندگی‌شان این شانس را نداشته و نخواهند داشت که درباره درد، رنج و غم‌هایشان یا آرزوها و ایده‌آل‌هایشان با پدران، برادران، شوهران و حتی مردان دیگر حرف بزنند. وظیفه من است که حرف‌های ناگفته آن‌ها با بشنوم و به گوش دیگران برسانم.

یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که برای ساخت فیلم‌های مستند و تهیه گزارش‌هایت داشته‌ای چه بوده است؟

سحر فطرت: قبل از هرچیز باید بگویم به‌عنوان زنی که حرفه روزنامه‌نگاری و مستندسازی را برای خودش انتخاب کرده است، وظیفه سنگینی بر دوش خودم احساس می‌کنم. بسیاری زندگی من را به دو بخش قربانی و قهرمان تقسیم می‌کنند. در یک طرف یکی از هزاران قربانی جامعه سنتی و مردسالار افغانستان هستم که باید این ظلم را به تصویر بکشد و در طرف دیگر قهرمانی که زندگی به او این شانس را داده تا به‌عنوان زنی قوی و جسور صدای زنان کشورش را به گوش دیگران برساند. البته من با این تعریف مخالف هستم و باید بگویم اصلاً این‌طور نیست. من هم زنی عادی هستم مثل هر زن افغان دیگر که سعی می‌کند به‌درستی با واقعیت کلماتی چون قربانی، قهرمان و… مواجه باشد.

خیلی از اوقات عدم امنیت در جامعه به‌عنوان یک زن، بزرگ‌ترین چالش من و امثال من بوده است. هنوز که هنوز است جامعه افغانستان نمی‌تواند بدون قضاوت پذیرای زنی با دوربین و در حال فیلم‌برداری در کوی و برزن باشد. من، دوستانم و بسیاری از زنان جامعه ما برای فعالیت‌های اجتماعی و سبک زندگی‌هایشان از طرف مردان و گاهی حتی از طرف زنان تهدید شده‌ایم. بارها پیش‌آمده است که مردان حین فیلم‌برداری به من یا دوستانم سنگ پرتاب کرده‌اند. متأسفانه بخشی از مشکل ما بعضی زنانی هستند که هنوز هم معتقدند اختیار زن در هر شرایطی باید دست مرد باشد. به نظرم مهم‌ترین راز موفقت زنان افغانستان برای ازبین‌بردن محدودیت‌ها و باورهای غلط پشتیبانی و حمایت آن از یکدیگر و تلاش گروهی است. من مطمئن هستم که آینده بسیار درخشان و بهتری در انتظار زنان این سرزمین خواهد بود اگر همه با هم تلاش کنیم.

 

مدام سؤالاتی در ذهن من شکل می‌گرفت که تقریباً هیچ‌کس نمی‌توانست جواب قانع‌کننده‌ای برایشان داشته باشد. اگرچه دوره‌ای که در ایران زندگی می‌کردیم هم به دلیل افغانستانی بودن، تبعیض را تجربه کرده بودم اما در افغانستان تقریباً هر جا که می‌رفتم و هر کاری که می‌کردم با نوعی از تبعیض مواجه می‌شدم.

 

خیلی‌ها تو را به‌عنوان یگانه دختری معرفی می‌کنند که در ۱۶ سالگی سوار بر دوچرخه در محله‌های کابل از این‌سو به آن سو رکاب زده است و سبب حیرت بسیاری از مردم شده است. دوستانت معتقدند بهای زیادی بابت این تابوشکنی داده‌ای؟

سحر فطرت: تبعیض جنسیتی و جنسیت‌زدگی یکی از پررنگ‌ترین مشکلاتی است که در جامعه افغانستان دیده می‌شود. من هم مثل بسیاری از زنان این سرزمین آزار و اذیت و خشونت جنسی، تبعیض جنسیتی و… را تجربه کرده‌ام. خوشبختانه در خانواده‌ای بزرگ شده‌ام که «حقوق زن» همواره یکی از دغدغه‌های اصلی‌اش بوده است. یادم می‌آید خواهرم همیشه درباره اینکه زنان چگونه باید وجود خود را اثبات کنند و برای ورود به مکان‌هایی که مجاز به رفتن به آنجا نیستند، تلاش کنند با من حرف می‌زد. البته باید بگویم بیشتر از همه مادرم الهام‌بخش من بوده است. او درحالی‌که دانش خاصی درباره جنبش زنان نداشت اما ذاتاً یک فمنیست تمام و عیار بود. ما برابری جنسی را از او یاد گرفتیم وقتی هیچ تفاوتی بین دخترها و پسرش قایل نمی‌شد. به پشتوانه تربیت خانوادگی و روشنفکری پدر و مادرم بود که به خودم جرات دادم و یک روز دوچرخه را برداشتم و در محل شروع به دوچرخه‌سواری کردم. آن موقع خیلی از اهالی محل به من فحش و بدوبیراه دادن و حتی به‌سوی من سنگ و تخم‌مرغ و گوجه‌فرنگی پرتاب کردند. خیلی از همسایه‌ها هم بچه‌هایشان را از حرف‌زدن با من منع کردند و من را بدکاره نامیدند و اما حالا بعد از گذشت ۵-۶ سال از آن زمان همان بچه‌ها آزادانه در کوچه دوچرخه‌سواری می‌کنند و دیدن یک زن با دوچرخه برایشان خیلی غریب نیست، البته هنوز هم راه طولانی تا تغییر نگاه مردان نسبت به این حق زنان داریم.

یادم می‌آید وقتی ۱۴ سالم بود، در مورد اینکه چرا فقط پسرها حق صحبت‌کردن در جلوی کلاس را دارند، اعتراض کردم و به معلم گفتنم که این یک رفتار نابرابر است. آن موقع آموزگارم عنوان «فمنیست عصبانی» را به من داد. بعد از آن روز کلی وقت صرف کردم تا متوجه شدم فمنیست بودن یعنی چه! حالا خوشحالم که چنین ایده‌ای دارم و یک فمنیست هستم.

برای مردان جامعه افغانستان چه پیامی داری؟

شما ای مردان (نه‌تنها مردان افغانستان)، می‌توانید پدر من، برادر من، شوهر من یا دوست من باشید اما هیچ یک از شما نمی‌توانید و اجازه ندارید مالک من باشید. چرا که من یک زن و انسانی آزاد هستم که هیچ شباهتی با زمین، خانه یا ملک و املاک شما ندارم. من نیز مانند تک‌تک شما شخصیت مستقل، حق انتخاب و زندگی خودم را دارم. پس به من احترام بگذارید همان‌طور که من به شما احترام می‌گذارم.

سحر فطرت گرامی از شما سپاسگزاریم.

ارسال نظرات