گفت‌وگوی اختصاصی هفته با آتفه چهارمحالیان؛

دیگر آثارم را در چنگال سانسورچیان قرار نمی‌دهم

آتفه چهارمحالیان، متولد ۱۳۶۰ خوزستان، دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد رشته‌های مطالعات اجتماعی (گرایش تحلیل اجتماعی)، مدیریت شهری و کارشناس پژوهشگری علوم اجتماعی است. از او چهار مجموعه شعر و یک مجموعه داستان منتشر شده است.

 

فرنگیس شکیبا

 

آتفه چهارمحالیان، متولد ۱۳۶۰ خوزستان، دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد رشته‌های مطالعات اجتماعی (گرایش تحلیل اجتماعی)، مدیریت شهری و کارشناس پژوهشگری علوم اجتماعی است. از او چهار مجموعه شعر و یک مجموعه داستان منتشر شده است. همچنین از او مقالات، مصاحبه‌ها، اشعار و نقدهایی در نشریات و رسانه‌های گوناگون ادبی، فرهنگی – اجتماعی داخل و خارج از کشور منتشر شده است. به بهانه‌ی انتشار اولین مجموعه شعر او در خارج از ایران با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه از نظرتان می‌گذرد. در این مجال، او از زندگی‌اش با زنده‌یاد کورش اسدی نیز سخن گفته است که شما را به مطالعه‌ی آن دعوت می‌کنیم.

سلام خانم آتفه چهارمحالیان بزرگوار و سپاس بابت وقتی که در اختیار هفته قرار دادید. از اینجا شروع کنیم که خانم آتفه چهارمحالیان چه زمانی شعر را کشف کرد یا شعر چه زمانی شما را پیدا کرد؟

آتفه چهارمحالیان: به‌دلیل علاقه‌ی خانواده‌ام به شعر و ادبیات، از دوران کودکی با ادبیات غنایی، شعر نو و اشعار کلاسیک آشنایی داشتم اما خودم از سن ۱۱،۱۲ سالگی شروع به سرودن کردم و این روند تا ۱۵،۱۶ سالگی ادامه داشت. من به‌عنوان یک نوجوان در انجمن شعر شهرمان (شوشتر) شرکت می‌کردم. با ادبیات کلاسیک و شعر موزون شروع کردم و اولین کتابم که شامل تعدادی شعر سپید بود، در ۱۸ سالگی منتشر شد.

شما که با ادبیات کلاسیک و شعر موزون شروع کرده بودید، چطور به شعر سپید رسیدید؟

آتفه چهارمحالیان: ببینید جایی هست که ظرف‌های عروضی و مقفی شعر کلاسیک دیگر جوابگوی محتوایی نیست که می‌خواهد رهاتر از چهارچوب‌های از پیش تعیین‌شده حرکت کند. من فکر می‌کنم هر شاعرِ تجربه‌گرایی طی فرآیند و سیر دگردیسی و تجربیات زبانی خودش به جایی می‌رسد که دیگر این تنگناهای زمانی را برنمی‌تابد. البته این قالب‌ها، حاوی تجربه‌های بسیار غنی و آموزنده‌ای برای هر شاعر هستند، اما از منظر من، علی‌رغم این که به تأثیرگذاری بیشتر شعرها کمک می‌کنند اما برای بسیاری از مضامین، جلد و پیراهن‌های تنگی دارند.

یعنی از نظر شما باتوجه‌ به تحولاتی که جامعه و شرایط اجتماعی ایجاد می‌کند قاعدتاً ادبیات و به طور مشخص شعر هم از آن تبعیت می‌کند. درست است؟

آتفه چهارمحالیان: بله. در طول تاریخ هم ادبیات، هم فرم‌ها و سبک‌های هنری از تغییر ساختارهای اجتماعی متأثر شده‌اند، چون زبان یکی از بنیادی‌ترین محمل‌های بروز انسانی است. شما نمی‌توانید هم زمان فرزند زمانه‌ی خود یا آوانگاردتر از آن باشی اما کماکان در همان بستر و قالبی جاری شوی که ده قرن پیش اتفاق افتاده و متناسب با صورت‌بندی‌های ادبی و بوطیقای آن زمان بوده است، مگر این که یک صورت‌بندی جدیدی برایش خلق کنی.

 

به‌نوعی از آن رابطه‌ی شخصی بین‌مان و آن انرژی که از هم می‌گرفتیم استفاده کردم و حول‌وحوش ۲۰ تا ۲۵ کودکی که در آن‌ها استعداد قصه‌گویی را دریافته بودم، انتخاب کردم این کودکان بین نُه تا پانزده‌ساله بودند. حدود پنج سال با این کودکان به‌طور شبانه‌روزی درباره‌ی ادبیات جهان و ایران، شعر، داستان، سینما، موسیقی و تئاتر و… کار کردم. آن‌ها به محافل ادبی راه پیدا کردند و جوایز کشوری کسب کردند.

 

آثار آتفه چهارمحالیان

  • مجموعه «معشوق کاغذی»، نشر سه‌شنبه ۱۳۷۸.
  • مجموعه «دارم با رشد شانه‌های میت راه می‌روم»، انتشارات نگاه سبز، ۱۳۸۰.
  • مجموعه «بغلم کن شبلی»، نشر آفتاب، چاپ اول ۱۳۸۴، نشر نیماژ، چاپ دوم ۱۳۹۵.
  • مجموعه «کتابی که نمی‌خواستم»، نشر چشمه، ۱۳۹۲.
  • بهشت دسته‌جمعی (مجموعه داستان گروه داستان‌نویسی کودکان کار؛ گردآوری، تدوین و ویرایش)، چاپ اول، ۱۳۹۷، چاپ دوم و سوم، نشر نیماژ ۱۳۹۸.
  • شهردوستدارکودک (ترجمه و تحقیق) (در دست انتشار)
  • انتشار یادداشت‌ها در شرق، شهروند، آرمان، فرهیختگان، ایران، نوروز، کتاب هفته، دنیای سخن، کارنامه، معیار، عصر پنجشنبه، کلک، دوات، آزاد، وازنا، دانوش، شهرگان، هنگام، دوات، رودکی، دستور، قلم‌یاران، وزن دنیا، اخبار روز، قلمرو، آسو، کانون نویسندگان، آوای تبعید، بانگ، ایران وایر و…

 

آیا شعرایی هستند که به طور خاص روی سبک شما تأثیرگذار باشند؟

آتفه چهارمحالیان: پُر واضح است. یعنی قاعدتاً شعر من هم یک برونداد یا برآیندی از همه‌ی تاثرها و تأثیرات محیطی، ادبی و هرآن چیزِ تاثیرگذاری است که خواندم، شنیدم و دانستم. به هرحال سعی کردم، این ادراک‌ها و نقش‌ها درون شعر، اتفاقِ درون‌زادِ خودش را رقم بزند و در بستر روحی و روانی من ترکیب‌ها و دگردیسی‌های خاص خودش را پیدا کند. نهایتاً چون قرار بود تبدیل شود به آن چه ماحصل تجربه زیستی من است، در فرم شخصی‌تری هم بروز پیدا می‌کرد. فکر می‌کنم برای هر شاعری که باور دارد باید به محلِ یکه‌ی خودش در دیدن جهان برسد، این زاویه‌ی دید، قاعدتاً در زبان و در مضامین و محتوای شعری‌اش هم تجلی خواهد کرد.

 

«بهشت دسته‌جمعی» از اولین تجربه‌های تولید ادبیات کودک توسط کودکان بود.

 

یعنی شما نمی‌توانید در این راستا از اشخاص خاصی نام ببرید یا ترجیح می‌دهید نام نبرید؟

آتفه چهارمحالیان: البته که نام می‌برم. من از ادبیات کلاسیک تأثیر زیادی پذیرفتم. طی یک دوره طولانی شعرهای حافظ، سعدی، مولانا، جامی، نظامی، فردوسی و رودکی در سبک هندی بیدل دهلوی و صائب تبریزی و در ادبیات عرفانی شیخ روزبهان بقلی، خواجه عبدالله انصاری، عطار را خواندم و گاه نوشیدم و حتی نثر این‌ها، هنوز روی من تأثیرگذار است. از شعرای نزدیک‌تر به این دوران، واقعاً خودم را فرزند نیما می‌دانم. همچنین در دوره‌ای متصل به آموزه‌های ادبیات کلاسیک، از نحوه‌ی مضمون‌پردازی و رویکردهای شعری و ذهن و زبان فروغ فرخزاد و احمد شاملو بسیار آموختم. از اشعار نادرپور، سهراب سپهری و باز نزدیک‌تر به نسلم از شعرهای شاعران موسوم به شعر دیگر و جریان ناب، مثل هوشنگ چالنگی و پرویز اسلام‌پور بهره‌ها برده‌ام. این‌ها شاعرانی بودند که در برهه‌هایی از زمان، آثارشان کتاب‌های بالینی من بوده است؛ یدالله رویایی، شعر حجم و تماماً آن چه بستر ادبیات مدرن و کلاسیک و به‌طورکلی تاریخ ادبیات ما را شکل داده، هم به من آموزش داده و هم شعر مرا شکل داده است. فکر می‌کنم همه‌ی این‌ها آجرهای شعری من است ولی درنهایت ساختمان شعری هر شاعر را قاعدتاً باید فردیت و ماهیت خودش شکل بدهد.

 

 

آتفه چهارمحالیان شعر را قالبی در بستر تحولات اجتماعی می‌داند یا این که برآمده از درون شاعر که الزاماً هم ربطی به تحولات اجتماعی و سیاسی ندارد؟

آتفه چهارمحالیان: من شعر را فی‌نفسه از درون و برآمده از ذهنیت شاعر می‌دانم؛ یعنی به‌نوعی یک جوششی از درون خود شاعر، اما این که بعداً این شاعر خودش را متأثر و متصل به جریانات اجتماعی، محیطی و پیرامون خودش بداند و بخواهد تصمیم بگیرد که تعهدی به آن نشان دهد یا نه به عقیده‌ی من یک انتخاب فردی است. شما می‌توانید بدون هیچ‌گونه ارتباطی با اتفاقات اجتماعی و سیاسی اطراف خودت شاعر بمانی. از نظر من، زمانی که شاعر تبدیل به یک نقش در جامعه‌اش شده و تبدیل به یک عنصر تأثیرگذار می‌شود، قاعدتاً یک نیروی اجتماعی است. یعنی نیرویی می‌شود که هویت خودش را به‌عنوان یک شاعر از پیرامون، محیط و اجتماع هم می‌گیرد. دقیقاً در همین زمان است که به‌نظرم باید دست به انتخاب بزند که از این پتانسیل اجتماعی و نقشی که جامعه برایش تولید کرده است چه استفاده‌ای بکند. درواقع این که نقش و جایگاه را در خدمت انتزاع‌های شخصی خودش به کار ببندد یا به‌عنوان یک نیروی اجتماعی با امکانی که هم خود او ایجادش کرده است و هم جامعه به آن را رسمیت و مشروعیت داده، یک تأثیرگذاری فراتر از وجه فردی ایجاد کند. من فکر می‌کنم پاسخ به این انتخاب معمولاً ظهور و بروزهای متفاوتی در شعرهای شاعران دارد. گاهی اوقات خیلی مستقیم با اشاره به جریانات روز به‌صورت شعر سیاسی اتفاق می‌افتد؛ مثل آن چه که ما در کارهای فرخی یزدی، بهار، خسرو گلسرخی، سیاوش کسرایی و شاعرانی از این قبیل می‌بینیم، یا می‌تواند مثل بسیاری از آثار ادبی ما که در پوشش استعاره یا در استتارهای زبانی و سمبولیستی و به‌طور غیرمستقیم سعی کردند آینه‌ی جامعه خود باشند، این تأثیرگذاری را نشان دهد. مصداق‌های آن هم از کلیله‌ودمنه است تا بسیاری از آثاری که در ادبیات داستانی و تحلیلی ما و حتی انتخاب‌هایی که برای ترجمه داشته‌ایم و در شعرهای شعرای متأخرتر مثل براهنی و بهبهانی وجود دارند.

به زندگی شخصی شما بپردازیم. شما چه موقع با کورش اسدی آشنا شدید؟ چه زمانی ازدواج کردید و ازدواج‌تان چند سال به‌طول انجامید؟

آتفه چهارمحالیان: آشنایی ابتداییِ ما به حدود سال ۱۳۸۰ برمی‌گردد. من ۲۰ ساله بودم که برای اولین‌بار ایشان را دیدم که البته بعدها این دیدار به یک دوستی و سپس رابطه‌ای عاطفی در ۲۳ سالگی منجر شد و تا سال ۱۳۸۷ ادامه پیدا کرد. در همان سال ما ازدواج کردیم و تا زمانی که کوروش رفت، در این ازدواج بودیم.

 

باور کنید پرورش کودکان و کار کردن با آن‌ها می‌تواند یک راهکار اجتماعی برای نسل‌سازی باشد؛ با پرورش ده کودکِ برآمده از عمیق‌ترین لایه‌های زیرین اجتماعی که حامل تجربیات زیسته‌ی بسیار عریان این جامعه هم هست، می‌شود نسلی را ساخت.

 

به‌خاطر دارم سال ۱۳۹۶ که خبر درگذشت ایشان اعلام شد شما بر روی شبکه‌های مختلف آمدید و اعلام کردید این یک مرگ خودخواسته بوده است. این سؤال در ذهن خوانندگان آثار او وجود دارد که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ دوست دارم از زبان شما بشنوم که ایشان چه آدمی بود و در روزهای آخر زندگی‌شان چه حس و حالی داشت؟ اگر فکر می‌کنید پاسخش خیلی شخصی است من از سؤالم می‌گذرم.

آتفه چهارمحالیان: ابتدا یک مورد را تصحیح کنم، من در آن زمان فقط با یک شبکه مصاحبه کردم و در واقع رسانه‌های دیگر همان یک مصاحبه را بازتاب دادند. دررابطه‌با جواب سؤالتان من پاسخ می‌دهم، شما می‌توانید آن را عنوان یا حذف کنید. چون درحقیقت پاسخ واضحی برایش ندارم. رفتنِ کورش بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای و خیلی غیرقابل‌پیش‌بینی اتفاق افتاد و مدت‌ها برای بسیاری از اطرافیانِ کورش، از جمله خود من، این سؤال بود که چرا چنین تصمیمی گرفت. اکنون پاسخ‌هایی برای آن دارم اما هیچ‌کدامشان دلایل خود کورش نخواهند بود. چون به‌هرحال او اکنون دیگر دهانی ندارد تا در مورد خودش صحبت کند. من هم ترجیح می‌دهم به‌جای او و از جانب او سخن نگویم.

زندگی با ایشان چه اثری بر زندگی کاری شما و سبک نگارش اشعارتان داشت؟

آتفه چهارمحالیان: من و کوروش عهدی با هم داشتیم که در همه‌ی زندگی متعهد به این عهد باقی ماندیم؛ این که هر کدام از ما کاملاً زندگی و هویت شخصی و حرفه‌ای خودش را داشته باشد. درنتیجه همواره سعی می‌کردیم از این نوع تأثیرپذیری به‌واسطه‎ی زندگی با هم احتراز کنیم و همیشه سعی می‌کردیم با آثار همدیگر از دید انتقادی برخورد کنیم. اما من اصولاً خودم را شاعری می‌دانم که شعرهایم از زندگی‌ام تغذیه می‌کنند و درواقع بیان من، برآمده از دل زندگی شخصی من است. درنتیجه می‌توانم بگویم دو کتاب شعر آخرم به طور کامل متأثر از تجربه‌ی زیسته و ناشی از احساس من و آن لحظه‌ها و پیوندها و اتفاقاتی است که با هم گذراندیم و دریافت‌ها، زخم‌ها و شکوفه‌های من در آن دوران حاصلِ آن است. به هر حال چون من بسیار جوان بودم و آن دوران هم، دورانِ عمیق تأثیرپذیری از همه چیز بود، کورش یکی از مهم‌ترین وجوه زندگی من بود هرگز نمی‌توانم خودم را از تاثیراتی که از شخصیت بسیار ویژه و منحصر به فرد کورش گرفتم، جدا بدانم.

 

 

منظورتان از دو مجموعه شعر آخرتان «بغلم کن شبلی» و «کتابی که نمی‌خواستم» است؟

آتفه چهارمحالیان: بله تقریباً می‌توانم بگویم غالب شعرهای «بغلم کن شبلی» در مورد کورش یا در ارتباط با زندگی و عشق من به اوست و همچنین مجموعه‌ی «کتابی که نمی‌خواستم» شعرهای اجتماعی من هستند ولی کماکان در وجه فردی در مورد کوروش هستند.

بعد از آن، دیگر کاری از شما چاپ نشده است؟

آتفه چهارمحالیان: چاپ اول کتاب بغلم کن شبلی سال ۱۳۸۴ بود و چاپ اول مجموعه‌ی «کتابی که نمی‌خواستم» فکر می‌کنم سال ۱۳۹۳ بود. کتاب بعدی «بهشت دسته‌جمعی» بود که مجموعه داستان‌هایی است که حاصل تجربه‌ی پنج سال کار با کودکانِ کارِ محله‌ی دروازه غار تهران بود. کتاب جدیدترم هم فکر می‌کنم ظرف چند هفته‌ی آینده منتشر شود.

اسم کتاب آخرتان چیست و کدام ناشر آن را چاپ می‌کند؟

آتفه چهارمحالیان: مجموعه شعر خدای‌نامه. تصمیم گرفته‌ام که دیگر هیچ‌کدام از آثار ادبی‌ام را در چنگال سانسورچیان قرار ندهم. چون به‌واقع همه‌ی کارهایی که تابه‌حال منتشر کرده‌ام زخم‌دارِ سانسور هستند؛ بنابراین با یکی، دو انتشارات در خارج از کشور صحبت کرده‌ام، اجازه دهید نهایی شود و بعد برایتان بگویم.

از تن ندادن به تیغ سانسور صحبت کردید. فکر نمی‌کنید این تصمیمتان باعث شود خواننده‌ها در داخل ایران به‌راحتی به آثار شما دسترسی نداشته باشند؟

آتفه چهارمحالیان: حتماً این اتفاق می‌افتد؛ چرا که وقتی شما کتابی را خارج از کشور منتشر می‌کنید ناخودآگاه بازار نشر داخل و بخش مهمی از مخاطبان را از دست می‌دهید و قاعدتاً مخاطبان داخل کشور هم به لحاظ آماری با خارج از مرز، قابل‌مقایسه نیستند. اما خوشبختانه در حال حاضر به‌واسطه‌ی شبکه‌های اجتماعی و این ارتباطات حداقلی که صفحات مجازی در دسترس قرار داده، می‌توانیم امیدوار باشیم که دست به دست، چشم به چشم و سینه به سینه شعرهای بدون سانسور به‌دست مخاطبان برسد. امیدوارم مخاطبان نیز بتوانند از این امکان و دهلیزهای انتقال مضامین و معنا و آثار استفاده کند و برای یک‌بار هم که شده و حداقل در همین چند دهه اخیر با ادبیات عریان‌تر و بی‌واسطه‌تری مواجه و آشنا شود. هرچند ما هم به‌عنوان مؤلفان این آثار به‌هیچ‌عنوان نمی‌توانیم بگوییم از اثری که سانسور در طول این سال‌ها بر ما گذاشته مبرا هستیم، اما فکر می‌کنم دست‌کم با تن ندادن به سانسور و متکی شدن به راه‌های موجود، این رویه کم‌کم تبدیل به جریان بشود و آثار راه‌ها و روش‌های رسیدن به‌دست مخاطب را پیدا کنند.

یعنی شما معتقدید درنهایت کسی نمی‌تواند جلوی انتشار این شعرها را بگیرد و حتی اگر ناچار باشید خارج از ایران آن‌ها را انتشار دهید به دست مخاطب می‌رسد؟

آتفه چهارمحالیان: بله، به دست مخاطب می‌رسد و تأثیر خودش را هم می‌گذارد، همان‌طور که ادبیات زیرزمینی این کار را کرد. همان‌طور که الآن کارهای رضا براهنی و بسیاری از کارهای سیاسی ممنوعه از طریق زیراکس و ریسوگراف دست به دست می‌چرخد و در قفسه‌ها، حافظه‌ها، خوانش‌ها و تفهم‌ها جای خودشان را پیدا می‌کند. هرچند نمی‌توانند آثار پرفروشی شوند که به‌شکل آماری تأثیرگذار شوند اما امیدوارم حداقل این چرخه با خوانده شدن توسط مخاطبان هنر و ادبیات به طور غیرمستقیم روی آثار دیگر تأثیرگذار شوند و از طریق این تاثیرگذاری‌ها، به رشد زنجیره‌ی ادبیات فارسی کمک کند.

 

فکر می‌کنم اگر همین دوستان خودمان که در این حیطه‌ها قلم می‌زنند و در بسیاری از موارد شاکی هستند که دست و پایشان بسته است، بیایند و در این وادی‌ها گام بردارند، اتفاق‌های مهمی رقم می‌خورد.

 

شعری از آتفه چهارمحالیان

میانِ پلاستیکِ مرگ

تو را از ساعتِ عصرهایت شناختم

اعلامت می‌کردند در فرکانس‌های خبر

و صورتت را خاک می‌پوشاند با هر خط تسلیت

باید چه می‌کردم؟

با پلاستیکی که از کوچه می‌بردت

و شرحی که لحظۀ آخر ندارد.

حروف، مثل زهر واقعی‌اند

سرنوشت مرا با قدم‌های مردم، به خیابانی عظیم می‌برند

از آن کهکشانی موقتی می‌سازند روی پیاده‌رو

تا جابه‌جایی پادشاه توی شیشه‌ها بدرقه شود

توی شیشه‌ها، پیاده‌رو

گام‌ها را مثل مورفین فرو می‌برد در رگ‌هاش

و آب‌ها بلند می‌شوند در نمای یک جنگل بپاشند روی تأسیسات

روی آن‌سوتر از گوسفندی که مگر می‌شکند

استخوانِ بی‌جانش

از فشاری که ساطور بر رانش می‌کشد

به طوفان و هوای شهر غرق

و بعدازظهر می‌شوم لابه‌لای علم‌ها

غروب می‌زنم به تهران و هوای ابر

نام کوچه‌های بعد را بشمرم و اشک

هیولا شود لای پلک‌ها و سهم بارانم

آوازت می‌خواند: آیا دوردستِ شادمانی روزی بر مناظر پیراهن چاپ می‌شود؟

که تو

رفیق بخندی! کشتن من به پایتخت نرسد،

با یک گواهینامه جدید توی امنیه پیر شود.

تو را برده‌اند!

و مرگ بالای آن بستنی قیفی فروشی آخر خط

شلیک می‌شود به لالایی غمگینی دیگر.

 

در بخشی از صحبت‌هایتان به کتابی اشاره کردید که در زمینه فعالیتتان با کودکان کار نوشته‌اید. می‌شود کمی در مورد موضوع این کتاب برایمان توضیح دهید؟

آتفه چهارمحالیان: حدود ۸ سال است که به انحای مختلف با کودکان مناطق محروم یا کم‌برخوردار در ارتباط هستم. این کتاب حاصل استعدادیابی از تقریباً دویست کودک بنیاد مهرتاک در منطقه‌ی هرندی دروازه غار تهران است. بعد از استعدادسنجی و کنکاش در علاقه‌مندی و گرایش‌های این کودکان به این نتیجه رسیدم که بچه‌ها به قصه‌گویی، روایت‌گری و قصه علاقه‌ی زیادی دارند. بنابراین علی‌رغم این که رشته‌ی اصلی من قصه‌پردازی نبود، به‌نوعی از آن رابطه‌ی شخصی بین‌مان و آن انرژی که از هم می‌گرفتیم استفاده کردم و حول‌وحوش ۲۰ تا ۲۵ کودکی که در آن‌ها استعداد قصه‌گویی را دریافته بودم، انتخاب کردم این کودکان بین نُه تا پانزده‌ساله بودند. حدود پنج سال با این کودکان به‌طور شبانه‌روزی درباره‌ی ادبیات جهان و ایران، شعر، داستان، سینما، موسیقی و تئاتر و… کار کردم. آن‌ها به محافل ادبی راه پیدا کردند و جوایز کشوری کسب کردند. ماحصل این فعالیت‌ها تبدیل به یک مجموعه داستان تحت عنوان «بهشت دسته‌جمعی» شد که به سه و چهار چاپ هم رسید. البته نمی‌شود گفت این‌ها داستان‌های کودکان کار هستند، بلکه باید بگوییم این‌ها داستان‌های کودکان داستان‌نویس هستند. فکر می‌کنم تقریباً جزو اولین تجربه‌هایی بود که به‌جای تولید داستان کودک توسط بزرگسالان، ادبیات کودک توسط خود کودکان تولید می‌شد. خوشبختانه این اقدام تأثیر خوبی هم روی بچه‌های آن منطقه داشت و توانست تولید نقش اجتماعی (کودکان نویسنده) کند و باعث تغییر الگوهای ارزشی در آن مناطق بشود. خلاصه بازخوردهای خیلی خوبی گرفتیم و این ارتباط کماکان هم با گروه‌های دیگری از کودکان ادامه دارد.

و سخن پایانی؟

آتفه چهارمحالیان: صحبت خاصی ندارم ولی متصل به گفت‌وگوی آخرمان، از جامعه‌ی ادبی، هنری و فرهیخته تقاضا دارم که باور کنند پرورش کودکان و کار کردن با آن‌ها می‌تواند یک راهکار اجتماعی برای نسل‌سازی باشد؛ شما مثلاً با پرورش ده کودکِ برآمده از عمیق‌ترین لایه‌های زیرین اجتماعی که حامل تجربیات زیسته‌ی بسیار عریان این جامعه هم هست، -تجربیاتی که همواره از طریق گفتمان‌های رسمی پنهان و پوشیده شده‌اند- می‌شود نسلی را ساخت. درواقع می‌شود بازتاب‌های اجتماعی را از دل سانسور، ایدئولوژی‌های پوشاننده حاکم و باز روایت‌هایی که هیچ تعهدی به انتقال واقعیت ندارند، عبور داد و به آن‌ها صدا داد. فکر می‌کنم اگر همین دوستان خودمان که در این حیطه‌ها قلم می‌زنند و در بسیاری از موارد شاکی هستند که دست و پایشان بسته است، بیایند و در این وادی‌ها گام بردارند، اتفاق‌های مهمی رقم می‌خورد.

بابت همکاری شما با هفته بسیار سپاسگزاریم و به امید موفقیت‌های روزافزون برای شما هستیم.

برچسب ها:

ارسال نظرات