نرگس هاشمی
داکتر رمضان بشردوست نمایندهی پارلمان افغانستان و یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری؛ در ولسوالی قرهباغ، ولایت غزنی در یک خانوادهی کارمندی چشم به جهان گشود. دورهی ابتدایی و متوسطه را در ولایت غزنی و شهر میمنه به پایان رساند. بعد ازکودتای ۷ ثور به ایران مهاجرت نمود و پس از گرفتن دیپلوم به پاکستان و از آنجا به فرانسه رفت و در سال ۱۳۶۱ شروع به آموختن زبان فرانسوی کرد. پس از دو سال تحصیل در دانشکدهی ادبیات شهر دیژن «تصدیقنامهی عملی زبان فرانسوی» را حاصل نمود. در ۱۳۶۴ وارد دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شهر گرونوبل فرانسه شد و در سال ۱۳۶۸ ماستری خویش را در رشتهی حقوق بهدست آورد. در سال ۱۳۶۹ در رشتهی دیپلوماسی موفق به اخذ «دیپلم تحصیلات عالی تخصصی» از دانشگاه ژانمونی پاریس شد؛ و پایاننامهاش را دربارهی دیپلوماسی و جنگ در آفریقای شمالی نوشت. در سال ۱۳۷۱ وارد دانشگاه تولوز شد و موفق به اخذ «دیپلم تحصیلات عمیق» (مافوق ماستری) گردید. یک سال پس از ورود به این دانشگاه پایاننامهی دوم خود را نوشت. در سال ۱۳۷۲ شروع به نوشتن تز دوکتورای خود کرد و در سال ۱۳۷۴ موفق به اخذ دوکتورا در رشتهی حقوق و علوم سیاسی گردید و در دانشگاههای پاریس بهعنوان استاد تدریس میکرد.
او پس از تحولات سال ۱۳۸۰ و دولت نوین افغانستان وارد صحنهی سیاسی گردید و درسال ۱۳۸۲ به صفت وزیرپلان در حکومت کرزی شروع به کار نمود. درسال ۱۳۸۳ شروع به تدریس در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی و دانشکدهی شرعیات دانشگاه البیرونی ولایت کاپیسا نمود. در سال ۱۳۸۴ بهعنوان نمایندهی ملت درپارلمان انتخاب شد و تا هنگام سقوط حکومت اشرف غنی به عنوان نمایندهی مردم کابل و استاد افتخاری در دانشگاه البیرونی بود.
او برخلاف دیگر وکلا و وزرا پس از ورود طالبان بدون ترس و هراس در افغانستان بسر میبرد و با مردمش است. در اینجا مصاحبهای اختصاصی را با او انجام دادیم که بدون شک برایتان دلچسپ خواهد بود:
جناب دکتر رمضان بشردوست چطوربرخلاف اکثریت وکلا در افغانستان ماندهاید و به مردم کمک میکنید؟
دکتر رمضان بشردوست: سلام برحق و انسانیت و سلام به همه هموطنانم که با هزاران سختی دست و پنجه نرم میکنند. دلیل اساسی بودنم در افغانستان این است که من به این عقیده استم که مرگ و زندگی به دست خدا است و اگر اجل نرسیده باشد مرگ فرا نمیرسد و اگر در برجهای مستحکم هم پنهان شویم با رسیدن اجل مرگ فرا خواهد رسید چه در افغانستان باشم و یا جای دیگر. بنا ترس ندارم و از اجل فرار نیست. از سوی دیگر تقریبآ ۹۹ فیصد وضع امنیتی افغانستان خوب است خونریزی وجود ندارد و ترس و هراسی نیست. فقط ترس از گرسنهگی و بینانی است چون متاسفانه معاشات پرداخته نشده و تعداد زیادی هموطنان ما کارهایشان را دست داده و از نظر اقتصادی همه چیز درحال سقوط است.
آیا تاکنون مورد بازپرس طالبان قرارگرفتهاید؟
دکتر رمضان بشردوست: نه من هیچ تماسی از مقامات امارت اسلامی طالبان به دست نیاوردهام و خودم هم هیچگونه تماسی با آنها نداشتم. یعنی به سراغم نیامدند. اما چیزی که برایم جالب است این است که سران بزرگ حکومت فعلی در مصاحبههایشان با خبرنگاران در برنامههای تلویزیونی با دیدن عکس من در میان دیگر سیاستمداران مانند؛ کرزی، عبدالله و امثالشان با دیدن فوتوی من عکسالعمل بسیار مثبت داشتند و در ضمن افراد عادی طالب که مرا در سرک دیدهاند و آنهای که صدایم را از رادیو شنیده و یا تصویرم رادر تلویزیون میبینند؛ عین احترامی که افراد مسلح حکومت قبلی داشت اینها هم با همان احترام با من رفتار میکنند. بجز یکی دو مورد آنهم زمانی که نقش بیرق سه رنگ افغانستان را در لباسهایم میبینند بعضآ تکان میخوردند و اما وقتی میدانند که بشردوست استم؛ عکسالعملی نشان نمیدهند. در این مورد یک خاطره هم دارم. با خانواده در موترم بودم و نیروی طالبان همه را تلاشی میکردند یکی از آنها به من اشاره کرد که موترم را گوشه کنم. من فکر کردم شاید از من سوال و جواب کند. وقتی نزدیکم شد من هم ازموتر پایین شدم. هریکشان مرا درآغوش میگرفتند و تقریبآ مرا میشناختند و به کسانی که نمیشناختند معرفی میکردند.
ما همه شاهد انتقادهای شما از کارکردههای حکومت اشرف غنی بودیم که در پارلمان صدایتان را بلند میکردید. همین که کسی به گفتههایتان گوش نمیکرد چه حسی داشتید؟
دکتر رمضان بشردوست: من درآن وقت حس خاصی نداشتم و به خودم هم اجازه نمیدادم تا حسی خاص داشته باشم. چون به این اصل ایمان دارم که کاری که میکنیم یک مسوولیت و اصالت است و نباید ازخود پرسان کنم که کارم نتیجه داده و یا خیر و یا نتیجه خواهد داشت و یا هیچگاه نتیجه نخواهد داد. چون هر انسان مسوولیت اسلامی و انسانی و وجدانی دارد تا در قبال کارش حقیقتگوی باشد و از گفتن حقیقت نهراسد و من هم رسالتی داشتم که باید انجام میدادم. چون اگر روزی مورد باز پرس خداوند قراربگیرم گفته نمیشود که کسی به گفتم نمیکرد. و از سوی دیگر حق گفتن خصوصآ در مقابل ظالمین و حکام مستبد جهاد بزرگ است. بنآ هیچگاهی از انتقاد دست برنداشته و ناامید نشدم که نتیجه میدهد و یا خیر و یا کسی به گفتههایم عمل میکند و یا خیر.
شما با مردم چی راهکاری را پیش گرفتهاید که بیحد دوستتان دارند و از شما راضیاند.
دکتر رمضان بشردوست: عزت و ذلت به دست خداوند است. وقتی عزت میدهد نمیپرسد که بچه کی استی. در اینمورد خاطرههای زیاد دارم. در اوایل ایجاد پارلمان ۱۳۸۴ در حیاط تعمیر پارلمان قبل از آغاز جلسه چند تن از اعضای بزرگ حکومت نیز حضورداشتند؛ وقتی من وارد شدم و مردم مرا دیدند؛ در آن زمان که پارلمان یک پایه نظامی نبود و مردم آزادانه میآمدند ومشکلاتشان را مطرح میکردند. طوری با من برخورد کردند و بسویم میآمدند که گویا هیچ رهبرهای بزرگ جهادی را ندیدهاند. یکی از این رهبرها به من گفت: «بشردوست صاحب! ما در این کشور ده-بیست سال جهاد کردیم، اعضای فامیل را از دست دادیم و حتی خود ما زخمی شدیم اما امروز مردم سلام ما را حتی علیک نمیگیرند» به آنها هم گفتم که عزت و ذلت به دست خداوند است. ولی شاید دلیل اساسی این باشد که مردم ما در طول تاریخ همیشه از کسانی که به جا و مقام رسیده و یا رسانده شدند و برای رسیدن به مقام بالا به مردم خنجر زدند و خیانت کرده آنها را نادیده گرفتند. بنآ مردم افغانستان هم دیدند که یک فردی است که اگر خدمت نتوانست خیانت هم نکرد و مردم را دوست دارد و اگر وزیر هم بود مثل مردم نان میخورد و موترهای لندکروزر را رد میکرد و حتی خرج دسترخوانش را نمیپذیرفت و یا وقتی وکیل پارلمان شدم درطی چهارده سال با موترهای معمولی رفت و آمد میکردم و دربین مردم بودم و مانند مردمم دریک منطقه فقیرنشین زندگی میکنم. اگر مردم برق دارند من هم برق دارم و اگر ندارند ندارم. برخلاف دیگر وکلا که به خود قصر ساختند و به کسانی که برایشان رای داده وکمپاین کرده بودند را فراموش کردند. بنآ مردم افغانستان صداقت امرا احساس کرده و دانستند که تعصب قومی ندارم و در درد وغمشان شریکام وحالا هم با آمدن طالبان با مردم استم. بنا آنها قلبآ مرا احساس کرده و از خود دانسته دوستم دارند واحترام میکنند.
شما چگونه با بودن آن همه امکانات و امتیازات علاقهمند زرق و برق زندگی نشده و حتی پول معاشتان را به مردم تقسیم میکردید؟
دکتر رمضان بشردوست: نفس انسان را فریب میدهد. اگر شیطان انسان را مغلوب کند انسانیت از بین میرود. بنا من این را دیده نمیتواستم که مردمم حتی بایسکل ندارند و من «لندکروز» چهارصدهزاردالری را سوارشوم که مصرف یک روزه آن برابر معاش یکماه معلم ما است. بنابراین وقتی میدیدم که مردم نان خوردن ندارند و اکثرشان درخانههای کرایی و نمناک و حتی در خیمهها زندگی میکنند و در بامیان تا هنوز مردم در مغارهها بود وباش دارند و در پنجشیر فقط نان و جو میخورند و یا در بدخشان در خانههای قرون وسطایی زندگی دارند و یا در پکتیا حتی خانه گلی هم ندارند؛ بنا به یک انسانی که وجدان داشته باشد نمیزیبد که موترهای لوکس داشته و در قصرها زندگی کنم. آنهم از پول مردم گرسنه و فقیر. این همه احساس باعث شد تا امتیازات را نخواهم. به یادم است وقتی وزیر وزارت پلان شدم؛ از اینکه در افغانستان رسم شده که وقتی یک وزیر تبدیل میشود با خودش تمام دارو ندار را میبرد. آقای کرزی پول گزافی به مقدار ۶۰ -۷۰ هزار دالر را به مدیر مالی من داده بود تا به من موتر «لندکروزر» بخرند و به من احوال دادند که ما برایت موتر خریدهایم و فقط شما بیایید و رنگش را انتخاب کنید. نخست گفتم رنگش برایم مهم نیست و بعد از چند ثانیه گفتم من خودم میآییم. وقتی در موتر فروشی رفتیم و مقدار پول آن را دانستم و گفتم شما بودجه تمام مردم افغانستان را برای من موتر میخرید؟ تعجب کردند و پرسیدم آیا در وزارت پلان هیچ موتری وجود ندارد تا مرا انتقال دهد؟ گفتند فقط یک موتری والگا است. گفتم همین موتری والگا را ترمیم کنید و تا زمانی که وزیرپلان بودم از همان موتر استفاده میکردم و وقتی وکیل شدم یک موتر «سوزهکی» خورد خریدم و استفاده کردم و حتی اکثر اوقات از تعمیر پارلمان تا سرک عمومی پیاده میرفتم.
چگونه به حکومت کرزی راه یافتید و چگونه وارد سیاست و قدرت شدید؟
دکتر رمضان بشردوست: اولین بار در سال ۲۰۰۲ کرزی را در سفارت افغانستان در پاریس که با چند تن از وزرا به سفر رسمی به فرانسه آمده بود و من درآن زمان در سفارت افغانستان در پاریس سکرتر سوم بودم و جالب این است که وقتی در پاریس درس میخواندم در بین استادهای ما یک افغانتبار به اسم زلمی حقانی بود که حقوق بینالمللی را درس میداد و پدرش در زمان ظاهرشاه وزیر عدلیه بود. وقتی کرزی به ریاست حکومت موقت در آمد؛ زلمی حقانی را به صفت سفیر افغانستان در فرانسه تعیین کرد. آقای زلمی به من تلفون کرد و گفت که شما درحقوق و علوم سیاسی دکتورا و مافوق ماستری در دپلوماسی و همچنان مافوق ماستری در علوم سیاسی دارید. پس بیایید و با ما در سفارت همکاری کنید. من قبول کردم و شرط گذاشتم که این سفارت از یک سفارت قومی و تنظیمی بیرون شود و مطابق تحصیلم برای وظیفه داده شود و مقدار معاشم مهم نیست. چون در آن زمان در فاکولته پاریس درس میدادم. بالاخره در این سفارت در بخش حقوقی و فرهنگی و رسانهای کارم را آغاز کردم.
آقای کرزی زمانی که به سفارت آمد من مصاحبههای او را با رسانههای فرانسوی و خارجی تنظیم کردم و این اولین دیدارم بود و دومین دیدارم با کرزی زمانی بود که کارم را در وزارت خارجه در کابل آغاز کردم. جریان طوری بود که یک روز از وزارت خارجه هیأت رهبری به من گفتند که کرزی میخواهد با چند تن از افرادی که د رغرب تحصیل کردهاند نان چاشت بخورد و به وزارت خارجه دعوتنامه فرستاده است و از من خواستند تا در این دعوت اشتراک کنم. در میان دعوت شدهها ده دوازده نفر دیگر هم بودند که در غرب تحصیل کرده بودند و آقای کرزی از هر کدام سوال میکرد که کدام رشته را در کجا درس خوانده و درباره افغانستان و آینده افغانستان چه نظر دارد و به هر نفر ۵ دقیقه وقت میداد تا صحبت کند. وقتی نوبت من رسیدم گفتم: آقای رئیسجمهور! نمیشود که ۲۵ سال را در ۵ دقیقه خلاص کرد. کرزی شوکه شد و به آقای داوودزی گفت به بشردوست یک روز دیگر وقت ملاقات بدهید تا او را از نزدیک ببینم. در همان هفته برای چای صبح با کرزی وقت ملاقات یافتم و با خودم تیززی را که دربارۀ جنگ و دپلوماسی در افغانستان نوشته بود و مونوگراف علوم سیاسی امرا که درباره مشکلات پشتونستان بودم بردم و همچنان کتابی را که به فرانسوی منتشر کرده بودم تحت عنوان «قوانین اساسی نظامهای سیاسی از احمدشاه تا ملا محمد عمر». آقای کرزی که به زبان فرانسوی بلدیت داشت در از من پرسید: آیا از کارم در وزارات خارجه راضی استم؟ گفتم: نی. گفت: چرا؟ گفتم وزیرخارجه افکار و اصولی دارد که من مخالف آن استم. به من گفت: کدام وظیفه را میخواهی؟ گفتم: مشاور بینالمللی شما در ایران سفیر مقرر شده و من در دیپلوماسی ماستری دارم. گفت: حالا مشکلی وجود دارد و این پست را به کسی دیگر وعده کرده خلاصه خداحافظی کردیم و چند وقت بعد از ارگ برایم تلفون آمد. وقتی به ارگ رفتم. وزارت پلان را در تقسیمبندی به اهل تشیعه یا هزارهها واگذار کرده بودند و برای معرفی نمودن وزیر؛ آقای خلیلی و محقق و… به توافق نمیرسیدند. بنآ آقای کرزی مرا به آنها معرفی کرد. در ابتدا آنها حیران ماندند که بشردوست کیست و بعد کرزی درباره من به آنها معلومات داد و از اینکه از من هیچگونه خاطرات بد و یا خوب نداشتند و مرا نمیشناختند قبول کردند و وقتی وزیر پلان شدم از آقای کرزی پرسیدم که چرا مرا در وزارت پلان معرفی کردی؟ گفت: «وقتی خودت از فرانسه به کابل آمدی فامیل اکرم که از دوستانم است تو را به من معرفی کردند و برای این چنین پست ترا پیشنهاد نمودند.» به یاد دارم زمانی که کتابم را منتشر میکردم و بعد از نشر آن کنفرانس دایر نمودم آقای ویس اکرم را در آنجا ملاقات کردم و وقتی دانست که به کابل میروم از اینکه در کابل جایی بود وباش نداشتم و کسی را نمیشناختم پدرش را به من معرفی کرد و رفته رفته روابط ما با فامیل ویس اکرم بیشتر و بیشتر شد. یعنی در معرفی کردن من به آقای کرزی و رسیدنم به پست وزارت پلان خانواده اکرم نقش بزرگ و اساسی داشتند. خصوصآ خانمی انجنیر اکرم خانم بارکزی.
شما کاندیدای پست ریاست جمهوری بودید. اگر به ریاست جمهوری میرسیدید آیا از کشور فرانسه و دیگر ممالک کمک و حمایت میخواستید و یا خیر؟
دکتر رمضان بشردوست: وقتی در فرانسه رفتم و درخواست پناهندگی دادم؛ بعد ازدو سال درخواستم قبول شد و درس را در فرانسه آغاز کردم. فرانسه در آنزمان دو نوع بورس داشت یکی بورس پوهنتون و یکی هم بورس وزارت خارجه یا حکومت فرانسه. من که بورس پوهنتون را داشتم به من گفتند میتوانم بورس حکومتی را هم داشته باشم چون معیارهای پذیرش این بورس را داشتم و نمراتم بلند بود. برای رسیدن به این هدف کسی که مسوول بورس افغانها بود به من گفت باید از یکی از احزاب جهادی که در پاریس دفتر دارد کارت عضویت بیاوریم. من از اینکه هیچگونه کاری با این احزاب جهادی نداشتم و مخالف افکارشان هم استم، گفتم: من هیچگونه عضویت با این احزاب ندارم. برایم گفتند مشکل نیست اگربه هر کدامشان مراجعه کنم کارت عضویت میدهند. من این را قبول نکردم چون این کار یک نوع تقلب بود و با حزبی که کار نکرده بودم چگونه کارت عضویت میگرفتم. بالاخره بورس حکومت فرانسه را نگرفتم و از طرف دیگر در فرانسه پس از چهار سال اقامت در صورت تخلف نکردن؛ تابعیت فرانسوی میدادند. ولی من که ۲۳سال در آنجا زندگی کردم تابعیت فرانسه را نگرفتم و نخواستم ملیت دوم داشته باشم زیرا درقلب من یک جا بود آنهم افغانستان.
وقتی وزیرپلان شدم؛ از ۲۵۵۵ انجو اولین ان.جی.اوهایی را که لغو نمودم ان.جی.اوهای فرانسوی بود. چون آنها در دزدی و فساد در افغانستان نقش اساسی داشتند. بنآ سفارت فرانسه مانند دیگر سفارتخانهها از من بد میبرد و حتی در جشن استقلالشان چی زمانی که وزیر بودم و چی هم زمانی که وکیل، نه تنها سفارت فرانسه بلکه در هیچ سفارتخانهای اشتراک نکردم.
زمانی که ان.جی.اوهای فرانسوی را لغو میکردم به دوستان افغانم میگفتم اگر تابعیت فرانسه را میداشتم حالا چنین کاری را نمیتوانستم. چون هنگام تابعیت سوگند یاد میکردم که از منافع فرانسه دفاع میکنم و فرانسویها میتوانستند بر من ادعا کنند.
در زمان وزارت نظر به بررسیهای که از ان.جی.اوها کرده بودم دریافتیم که ان.جی.اوهای خارجی ۹۹ درصد کمکهای خارجیها را حیف و میل کرده و دزدی میکنند. حرفیهای را که کرزی و اشرف غنی در این اواخر سپوتاژ میگفتند و اظهار میکردند که ما نمیفهمیدیم. من شش سال قبل گفته بودم آنها دراخیر فهمیدند و در آن وقت از من حمایت نکردند.
اگرشما به جای اشرف غنی میبودید با آمدن طالبان چی میکردید؟
دکتر رمضان بشردوست: این امکان نداشت که در جای اشرف غنی قرار بگیرم. اگر فرضآ من در جایش میبودم هیچگاه طالب و هیچ گروهی حتی یک فیصد هم چانس آمدن نداشت. قسمی که گفتید حرفهای مرا قبول نکردند اگر یک فیصد هم گپهای مرا قبول میکردند امروز چنین روزی نمیآمد. اگر یک فیصد هم انتقادات مرا گوش میکردند و از فساد و دزدی و زورگویی و غضب زمین و حیف و میل بیتالمال جلوگیری میکردند مردم به این حالت نمیرسید. آنها حتی معاش پولیس و اردو را به وقت نمیدادند. من بارها در پارلمان صدا زدم که پولیس و اردو زنگ میزدند و میگویند که چرا ما جان خود را قربان کسانی کنیم که حتی معاش ما را سه چهار ماه بعد میدهند.
اگرحکومت ونظام میبود؛ افغانستان پس از ۲۰ سال باید با اروپا برابری میکرد چون آنقدر معادن و داراییهای که ما داریم یک فیصدش را فرانسه و یا جاپان ندارد.
اطلاعات تماس با رمضان بشردوست
برای حمایت از مردم افغانستان میتوانید با استفاده از اطلاعات تماس زیر، از طریق بنیاد آقای بشردوست کمکهای خود را ارسال کنید. Bashardostfoundation Ramazan.bashardost.35 Whatsapp: 0093799335۳۱۶ |
با درنظرداشت شرایط موجود آیا خود را درسیاست موفق میدانید؟
دکتر رمضان بشردوست: نه نمیدانم. به خاطری که در کشور ما وضعیت بدتر شد. به جای آبادی و آرامی امروز ۲۲ ملیون افغان گرسنهاند. سازمان ملل راپور میدهد که هیچگونه مکان بنیادی در این مدت ۲۰ سال آباد نشد. امریکا ادعا دارد که ترلییون دالر به افغانستان سرازیر کرده و یک ترلیون دالر هم بقیه کشورهای غربی. اما امروز مردم افغانستان رشد اقتصادیاش منفی است، ۲۲ ملیون نفر به قحطی روبرواند و یک ملیون نفر در وضعیت خطرناک است. بنآ هر کدام ما به اندازه توان و مسوولیت خود مسوول استیم. صد در صد نتیجه شکست به عهده همه ماست. اگر ما سیاستمدارها چی وکیل، چه وزیر و چه رئیسجمهور و رهبرهای جهادی و غیره اگر ده فیصد برای مردم افغانستان کار میکردیم و ده فیصد پاک و صادق میماندیم احتمال داشت که امروز از طالب کسی نام نمیبرد و حمایت نمیکرد. متأسفانه هرکدام ما به نحوی به مردم خیانت کردیم.
اگر طالبان به شما مسوولیتی را بسپارند شما خواهید پذیرفت؟
دکتر رمضان بشردوست: زمانی شایعات پخش شد که طالبان به من مسوولیت سره میاشت و… سپردهاند. قسمی که من به دیگر رسانهها گفتم به شما هم میگویم که نه. من نمیخواهم با طالبان و هر حکومتی که از طریق رای پاک، شفاف و عادلانه مردم تشکیل نشده باشد همکاری کنم. من مطمئن نیستم که اینها برای حکومت کردن آمدند و یا خدمت کردن و نقطه دوم اینکه من جای خود را در حکومتی میبینم که رئیسجمهور و یا خلیفهاش کسی باشد که توسط پنجاه جمع یک از مردم افغانستان از هر قوم و مذهب و تنظیم و عقیده؛ وارد ارگ شده باشد.
شما به نام «برگ سبز تحفه درویش» به مردم بیبضاعت کمک مالی میکنید قبلا میگفتید که از پول معاش وزارت و وکالت و از خرج دسترخوانتان کمک میکنید حالا این پول از کجا به دست میآورید؟
دکتر رمضان بشردوست: زمانی که من وزیرپلان شدم؛ برای نان چاشت به ارگ ریاست جمهوری میرفتم وقتی از دفتر میبرآمدم میدیدم که کارمندان وزارت دست به جیب میکردند و بدون که کسی آنها را ببیند دست به دهن مینمودند. دو سه روز بیشتر توجه کردم اما موضوع را نیافتم. بالاخره از رئیس اداری پرسیدم که چرا کارمندان چنین کاری میکنند. او گفت این غریبترین قشر کارمنداناند که حتی ده افغانی روزانه با دیگر کارمندان شریک نمیتوانند تا نان بخورند. اینها نان خشک در جیب میگذارند و برای اینکه دیده نشوند پنهانی نانشان را از جیب بیرون میآورند. در این مورد با کرزی صحبت کردم. او گفت ما نمیتوانیم به تمام کارمندان نان بدهیم. من گفتم اگر پول دسترخوان وزیران را به کارمندان اختصاص بدهیم هم مخالفت نشان داد و گفت صدای دیگر وزرا میبرآید. پس من معاش و خرج دسترخوانم را طی مکتوب رسمی به بخش مالی و اداری وزارت پلان فرستادم تا کارمندان نان چاشت بخورند و این کار را آغاز کردم و به چهار صد کارمندم روزانه بهترین نان میدادم و چاشت با آنها در عین میز نان میخوردم. وقتی وکیل پارلمان شدم تا زمانی که مجرد بودم ۹۰ فیصد از معاشم را به مردم میدادم و وقتی که عروسی کردم و صاحب اولاد شدم این مقدار به ۵۰ فیصد پایین یافت. چون مسوولیت بزرگ پدربودن به من اضافه شد. ازسال ۲۰۰۴ زمانی که مردم متوجه شدند که من حتی از معاش و خرج دسترخوانم به مردم کمک میکنم افغانهای خارج از کشور علاقه گرفتند تا کمکهایشان را به من بفرستند و در این راه چند اصول را اعلان کردم که از کشورهای خارجی و اکونتهای خارجی، ان.جی.اوها، سازمان ملل، حتی از افغانهای تاجر بزرگ پول را قبول نمیکنم. زیرا شک داشتیم که مقصد و مرامی نداشته و پولشان حلال باشد. بنا ما کمکها را از افغانهایی که در امریکا، کانادا و روسیه و دیگر مماللک ازعرق جبین پول به دست میآورند و صد و یا دوصد دالر میفرستند دریافت نموده و تا حالا به مردم بیبضاعت و فقیر از همین طریق کمک میکنم و توسط خودم توزیع میشود و بخاطرشفافیت ویدئو منتشر میکنم.
ارسال نظرات