نرگس هاشمی
رضا علوی یکی از شخصیتهای فرهنگی جامعه افغان در مونتریال است که همواره در تلاش غنامندی و زنده نگهداشتن فرهنگ اصیل مردم ماست. در این شمارهی هفته مصاحبهای اختصاصی را با او انجام دادیم که توجه شما را به آن جلب میداریم.
آقای رضا علوی گرامی چه زمانی مجبور به ترک وطن شده و به کبیک آمدید و تا چه حد در اینجا احساس خوشی و آرامش مینمایید؟ و چه مصروفیت دارید؟
رضا علوی: من اواخر سال ۱۹۸۵ م کابل را ترک کرده به ایران رفتم و در سال ۲۰۰۶ وارد کانادا شدم. کمتر از یک سال در استان ساسکاچوان زندگی کردم. بعد به کیبک آمدم و در شهر مونتریال چند سال زندگی کرده و دوباره به تورنتو رفتم و بالاخره ترجیح دادم که شهر مونتریال بیشتر به ذوق و نوع زندگی کردنم مطابقت دارد و پس برگشتم به مونتریال و تاکنون مقیم اینجا استم. در شهر تورنتو چند سال زندگی کردم تجربه نمودم که باید زنده بمانم تا کار کنم. ولی اینجا هم زندگی میکنم و هم کار. شهر مونتریال که شهر فیستوالها و هنرهاست و در این شهر از برنامههای هنری و جشنواره فرهنگهایش ملل جهان جدا از لذت بردنش خیلی مسائل را انسان میتواند بیاموزد. یعنی اینکه راضی هستم از زندگی در این شهر و مردم دوستداشتنیاش، زیرا شهری است که بیشتر احساس میکنی راحت هستی و وقت برای تفریح و مشغولیتهای ذهنی داری.
کارم تعمیرات داخل خانه و آپارتمانها است و این کارم را دوست دارم. زیرا زمان برای اندیشیدن حین کار را دارم و کارم باعث میشود تا وجودم استوار و سالم بماند و کمتر اتفاق افتاده تا بابت مداوی مریضیهای فصلی به داکتر و دوا مراجعه کنم.
شما گفتید که در زمینه جامعه شناسی مطالعه میکنید. آیا مطالعه جامعهشناسی در رابطه شما با محیط ودیگران تاثیر گذاشته است؟
رضا علوی: طوری که قبلاً گفتم؛ رشته مورد علاقهام جامعهشناسی بود ولی متأسفانه نگذاشتند تا تحصیل آکادمیک را در این بخش ادامه بدهم. دیدگاهم در این مورد این است که این رشتۀ مهم و راهکار نجات جامعه از گرِهها و گلوگاههایی است که همواره یک جامعه انسانی با آن درگیر است. کنش واکنشها و روابط انسانی در جوامع موردنظر؛ کماهمیت افتاده است و بیشتر رشتههای که در جامعه نام و نان دارد مهم و مطرح است و اکثر خانوادهها در ابتدا تحصیل از دوران ابتدائی برای فرزندانشان ذهنیت سازی میکند که باید فرزندم داکتر و یا انجنیر شود و کمتر از آن را برای فرزندانشان قبول ندارند و این ذهنیت در واقع انتخاب رشته تحصیلات عالی را در شروع مکتب رفتن پایهریزی میکند و حق انتخاب و استقلال فکری را از همان ابتدا از فرزندانشان میگیرند.
به نظر من امروز اگر ما در جامعه با هزاران مشکلات عینی از خانه گرفته تا جامعه روبرو هستیم یکی از دلایل آن میتواند این باشد که کمبود جامعهشناس داریم و راه جامعه ساختن را گم کردهایم جای جامعهشناس را در جامعه رهبران سیاسی و اجتماعی گرفتهاند که هرکدام به سلیقه و منافع شخصی خود جامعه و مردم را سبکوسنگین میکنند و راهکارهای علمی و عملی جامعه ساختن در زیر انباری از شعارها و وعدههای رنگین رهبران گم شده است.
علم جامعهشناسی شعور آگاه و جستجوگر و ذهن پرسشگر جامعه را راهنمایی میکند و کمک مینماید تا با معیارهای علم و درک ضرورت زمان، روبنای جامعه را که مردم و باورها و ارزشهای فرهنگی وانسانیاش شامل میشود به حرکت بیاورد و جهت و هدف را برای زیربنا سازی یک جامعه آماده کند و به مردم قدرت و توان مسئولیتپذیری را در حفظ هنجارها یا ارزش و فرهنگی بالا ببرد و بر بحران سیاسی مردم را توانمند بسازد تا انتخاب شایستهتر برای آینده خوب داشته باشند.
و همانطوری که میدانید علم جامعه وسیع و گستردهتر است و هر بخش آن بحث و راهکار خود را برای یک هدف عمومی و جمعی دارد که مردمشناسی و فرهنگشناسی جامعه؛ زمینه را برای مثالهای موفق مهیا میکند تا مردم باتجربه این مثالهای موفق، باورمند به قدرت و توان تغییروتحول تهدابی خود شوند.
رضا علوی از زبان خودش:
نامم رضا و نام فامیلیام علوی است. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مکتب جمال مینه و لیسه غازی کابل آموزش دیدم. پس از ختم دورۀ لیسه به ایران مهاجرت کردم و در اولین سال هجرتم به ایران برای اخذ مجدد دیپلوم امتحان دادم و همان سال برای کانکور در دانشگاه شیراز اقدام کردم. البته قصه و نحوه شامل شدنم داستان خود را دارد. در آن زمان برای مهاجرین افغان در سیستم آموزش و تحصیلات عالی ایران قانونی نبود تا به درس پذیرفته شوند. اما من بهواسطه یکی از دوستانم ازطریق سهمیه مهاجرین عراق اقدام کردم و بعد شامل شدن در دانشگاه هم تأییدیههای خود را داشت. انتخاب رشته من جامعهشناسی بود و پس از یک سال تحصیل؛ مدیریت دانشگاه به دلایلی از دانشگاه اخراجم کردند. شاید یکی از سؤالها ضمانتنامه بود. سؤال کردند که آیا پیرو ولایتفقیه هستید؟ جواب داده بودم نه و بعد از آن تلاش کردم؛ تا در مؤسسات شخصی تحصیل کنم و برعلاوه علاقهی شدید به هنر نیز داشتم. دورهای هم در رشتۀ نویسندگی و سینما و کارگردانی فلم در پارس آموزش دیدم. |
تا جایی که ما شاهد کارهای فرهنگیتان استیم چطور علاقهمند فعالیت در این عرصه شدید؟
رضا علوی: شروع و علاقه به کار فرهنگیام از سالهای هجرتم به ایران شروع شد در آنجا تلاش کردم تا جمعی از دانشجویان و ورزشکاران را زیر یک چتر برای کسب دانش و بازتاب هنر برای بالابردن روحیه کشته شده مهاجران هموطنم دور هم جمع کنم و ادامه آن رسید به شروع مکتبهای خودگردان در محل تجمع هموطنانم. مثلاً در یک منطقهای از شهر بیشتر از پنجاه خانواده بودند و فرزندانشان را آموزش میدادند و همه اینها داوطلبانه بود و اولینبار طرح پاسپورت دانشجویی را به کمک دوستانی که در سفارت آنوقت داشتم مطرح ساختم و موفق هم شدم و نزدیک به پنج صد پاسپورت دانشجویی از داخل هماهنگ و تهیه شد و بهواسطه آن این تعداد دانشجویان که غیرقانونی شامل مکاتب ایران شده بودند و مدرک تحصیلی در آخر امتحان و آخر سال نمیدادند بتوانند بگیرند و مشکلات حق تحصیلشان تا حدودی حل شود.
وقتی کانادا آمدم شروع به تحقیق و پژوهش کردم و از دیرزمان تا کنون علاوه بر کار شخصی و نشراتی که در آدرسهای اجتماعی دارم؛ همکاری قلمی با دانشنامه افغان و سایت در دری و بقیه آدرسهای فعال مجازی دارم.
در سالهای اخیر یعنی از سال ۲۰۱۴ توجهام به هنر بیشتر شد و یکی از دلایل آن فرار قلمها از بازتاب هنر و فرهنگ جامعه بود و توجه بیشتر قلمها و قلم بدستان به پرداخت مسائل سیاسی جامعه و از فضای جامعه یک فضای بهشدت سیاستزده و خطرآفرین را ترسیم کرده بودند.
لطافتها و زیباییها هنری و فرهنگی و پیامهای عاطفی جامعه که کمک میکرد تا جامعه به حال نورمال قدرت تصمیمگیری داشته باشد و روان عمومی جامعه از منطق استدلال جنگ به منطق همدلی و همگرایی جهت داده شود طی سالهای اخیر بهکلی صدمه دید و اکثر پُل ارتباط جامعه در هم در فضاسازی سیاسی جامعه درهم شکست و از بین رَفت و جایش را تنشها و فاصلهها گرفت.
چون قدرت زیباییهای هنری و فرهنگی پُل وصل طبقهها و لایههای انسانی جامعه است و پیام هنر و یک هنرمند جامعه میتواند تأثیر عمیق به حفظ داشتههای مشترک انسانهای جامعه داشته باشد و نگذارد یک جامعه انسانی بهسادگی تحتتأثیر بحرانهای سیاسی و طوفان تنشها قرار گیرد.
از اینکه امروز در افغانستان سازوآواز خاموش است ارتباط مردم ما را با موسیقی چطور ارزیابی میکنید؟
رضا علوی: مردم کشور ما و در کل جوامع شرقی با زبان مهر و لالاییهای مادران طی قرنهاست صاحبان گنجینهای از هنر آواز و ساز بوده و از گهواره تا جامعه با موسیقی گوش آشنا و دلبستهاند و بدون شک کشور ما از گذشته دور تا کنون سهم ارزنده در حوزه هنری و موسیقی منطقه داشتهاند. از شبهقاره هند تا خاورمیانه که ساز قانوناش امروز از خاورمیانه تا اروپا و غرب رسیده است و شاعران ما خود موسیقیشناس و موسیقیدان بودهاند و ارزندهترین آثار سبک و قانون موسیقی را نگاشته و تقدیم جهان موسیقی کردهاند.
بدون شک امروز اگر وضع حاکم در این سرزمین که گهواره آواز و ساز منطقه است با هنر و هنرمند این سرزمین سر سیتز گرفتهاند همه جز برنامههای است که برایشان توسط حامیان منطقهای آنها دیکته میشود.
بنا کشور ما هم سرزمین گنجینههای هنری است وهم جغرافیای رنج که از تجاوز و دخالت بیگانگان در امور مدیریت کشوری، ما نصیب شدهایم.
هنر آواز و ساز سرزمینم مثل هر هموطنم در تار پود وجودم جاری است اینکه چرا علاقهمندی من از لذت بردن به هنر آواز و ساز به جستجوگری در جامعه هنری کشید – باید بگویم که جدا از علاقهمندی من به موسیقی یکی دلایل آن سکتگی دو دهه و بیشتر از آن بود که موسیقی ما سنگینی فضای جهاد در زمان تجاوز اتحاد شوروی بود. وقتی کابل بودم این فضای سنگین احساس نمیشد. کابل هم شهر زیباییها بود و هم در کنار صدای راکت و اخبار جنگ پایتخت بهصورت عادی زندگی جریان داشت و دهه پنجاه تا هفتاد احساس میشد یک رنسانس موسیقی در کشور به وجود آمده است و دولت هم توجه خاص به گسترش موسیقی و حمایت هنرمندان داشت و فضا برای هنرمندان ما باز بود – وقتی هجرت کردم بخصوص آخر دهه شصت تا هشتاد در ایران موسیقی در آن کشور سرنوشت سیاه و غمگینانهتر از امروز را در کشور ما داشت. جمهوری اسلامی موسیقی را حرام و از هنر و هنرمند خبری نبود و کسی جرات نمیکرد موسیقی گوش بدهد و این اوضاع بر سرنوشت موسیقی کشور ماهم تأثیر منفی خود را داشت و مهاجران هموطن ما هم از سوی گروههای جهادی کشور که در ایران بودند از هنر و موسیقی و مکتب و تحصیل محروم بودند و هم فضای جامعه ایران اقتضا میکرد که کسی از موسیقی سخن نگوید. وقتی در کانادا آمدم آسیب و صدمۀ سنگین سالهای بیعاطفگی و بیمهری با موسیقی را کاملاً احساس کردم.
نسلی که در خارج در سالهای بحران وارد این کشورها شده بودند رابطه و شناخت کمتری با جامعه موسیقی داشتند و در فضای مجازی آهنگهای هنرمندان بیرویه و مقدمه نشر و پخش میشد و این موضوع باعث شد تا تجربه شیرین لذت موسیقی و شناختی که از جامعه موسیقی کشورم در سالهای تحصیل در کابل داشتم دستاویز و درونمایه نگاه من به جامعه موسیقی کشورم شود و زمانی که در فضای حضور داشتم و شروع همکاریام با دانشنامه افغان که مدیریت حرف «پ» را در دیکشنری جامعه دری داشتم بخشی از وقتم را اختصاص دهم و به تحقیق و جستجو و نوشتن زندگینامه هنری هنرمندان کشورم پرداختم یعنی تا سالهای ۲۰۱۶ آنچه را که توانستم برای هنرمندان کشورم انجام دادم و به نشر سپردم و آن را زیر عنوان «چهرههای ماندگار روزگار» نوشته و با تعدادی آثار هنریشان به نشر رساندم. از جمله هنرمندان مطرح کشورم مثل شادروان احمد ظاهر، استاد سراهنگ، ضیا قاریزاده، ساربان، ظاهر هویدا، بانو رخشانه، استاد ناشناس و بقیه هنرمندان افغانستان.
چنانچه زندگینامه استاد ضیا قاریزاده را نوشتم و در نشریه کابل ناته – نیز به چاپ رسید و این موضوع به علت حساسیت و اهمیتهای که داشت جلبتوجه نمود و جناب فرزاد قاریزاده بعد از ۴ سال بابت نشر جسارت قلم و ضرورت نشر آن اظهار قدردانی کرد. همچنان اکثر نوشتههایم در سایت دردری نشر میشود و جا دارد تا از همکاریهای دلسوزانه و هنر دوستی جناب حسیب فاضل هم اظهار امتنان نمایم که در این سایت وزین اجازه یافتم تا نوشتههایم را منتشر سازم.
در نشر آهنگهای فولکلوریک و محلی هزارهگی کیها بیشتر کمکتان میکند و چرا این کار را میکنید؟
رضا علوی: من از سال ۲۰۱۶ توجه خاص به این بخشی از موسیقی کشورم کردم و دلایل زیادی داشتم برای شروع و ادامه کار. اول اینکه موسیقی فولکلور هزارهگی را از دامن مادر در لالاییهایش و زمزمههایش به یادگار داشتم و دوم با درک اینکه موسیقی فولکلور هر کشور بازتاب هنر و فرهنگ ملیتهای ساکن در یک جغرافیا است و بستر انواع موسیقی از آن منشا و محتوا میگیرد و سوم اینکه زبان موسیقی هزارهگی بسیار لطیف و شیرین است و پیاماش صلح و موج از انگیزه و امید برای زیباییهای زندگی و اشعارش با نمادهای انسانی و باری از عاطفه و احساس و تصویرهای زنده است.
ما در سال ۲۰۱۶ یک گروپ مجازی درست کردیم و اعضایش دوستانی از کشورهای مختلف بود و هدف گروپ این بود که با هنرمندان، کلیب سازان وتهییه کنندگان موسیقی هزارهگی هماهنگی وهمکاری کنند تا پارچههای موسیقی با معرفی معیاری واستاندارد در پخش ونشر عیار شود که شامل: معرفی آهنگ، خواننده آهنگ، شاعر آهنگ، آهنگساز یا کمپوز ساز آهنگ، تاریخ ثبت و استفاده از کاورهای مجاز و مطابق وهمخوان با هنر وفرهنگ هزارهگی باشد و تلاش شد تا با هنرمندان همکاری شود که در ساخت و حضور در آدرسهای اجتماعی حضور پررنگ داشته باشند و ازسرقت و دستکاری آثارشان که معمول است جلوگیری شود و با مسوولین جشنوارهها هماهنگی صورت گرفت تا آثار هنری هنرمندان درفضایی چه بصورت زنده و چه بصورت پخش ونشر در آدرسهای مجازی همکاری شودو دراین راستا من از همکاری همه هنرمندان، آهنگسازان، کلیب سازان و آدمین آدرسهای اجتماعی سپاس گذارم که این هدف هنری را همه باهم توانستیم به نتیجه مطلوب برسانیم و آنرا تبدیل به یک فرهنگ بسازیم و این تلاش تنها مختص به موسیقی فولکلور هزارهگی نمیشد. با تحقیق وپژوهش در آثار کهن و گذشته هنرمندان کشور تلاش کردم تا در فرهنگسازی جامعه شمول باشد. متاسفانه طی سالهای گذشته خیلی آثار هنرمندان کشور بخاطر این نقص معرفی معیاری بیرویه کاپی خوانی و دستکاری شد.
در برنامه بلبلان خموش شما خانمی را معرفی کردید که دارندۀ سبک «دایدو» بود سبکی که بیشتر مردم افغانستان در این مورد معلومات ندارند اگر در این باره کمی توضیح بدهید به یقین خالی از مفاد نخواهد بود.
رضا علوی: بلی در برنامه بلبلان خاموش که بهخاطر حمایت و همصدایی با هنرمندان داخل کشور صورت گرفت و سه نهاد فرهنگی کشور (خانه افغان، دانشنامه افغان و نوای نیستان) حمایت کردند و جناب دوست دانشور و صاحبدل ما جناب حسیب فاصل مدیریت آنرا داشتند ما از بانوی رخشانه هنردوست مقیم کشور آلمان خواهش کردیم که به سبک «دایدو» زمزمه کند.
«دایدو» بستر و گهواره موسیقی امروز هزارهگی است که میتوان آنرا ذخیره کهن موسیقی هزارهگی همنام گذاشت، این سبک از زمان کهن در سراسر سرزمین که مردم هزاره ساکن بودهاند و زیستهاند میتوان آثارش را در موسیقی فولکلور آنجا پیدا کرد. از غرب کشور گرفته تا مناطق مرکزی و تا شمال و بعضاً تا ریشه آن را در قفقاز و سرزمینهای فعلی روسیه امروز در محتوا و اشعارسازی آن از قدیم مادران، خواهران، همسران سهم بسزا داشتهاند. از لالاییهای مادرانه تا زمزمههای عاشقانه، حماسی و محافل خوشی، جشنها و روابط عاطفانه انسانی که در رسم و رواجهای مردم نقش داشته است. یکپارچه این سبک را وقتی نشرکردم؛ محقق و پژوهشگر و دانشمند هموطن ما جناب منیر احمد که فعلاً مقام استادی در دانشگاه اوتاوا کانادا را دارد در کامنتوابزار نظرشان را نوشتند به آن بسنده میکنم: «یک نمونه نهایت با ارزش و تاریخی فولکلور میهن ما. تازه سیستمهای ضبط صدا تولید شده بود که محصلین مؤسسات تحصیلی مسکو به قصبات دورافتاده سایببریا و اورال میرفتند و آهنگها، فکاهیات، قصهها و روایات بومی را ضبط میکردند. پنجاه سال بعد این مجموعه از آرشیفها بیرون شد و اکنون جز قابلملاحظه فوند فولکلوریک روسیه است که سبکهای متعدد هنری فولکلور و حتی عناصر لنگویستیک را از ناپدیدشدن نجات دادند. این قلم از ابراز نظر علمی و مسلکی در باره ریشههای تاریخی و اتنوفولکلوریک آهنگهای بالا عاجز است اما آنچه را حس سامعهام احساس کرد قرابت بسیار نزدیک ریتم و بلندی و اهتزازتون این آهنگها با آهنگهای فولکلور نواحی جوارایسیک قول قرقیزستان، تووای و یاکوتسک سایببریا و ایناویوتهای شمال کاناداست. هرکسی که این آهنگها را ضبط و نگهداری کرده و تا ما رسانیده است، ناخودآگاه خدمت شامخی نهتنها برای مردم ما بلکه برای فرهنگ مشترک جهانی نیز انجام داده است.»
در قدیم یعنی تا نیم قرن گذشته این سبک شیرین در مناطقی مثل جاغوری با دوتار هزارهگی نواخته میشد و خوانندگان بنام و نوازندههای زیادی مثل تاتی مقام، کفتان قمبر، عیسی داریم در که به زیبایی این سبک را با ساز دوتار هزارهگی و غیچک میخواندند و از زمانی که وسایل ثبت صدا وارد افغانستان شده است ازایندست آثار بزرگان زیاد موجود داریم که زندهیاد استاد سر آهنگ نیز یک راگ معروف دارد بنام راگ ازرگی که آنرا از همین دایدو ساخته است.
بعد از آنکه دمبوره بهعنوان ساز هزارهگی عمومی شد دوتار که قابلیت اجرای پرده و چهچه بلبل را داشت جایش به دمبوره داده است.
دوبیتیهای «دایدو» و یا در کل موسیقی هزارهگی بیشتر از نوای بلبل پیروی میکند همانطور که رقص هزارهگی از پرندگانی مثل کبوتر گرفته شده است مثل رقص غمبور. از سالهای دور این سبک به چند سبک اجرا میشد.
۱. همراه با ساز دوتار – غیچک
۲. بهصورت تکخوانی و غزلخوانی یک و یا دونفره غزلخوان و به آن بولبی میگویند.
۳. بهصورت غزلخوانی خانمها در محافل و جشنها و مجلسهای زنانه
۴. بهصورت زمزمههای تکخوانی خانمها موقع کشت و کار «در بهار خانمها به کار پوجی یعنی چیدن علفهای مضر در بین کشت گندم هستند و موقع کار این سبک را با بیتهای خودساخته و یا یاد گرفته از گذشته دور میخوانند.
قسمی که برنامه (بلبلان خموش) برای کمک به هنرمندان افغانستان بود در این هدف تا چی اندازه موفق شدید؟
رضا علوی: ما در قسمت مدیریت و بازتاب صدای هنرمندان ما برای حمایت جامعه و جامعه جهانی و اینکه واقعا این قشر آسیب پذیرجامعه در اوضاع کنونی فراموش شدهاند بیصدایی آنها را توانستیم در حد توان و همکاری خودشان در فضای ترس و وحشت موجود به گوش جهان و وجدانهای بیدار برسانیم و در قسمت حمایت مالی خوبان و دلسوزان جامعه ما و جامعه دوست ایرانی ما مثل جناب «خسرو شمیرانی» سردبیر مجله هفته هم همکاری مالی کردند و هم بازتاب وسیع ازطریق نشریه مجله هفته دادند و نیز از جناب کامران قائینان دوست دیگر ایرانی ما که همصدا شدند قدردانی میکنیم.
ازآنجاییکه کمپاین حمایت مالی از طریق فیسبوک شاید برای بار اول بود که از طرف ما برای هموطنان ما برنامهریزی شد با وجودی که اطمینانهای لازم را بار بار در برنامه اعلان کردیم برای هموطنان ما تازگی داشت و اعتمادسازی و عدم تجربه قبلی هموطنان ما در این کمپاین باعث شد که هموطنان کمتر سهم بگیرند و کمتر از ۱۵ هموطن ما از کشورهای کانادا، استرالیا، المان سهم گرفتند که بیشترشان خوبان و هموطنان از کشور کانادا سهم داشتند و توانستیم مبلغ ۱۲۳۰ دالر کانادایی را برای حمایت از هنرمندان داخل کشور جمعآوری کنیم که تحفهای باشد برای کمک در هزینههای زمستان سرد و دشوار جاری برای آنها.
برای افغانستان چی آرزو دارید؟
رضا علوی: آرزوی هر هموطن ماست که کشور امن و آرام داشته باشند و یک نظام سیاسی مورد قبول مردم و جهان که بتواند یک کشور بحرانزده جنگ و نفرتهای حاصل از آن را و یک جغرافیای بهشدت آسیبدیده از ادامه جنگ و محور میدان تصادم قدرتها و گروههای داخلی و حامیان منطقهایشان را در این اوضاع بحرانی جهان و شدت رقابتهای منطقهای و قطببندیهای جهان سالم عبور دهد و این آرزوی دیرینهای همه ما و مردم ما است که زمانی جامعه جهانی با همه قدرت و مدیریتشان به مردم ما قول و تعهد دادند و بیش از ۵۸ کشور مطرح جهان باقدرت نظامی و مالیشان تحقق آن را به جامعه بشری دادند و در آخر دیدیم که کشور ما مثل کوه آتشفشان دوباره انفجار کرد و مردم ما مثل تکههای آتشگرفته از درد و ناگزیری به چهارگوشه جهان آواره شدند.
پیامم به جامعه وجهان از دید یک دوستدار هنر و فرهنگ این است که آواز و ساز از گهواره تا جامعه با مردم ما بهعنوان یک نیاز و بهعنوان یک امتیاز و ضرورت و خواستنی و بازتابدهنده درد و خوشیشان زیسته و با هیچ باور و عقیده مذهبی و انسانی منافات و سر سیتز ندارد. بگذاریم زبان مشترک بیان زیباییهای ما و زبان مشترک ما با جامعه و جهان باشد.
با ابراز امتنان از شما آقای رضا علوی.
ارسال نظرات