نگاهی به زمینه‌های تاریخی زن‌ستیزی در ایران (۲)

نگاهی به زمینه‌های تاریخی زن‌ستیزی در ایران (۲)

مثلا «اهلی شیرازی» که از شاعران معروف قرن هجدهم است و درباره‌اش می‌نویسند عفت کلام را به نیکی پاس می‌داشته، در توهین به زنان چنین نوشته است: «چون زنی را رئیس ده کردی خلق ده را تمام رخصت ده.»

بخش ۲ از ۳

از دیدگاهی روابط نیروهای مولده و تاثیر متقابل نیروهای اجتماعی جامعه امروز و خود ما را شکل داده و همزمان اسباب دگردیسی ما را فراهم کرده‌اند به نحوی که دیگر بردگان ساختار بیولوژیکی خود نیستیم. همان‌طور که مارشال سالیننز، مردم‌شناسِ اهل میشیگان می‌گوید: «آزاد شدن جامعه‌ی بشری از کنترل مستقیم بیولوژیکی، تحول عظیمی بود [و امروز] فرهنگ است که حیات اجتماعی را تعیین می‌کند، نه بیولوژی. این واقعیت آغاز ابطال افسانه‌ای است که می‌گوید سرنوشت زن را ساختار بدنش تعیین می‌کند. آنان فرض را بر این می‌گذارند که چون زن با یک زهدان متولد می‌شود، هرگز قادر نخواهد بود خود را از کنترل مستقیم بیولوژیکی برهاند و باید تا ابد برده عملکردهای تولید مثل خود باقی بماند که البته این نظریه زهدان و فرودستی جنس مؤنث به میزان نظریه بر‌تری جنس مذکر باشد و خودش فاقد ارزش است. به دلایل شگفت‌آور و توجیه‌نشده‌ای، چنین فرض می‌شود که این اعضای تولیدمثل، سرنوشت سایر توانمندی‌های هر دو جنس را تعیین می‌کنند. زن، گویا به دلیل عملکرد زهدانش، کودن شده و مغز او نتوانسته استعداد و توانمندی‌های فرهنگ والاتر را در خود پرورش دهد. مرد از طرفی، با اعضای تناسلی برجسته‌اش، در مقابل زهدان سرافکنده، توانست استعداد فراگیری و توانمندی‌های ناشی از آن را در خود پرورش دهد. هر دوی این فرضیات، افسانه‌اند، نه علم.» (فمینیسم و جنبش زنان کمونیستی).

یکی از متفکران ایرانی قرن ۱۹ میلادی در همین رابطه می‌گوید: «دوشیزگان، باید نهایت اطلاع از علوم، معارف، صنایع و بدایع این قرن عظیم را داشته باشند تا به تربیت اطفال پردازند و کودکان خویش را از طفولیت تربیت به کمال نمایند. در این دور زنان و مردان باید بطور مساوی پیش بروند و در هیچ موردی زنان عقب نمانند چون حقوق‌شان با مردان مساوی است باید در جمیع شعبه‌های ادارات اجتماعی داخل شده به درجه‌ای رسند که به نهایت مرتبه عالم انسانی در جمیع امور ارتقا یابند. زیرا عقب‌ماندگی زنان در گذشته به جهت این بوده که مثل مردان تربیت نمی‌شدند اگر زنان موقعیت مردان را داشتند و از تمام امتیازات خانوادگی و اجتماعی آنها برخوردار بودند مانند مردان توانائی‌های لازم را کسب نموده به درجه مساوات می‌رسیدند.»

تضاد این دو نظریه بطلان نظر اول را روشن می‌نماید. دلیل آن شرایطی است که نه تنها همیشه وجود داشته، بلکه در حال حاضر ضرورت آن بیشتر احساس می‌شود، از یک طرف بیداری زنان و تلاش برای کسب حقوق‌ازدست‌رفته و از طرف دیگر تلاش حکومت‌های مردسالار برای راندن زنان از عرصه‌های اجتماعی با برقراری قوانین دست‌وپاگیر و تبعیض‌آمیز، که سبب برخاستن فریاد زنان برای رهائی از بندهای قانونی عقب‌افتاده گردیده و جامعه انسانی را، درگیر مبارزه، جهت رفع این تبعیضات نموده است، تا جائی که مخالفین را وادار به پاسخ این سؤال نموده که چرا زنان تا این حد بر طبل تساوی حقوق کوبیده و حقی برای خود مطالبه می‌نمایند؟ اما بجای پاسخ مسالمت‌آمیز، سرکوب، برای فرو نشاندن و خاموش کردن این فریادها به زنان حواله داده می‌شود. در حالی که این حق به موجب خلقت آدمی وجود داشته و نیازی به دادن و یا لطف مضاعفی نیست. اما چون عامل زور همواره بر عوامل دیگر غلبه داشته است، لذا سبب بی‌عدالتی در حق زنان می‌گردد. زنانی که فرزندانی چون همان قانون‌گذاران را می‌زایند و از شیره جان خود می‌پرورند اما آنان در بزرگی چنین قوانین ظالمانه‌ای بر علیه همان زنان وضع می‌نمایند.

در حالی که جوامع پیشرفته شرایط وخیم اجتماعی و امنیتی جهان را با بینش و بصیرت رصد نموده، نیاز به تحولات بنیانی را احساس نموده‌اند، تساوی حقوق زن و مرد را نه تنها یک حق طبیعی، بلکه تحقق سریع‌تر و بیشتر آن‌را یک ضرورت حیاتی دانسته ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی را یکی از اساسی‌ترین اهداف برای صلح جهانی و توسعه اجتماعی ذکر نموده‌اند. چون پیشرفت در این امر را مدیون پذیرش این اصل می‌دانند که برای تسهیل حضور زنان به عنوان مربی، دانشمند، متخصص در علوم، قاضی، و غیره، باید قوانین دست‌وپاگیر را ملغی و بجای آن قوانینی وضع نمود تا زمینه مشارکت ایشان را به گونه‌ای که دسترسی به یک زندگی آزاد برای نیمی دیگر از مردم کشور خودشان میسر گردد فراهم شود.

اما جوامعی که مهم‌ترین معضل‌شان جنسیت زنان بوده، و هنوز گرفتار روی و موی آنانند، وقت خود را صرف وضع قوانینی می‌نمایند تا علاوه بر خانه‌نشین کردن زنان، هر چه بیشتر ایشان را با متراژهای طویل پارچه پوشانده و یا خود آن‌ها را پنهان نمایند. و این نیست مگر بازتاب افکار رشد نیافته‌ای که زن را صرفا مسئول فرزند‌آوری دانسته حق مداخله و یا ورود به عرصه‌های اجتماعی را حتی در مورد حیات شخصی و یا فرزندان خود، از وی سلب می‌نمایند.

مانند داشتن حق حضانت، قیمومت در صورت فوت همسر، و یا حتی رتق و فتق امور بانکی و اداری فرزند، و یا وضع قانون خروج از کشور با اجازه شوهر که اخیرً شامل کلیه زنان با اجازه سرپرست مذکرشان گردیده، حق طلاق و یا سایر مسائل، که سبب تقلیل شخصیت وی به‌عنوان جنس دوم بوده، مانع شرکت وی به عنوان فردی اثر گذار در پست‌های معمولی و یا کلان اجتماعی می‌گردد... سؤال اینجاست آیا زنی با آن معیارها و محدودیت‌ها قادر به ساختن آینده‌ای درخور زمان خود، برای فرزندانش خواهد بود؟ برتراند راسل می‌گوید: «بچه‌ای که به مادر اتکا دارد تحت تأثیر کارهای اوست.» ما می‌دانیم، مادرآگاه و دانا فرزند دانا و توانا تربیت می‌نماید، و سوال این است که مبارزه برای عقب‌راندن زنان چه نفعی بحال جامعه دارد؟ یکی از متفکران ایرانی می‌گوید: «اول کسی که طفل می‌شناسد و از او تأثیر می‌پذیرد مادر بوده، بعد در اثر مشارکت و حمایت پدر شخصیت وی نیز در شکل‌گیری روانی کودک موثر می‌گردد.» به‌این ترتیب چطور در نظام‌های مردسالار با وضع قوانینی که زن را فقط مسئول خانه و پخت و پز و پرورش طفل دانسته و سعی می‌نماید تا وی را در خانه حبس و از دخالت در امور خارج از خانه باز دارد، می‌توان انتظار جامعه‌ای فرهیخته و پیشرو را داشت؟ و یا حتی پدرانی که به تصور برتری مردانه مشارکت در امور خانواده را دون شأن خود دانسته همه مسئولیت‌های مراقبتی را به دوش زن گذارده خود در پی کار و تفریح خود است، انتظار محبت و قدردانی از فرزندان خود دارند؟ شکی نیست فرزندان که همواره نظاره‌گر و قاضی عملکرد والدین هستند، اعمالی را الگوی خود قرارمی دهند که حاکی از مشارکت و تعهد ومحبت والدین بوده اولین درس تساوی و محبت را در مدرسه خانواده می‌آموزند و همین آموزش است که یا سبب ایجاد تعادل و رشد منطقی عقل وی گردیده مانع تبعیض به دلیل تفاوت‌های زیستی می‌گردد و یا موجب خشم و شرارت شده در حفره‌های عقب‌ماندگی دست و پا می‌زند. عالم انسانی مانند هر پرنده‌ای به دو بال نیاز دارد و آن دو بال زن و مرد هستند، اما این پرنده تا کنون به علت سرکوب یکی از بال‌ها توان پرواز نداشته است. چه کسی می‌تواند به درستی اوج اعلائی را که بشر در صورت داشتن دو بال قدرتمند و هماهنگ می‌تواند به آن دست یابد درک کند؟ و دریابد که مشارکت قدرتمند زنان در توسعه و اداره جامعه، و حل معضلاتی که بعضاً از عهده مردان خارج است، چه اندازه موثر خواهد بود؟ یکی از مهم‌ترین معضلات جامعه بشری جنگ‌های بیهوده‌ای بوده که با هدف کسب قدرت به بهانه دفاع از مردم و یا حراست از مرزها گریبان مردمان بی‌دفاع را اخذ و فرزندانشان را طعمه آتش جنگ نموده است. مساوات حقوق بین زنان و مردان این امکان را فراهم می‌نماید که با دخالت و ورود زنان در سطوح کلان اداری و سیاسی، با گرفتن تصمیمات متعادل‌تر مانع جنگ و کشته شدن جوانانی که نزد مادران بسیار عزیزند گردند. یک مادر مسئول هرگز راضی به شرکت و کشته شدن فرزند خود و دیگران در جنگ نخواهد گردید. در حال حاضر تصور این که دنیا را بتوان بدون جنگ و خونریزی اداره کرد شاید به نظر نامحتمل برسد که البته با این شرایط هم قطعاً امکان آن کم است. اما با تغییر شرایط و باور عمومی به این که تربیت عالی و انسانی فرزندان و تبدیل شدن آنان به افرادی صلح‌طلب و علاقه‌مند خدمت به مردم که، نتیجه‌اش انتخاب حکمرانانی بشردوست از بین آنان است، در ایجاد جامعه‌ای صلح‌آمیز نقش بسزائی داشته، آرزوئی دست یافتنی است. با این توصیف چگونه تصور شده که این پرنده با یک بال قادر به پرواز است؟ جای سؤال دارد. / ادامه دارد

ارسال نظرات