«هفته» گفتوگوی مجله آمریکایی «تایم» با میثم جبلی، برادر رئیس کنونی صداوسیما، را ترجمه کرده است که در زیر میخوانید.
چه شد که از خانواده جدا شدید و ایران را ترک کردید؟ آیا این درست است که فرض کنیم اگر زمانی تصمیم به بازگشت بگیرید، در معرض خطر بزرگی قرار خواهید گرفت؟
این پس از کشته شدن برادرزادهام با موشکهای سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی در سال ۲۰۲۰ بود. درک این که چگونه پدر برادرزادهی جانباختهام که خود جراح است و دیگر برادرم که رئیس صداوسیماست از جمهوری اسلامی دفاع میکنند سخت است. زمانی که دیدم برادرم (پیمان) که اکنون مسئول بزرگترین دستگاه تبلیغاتی رژیم است، در مورد این واقعیت که برادرزاده خودش را کشتهاند، دروغ میگوید، دانستم که دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
پیش از حادثه دلخراش ژانویه ۲۰۲۰ هم البته میدانستم که متفاوتم. از همان نوجوانی باوری به ایدئولوژی که خانوادهام به آن اعتقاد دارند نداشتم. برادر کوچکترم هم مثل من است. در این سالیان با پدر و مادر و خواهر و برادرم دعواهای زیادی داشتهام، دعواهای فیزیکی، حتی با خواهرانم. هر بار امیدوار بودم که نظرشان را تغییر دهم ولی بعد میفهمیدم که شدنی نیست و این فقط باعث فاصله بیشتر بین خودم و بقیه اعضای خانواده شد.
فکر نمیکنم هیچ چیز سختتر از این باشد که خانوادهات، خویشانت، والدینت را ترک کنی، اما من دیگر نمیتوانستم با دروغهای آنها زندگی کنم و حمایت آنها از رژیمی بیرحم که اعضای خانواده خودمان را کشته است تحمل کنم. من خانواده و عزیزانم را به خاطر این رژیم از دست دادهام.
و البته که میترسم به ایران برگردم. این میتواند به قیمت جانم تمام شود. من با اخبار، تصاویر و اتفاقهایی که هر روز از ایران میآید زندگی میکنم و نفس میکشم. قلب من با ملت ایران است و به خود دلداری میدهم که هر چند دور از میهن هستم ولی میتوانم از صدایم برای آگاهیرسانی بیشتر نسبت به جنایات رژیم استفاده کنم.
از کودکی خود و فرهنگی که وفادارترین افراد را برای رژیم پرورانده است، بگویید.
مسئله دیوانهکننده این است که پدر و مادرم پیش از انقلاب اسلامی نیمچهمذهبی بودند، اما اندکاندک جذب خمینی شدند و آن قدر به تبلیغات او باور آوردند که آنها نیز مثل میلیونها نفر دیگر به سمتش کشیده و باورمندان متعصب شدند.
وقتی از ایدئولوژی رژیم حرف میزنیم باید بدانیم که این را از بدو تولد در مغز شما حُقنه میکنند. ارزشهای فردیتان با باورهای اسلامیتان به تعهد به حفظ رژیم به هر قیمتی پیوند خورده است. عباراتی مانند «شهادت» با باور به «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» از جمله روایتهای غالب سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق بود. درد، خون، خشونت، عزاداری و تاریکی همه آن چیزهایی است که در خانوادههای متعصب با آنها بزرگ شدیم.
برای رژیم، فرهنگ چیره قرار بود که سرشار از مرگ و خشونت و پلشتی باشد. برای خانواده من و بسیاری دیگر، هر آن چه که این «رژیم مقدس» را به پیش میبرد، مقدس بوده و هست و کوچکترین چیزی که میتواند آنها را از رژیم جدا کند یا به هر طریقی به ستونهای انقلابشان آسیب بزند، محکوم است.
پس میگویید که چنین ایدئولوژی است که مدافعان رژیم را وامیدارد که هممیهنان خود را به طرز وحشیانهای سرکوب کنند و برای حفظ نظام بجنگند؟
البته. اینها قادر به دزدی، تجاوز، شکنجه و قتل هستند و بخش بدترش این است که از همه این کارها لذت هم میبرند. اینها مثل من و شما فکر نمیکنند و از ژرفای وجودشان به فضیلت رسالتشان باور دارند تا آن جا که حاضرند خانواده خود را هم قربانی کنند و بکشند.
این ایدئولوژی همان چیزی است که در درازای سالیان آنها را قدرتمند کرده است. قدرت ایدئولوژی بسیار بیشتر از هر چیزی است که من و شما قادر به درکش باشیم. کسانی که رژیم اسلامی را با انقلاب ۵۷ سر کار آوردند از ایدئولوژی در ساخت نیرویی شکستناپذیر برای دفاع از مأموریت خود استفاده کردند.
به نظرت رژیم الان ضعیف شده و ترسیده است؟
این که بگوییم که نترسیدهاند چنین نیست. واکنشها و روشهای تندروانهشان، خشونت عریان گستردهشان علیه معترضان، اعدامهای غیر منطقی، وحشیانه، غیر قانونی و خشنشان، همه و همه گواه روشنی است که نشان میدهد در حال غرق شدن هستند و در تقلای زنده ماندن دست و پا میزنند. در این مرحله نیازمند راهبرد بزرگیاند ولی درگیر بحرانیاند که سخت در تلاش مهار کردنش هستند.
مثلی میان آخوندها هست که میگوید: «الغَریق یَتَشَبَث بِکُل حَشیش» که به معنی این است که فردی که در حال غرق شدن است به هر علفی چنگ میزند. تاریخ ثابت کرده که مستبدان سرانجام فرومیافتند. این که کِی چنین خواهد شد، به عوامل زیادی بستگی دارد.
آینده اعتراضات را در ایران چگونه میبینید؟ کی میتوانیم انتظار تغییر واقعی را داشته باشیم؟
وقتی یک اپوزیسیون متحد در خارج وجود داشته باشد که بازتابدهنده مطالبات و صدای ملت ایران در داخل ایران باشد. وقتی اکثریت مردم داخل ایران به این انقلاب باور آورند، آن وقت است که تغییر واقعی را میبینید. افراد شجاع زیادی وجود دارند که مجروح شدن، زندانی شدن، شکنجه شدن، تجاوز جنسی و حتی کشته شدن را پذیرفتهاند. آنها جان خود و آسایششان را برای آزادی ایران فدا میکنند. با این حال هنوز خیلیها هستند که میترسند.
آن چه هماینک در خیابانها میبینیم تنها یک درصد از ملت ناراضی است. بسیاری از مردم نمیدانند که چگونه با رژیمی که هیچ حدی برای خشونت ندارد مقابله و مبارزه کنند. در ایران بیش از هر زمانی دیگر ملت ایران متحدند و حوادث سه ماه اخیر هم نشان روشنی از این ملت واحد ایران بوده است. ایرانیان از چهار گوشه کشور از آذری و کرد تا لر و بلوچ برای یک ایران آزاد یکپارچه در مبارزهاند. ببینید حقیقت مثل آب روان است که راهش را پیدا میکند حتی اگر در مسیرش با سنگها مواجه شود.
فکر میکنید که کشورهای خارجی مثل آمریکا و کانادا و انگلستان و اتحادیه اروپا به قدری که باید حمایت کردهاند و نظرتان درباره تحریم مقامات رژیم، مثل برادرتان، چیست؟
واقعیت این است که هیچ قدرتی واقعا به فکر ملت ایران نیست و تاریخ این را بارها و بارها ثابت کرده است. حمایت غربیها همیشه در گرو منافعشان بوده است. این تحریمها برای مردم عادی ایران بیمعنی است، این تحریمها برای مردان و زنانی که در زنداناند یا در انتظار اعداماند، کارایی ندارد.
اگر بخواهید به خانواده و دو برادرتان پیامی دهید، به آنها چه میگویید؟
به یکیک خانوادهام، جز برادری که بر خون برادرزادهاش و بسیاری مردم بیگناه ایران پا گذاشته است، میگویم که هنوز دوستتان دارم، ولی نگرانتان هستم.
ارسال نظرات