تریبون آزاد هفته متعلق به خوانندگان است. تنها محدودیت انتشار مطالب در این بخش قوانین کانادا و همچنین اساسنامهای است که برای این بخش تدوین و اعلام شده است.
الف. پاردوکس پادشاهی
هر عقل سلیمی کشوری با نظام جمهوری دموکراتیک و آزاد را به نظام پادشاهی مستبد و دیکتاتوری ترجیح میدهد و برعکس نظام پادشاهی آزاد و دموکراتیک ارجح است بر نظامی جمهوری که دیکتاتوریست، مانند جمهوری اسلامی. شاهزاده رضا پهلوی بارها این موضوع را به شکلهای مختلف بیان کرده است. بهطور خلاصه ایشان مانند هر انسان دارای عقل سلیم، معتقد است که آنچه مهم است دموکراسی به معنای مشارکت مردم در قدرت است. یعنی کشوری که در آن مردم بتوانند مسالمتآمیز و با آزادی بیان یا آزادی تأسیس حزب و تشکل و سازمان و گروه و سندیکا و اتحادیه یا شوراهای محلی و کشوری و آزادی تجمع و اعتراض… جامعه مدنی خود را سازمان دهند. چکیده آن که «شکل» حکومت مهم نیست «محتوا»ی آن اهمیت دارد هرچند نباید تأثیر متقابل «شکل» و «محتوا» را ناچیز شمرد.
مسلماً زندگی در کشوری مانند سوئد با پادشاهی «کارل گوستاف شانزدهم» یا بریتانیا با پادشاهی «چارلز سوم» بسیار مطلوبتر است تا زندگی در جمهوری اسلامی ایران یا جمهوریهای دیکتاتوری دیگر اما نکته اصلی تاریخچه آن پادشاهیها هست. نکته مهم این است که آن پادشاهیها به ارث رسیدهاند و با انقلاب به کسی داده نشدهاند.
به عبارت سادهتر تمام مزیت «کارل گوستاف» و «چارلز» در این است که در سیاست دخالت نمیکنند. به این دلیل ساده مانند فرانسه و آلمان جمهوری نشدند که پادشاهان سلفشان تن به این دادند که زندگی اشرافی خود را حفظ کنند اما در سیاست دخالت نکنند.
اکنون ما در ایران دچار پارادوکسی هستیم که میتوان نام آن را پارادوکس یا ناسازنمای پادشاهی گذاشت. از یکسو اکثریت مردم چنانکه از شعارها و حرفهایشان برمیآید، خواهان دموکراسی هستند و حتی اگر پادشاهی هم بخواهند پادشاهی مانند سوئد و بریتانیا میخواهند که در سیاست دخالت نکند از سوی دیگر انتظار دارند «شاهزاده» بهعنوان «انقلابی» علیه جمهوری اسلامی مبارزه کند که گاه خود «شاهزاده» هم این نقش دوم را برای خودش قائل شده است که تضاد دارد با نقش پادشاهی که در سیاست روز دخالت نمیکند.
ب. سنت حزبی و مبارزات حزبی
دموکراسی با تحزب عجین شده است. یعنی نمیشود جامعه دموکراتیک داشت اما حزب در آن نباشد یا تکحزبی باشد. تا وقتی جامعه طبقاتی است اگر هر حزبی طبقهای یا هدفی خاص را نمایندگی نکند همهی طبقات در آن حزب واحد جمع میشوند و زوال حزب را موجب میشوند چنانچه در شوروی این اتفاق افتاد و روزا لوکزامبورک هشدارش را داده بود.
متأسفانه سنت تحزب در جامعه ایرانی وجود ندارد اگر در دورههایی مانند سالهای ۲۰ تا ۳۲ خورشیدی هم بوده است استمرار پیدا نکرده است و پس از انقلاب هم که «حزب فقط حزبالله» بود. نبودن این سنت حزبی و احزاب قدرتمند مانند دو حزب دمکرات و کومله در کردستان ایران یکی دیگر از موانع ائتلاف در ایران است.
پ- رسانههای آزاد
رسانههای آزاد یکی از ارکان مهم دموکراسی است و متأسفانه هرچند در دورههایی مطبوعات آزاد وجود داشت اما این دوران هم بسیار عمر کوتاهی داشت و ما هیچ روزنامه یا شبکه تلویزیونی نداریم که قدمتی داشته باشد.
ت. خردهفرهنگ فردپرستی
یکی دیگر از آفات جوامعی که رشد سیاسی فرهنگی بالایی ندارند و در مسیر دموکراسی ذرهذره رشد نکردهاند این است که خصلتهای فردی به معرفتهای جمعی تبدیل میشود. حسادت، خودبزرگبینی… اینها مانع از آن میشود که انسانها با اینکه هدف مشترکی دارند نتوانند حتا بر سر همان هدفها متحد شوند.
حذف «شاهزاده رضا پهلوی» نه ممکن است نه مطلوب زیرا درصد قابلتوجهی از مردم ایران به شخص «شاهزاده رضا پهلوی» و «شهبانو فرح پهلوی» علاقه دارند و از آنها بدی ندیدهاند و تفکرات دیکتاتورمنشانه هم تاکنون بروز ندادهاند. در مورد عدم وجود احزاب هم میشود به حزبهای موجود و افراد سرشناس اکتفا کرد. و مشکل نبودن رسانهها و مطبوعات داخلی را با انتشار و پخش رسانهها در خارج از کشور تا حدود زیادی حل کرد.
به نظر من راهحل این است که شورایی از افرادی که مورد اعتماد مردم هستند به همراه احزاب و سازمانهای مورد وثوق مردم هر چه زودتر تشکیل شود و شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح پهلوی از آن حمایت کنند. همانطور که پادشاهان کشورهای دموکراتیک اگر با وزیر و وزیرانی در کابینهای مخالف باشند نظرات خود را شخصی تلقی میکنند و از آن در حکمهای حکومتی بهره نمیگیرند و فراموش نمیکنند که سمت آنها تشریفاتی ست و تنها حکم وحدت ملی دارد نه فرمان شاهانه. پس از پیروزی برای این اژدهای آدمیخوار میشود در مورد نوع حکومت بحث و گفتوگو کرد و سرانجام در نوشتن قانون اساسی از آن بهره برد و همیشه جا برای رفراندوم هم هست.
در این رابطه بیشتر بخوانید:
|
آیا تشکیل چنین شورایی با درصد بالایی از اطمینان که نظرات مردم را منعکس میکند امکانپذیر است؟ پاسخ این سوآل هم مثبت است. موسساتی مانند «گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان» (گمان) میتوانند با دقت بالا نظر مردم داخل و خارج ایران را بسنجند و توسط مؤسسات پیشرفتهی الکترونیکی در خارج کشور حتی انتخابات برگزار کنند و این شورا را تشکیل دهند و بعد حمایت افراد سرشناس در زمینههای مختلف از هنری یا اجتماعی تا کارگری و دانشجویی، میتواند به شورا و سخنگوی آن اعتبار دوچندان بخشید و انقلاب، در جریان، با نظم بهتری پیش رود. بیشک افراطیهایی در دوسوی راست و چپ و جاسوسهای حکومتی جاسازیشده در این افراطیها، کارشکنی خواهند کرد و لشکر سایبری هم بیکار نخواهد نشست اما همه باید هوشیاری خود را حفظ کنند. تشکیل این شورا بهطور شفاف با افرادی که نامشان مشخص است اما مبارزات امروز را شتاب میدهد هم تضمینی هست برای فردای ایران پس از پیروزی که «خمینی» دیگری انقلاب مردم را مصادره به مطلوب نکند.
برای شروع شاید خوب باشد کسی یا کسانی همت کنند افرادی را دور هم جمع کنند و دستِکم یک عکس یادگاری بگیرند و برنامهکاری را مشخص کنند. افرادی از سراسر ایران از کردستان تا سیستان و بلوچستان از تبریز و اردبیل تا خوزستان و هرمزگان و چقدر خوب میشد اگر دست کم پنجاهدرصد این شورای انقلاب را زنان تشکیل دهند و حتماً اقلیتهای جنسی هم در آن حضور داشته باشند.
مردم ایران در داخل کشور از جان خودشان و جوانانشان مایه گذاشتند و در خارج ایران هم در راهپیماییهای چندین دههزار نفر شرکت کردند راهپیماییهایی که نهفقط توسط ایرانیها بینظیر بود که اساساً هیچ دیاسپورای دیگری تاکنون چنین جمعیت عظیمی به خود ندیده است اکنون نوبت سرشناسان و الیته جامعه ایرانی است که نشان دهند میتوانند با هم ائتلاف کنند و انقلاب را به مقصدی نکو برسانند.
در نقطهای از تاریخ ایستادهایم که اگر این انقلاب در جریان شکست بخورد یا منحرف بشود دیگر برای سالها نمیتوانیم قد راست کنیم و مردم مأیوس و شکستخورده هرگز کسانی که میتوانستند کاری کنند و نکردند را نخواهند بخشید.
ارسال نظرات