معرفی دو کتاب:

انگار لال شده بودم و کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

انگار لال شده بودم و کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

فرزانه صفایی

انگار ﻻل شده بودم

عنوان: انگار لال شده بودم

نویسنده: سپیده ساﻻروند

ویراستار: رضا اسکندری

سال چاپ: ۱۳۹۹

ناشر: خرد سرخ

تعدادصفحات: ۲۵۲

درباره نویسنده

سپیده ساﻻروند متولد ۱۳۷۰ پژوهشگر و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی و نویسنده

کتاب «انگار ﻻل شده بودم»

درباره کتاب

«انگار ﻻل شده بودم» مجموع ۹ جستارِ مردم نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران است که به وضعیت این کودکان با تمرکز بر دو میدان «خانه کودک ناصر خسرو» (که عمدتا شاگرد مغازه‌های لوازم ماشین فروشی‌های خیابان‌های حوالی بازار را تحت پوشش قرار می‌دهد) و «گود زباله سعید» در جاده تهران-سمنان می‌پردازد.

سپیده ساﻻروند در مقدمه کتاب بیان کرده است که عنوان مردم نگاری‌اش را از صمد بهرنگی گرفته است.

گزیده کتاب

«این بچه‌ها هر قدر هم در تهران زندگی کنند غریبه‌اند انگار فارسی حرف می‌زنند و چهره‌شان شبیه به ماست اما جامعه نمی‌پذیردشان. ایران برایشان خلاصه شده به چند کوچه‌ای که در آن کار می‌کنند و آدم‌هایی که به واسطه کار با انها در تماسند. کسانی که برای نامشان اهمیتی قائل نیستند. افراد با دریافت یک اسم تلویحا عضویت در جامعه را می‌پذیرند و به قوانین و رسوم جامعه عمل می‌کنند.

این کودکان نامی دارند و عضوی از جامعه هستند بسیار شبیه به جامعه ما، اما ما به راحتی نامشان را می‌گیریم، نامی که تنها سرمایه‌اش است. تنها چیزی که با خودشان به این سوی مرزها آورده‌اند. جامعه‌ای که نمی‌توانند نام‌هایی از فرهنگ دیگر (فرودست‌تر) را بپذیرد با خود این کودکان چه خواهد کرد؟»

برای تهیه این کتاب به وبسایت پرستوک مراجعه کنید. www.parastook.com

......................................................................................................................................

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

عنوان: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

عنوان به انگلیسی: How we survived communism & Even laughed

نویسنده: Slaveka Drakulic

مترجم: رویا رضوانی

ویراستار: خشایار دیهیمی

چاپ متن زبان اصلی: ۱۹۹۱

چاپ متن فارسی: ۱۳۹۲

ناشر: گمان

تعداد صفحات: ۲۸۶

درباره نویسنده

خانم اسلاونکا دراکولیچ متولد ۱۹۴۹ روزنامه نگار، داستان‌نویس و جستارنویس اهل کراوسی است که بیشتر درباره زنان و کمونیسم می‌نوشت از دیگر آثار او می‌توان به رمان‌های هولوگرام‌های هراس، انگار آنجا نیستم و آثار غیرداستانی او کافه اروپا، دیدار دوباره در کافه اروپا، بالکان اکسپرس، آزارشان به مورچه هم نمی‌رسد اشاره کرد.

درباره مترجم

رویا رضوانی متولد ۱۳۳۶ است. عمده‌ترین ترجمه‌های او در زمینه کتاب کودک و نوجوان است.

درباره کتاب

«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم» گزارشی از زندگی زنان کشورهای اروپای شرقی، در دوران سلطه کمونیسم بر این کشورها، ارائه می‌دهد. نویسنده، جستارهای نوزده‌گانه این کتاب را با نگاهی به قبل و بعد از فروپاشی کمونیسم در کشورهای اروپای شرقی نوشته است.»

گزیده کتاب

«یادم هست انقلاب‌ها چطور در اروپای شرقی شروع شد. اما در کشورهای کمونیستی آدم را جوری بار می‌آورند که خیال کنی تغییر غیرممکن است و از تغییر بترسی و بدگمان باشی، چون هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده. من دست به سفر زدم تا این تغییرات بعد تز انقلاب را از نزدیک خصوصا در زندگی زنان در کشورهای مختلف ببینم. زندگی زنان به هیچ وجه زندگی هیجان‌انگیزی نیست و در واقع خیلی هم معمولی و ملال‌آور است؛ اما می‌تواند به اندازه همان تحلیل‌های تئوریک سیاسی پایان‌ناپذیر، وضعیت یک مملکت را توضیح دهد. من با زنان در آشپزخانه‌هایشان نشستم و به داستان زندگی‌شان گوش دادم و آن‌ها از زندگی‌شان، از بچه‌هایشان و از مردانشان برایم حرف زدند و من دیدم طرح کلی زندگی‌هامان تقریبا عین هم است. همه ما اجبارا زیر فشار یک سیستم کمونیستی زندگی کرده بودیم که همه آدم‌ها را به یکسان خرد نمی‌کرد. ما زن‌ها چشم‌انداز مشترکی داشتیم که با چشم‌انداز مردها متفاوت بود. ما از پایین به مسائل نگاه می‌کردیم و چشم‌اندازمان ساده و پیش‌پا‌افتاده بود، اما امر سیاسی یعنی امر پیش پا افتاده.»

برای تهیه این کتاب به وسایت پرستوک مراجعه کنید. www.parastook.com

 

تماس با نویسنده بخش معرفی کتاب

برای پیشنهادات و یا پرسش‌‌های مرتبط به اینستاگرام خانم فرزانه صفایی مراجعه کنید.

safaeefa@

برچسب ها:

ارسال نظرات