قیام اسماعیلیون

واکاوی جایگاه و کنش‌های حامد اسماعیلیون

قیام اسماعیلیون

احتمالاً بتوان برای اسماعیلیون دو راه در نظر گرفت؛ یکی اینکه همین راهی که طی می‌کند را ادامه دهد و دیگر آنکه برای ادامه راه، خود را مجهز به ابزارهای بیشتری کند. بعید است حامیان نظریه اول خیلی زیاد باشند اما ظاهراً خودش سرسختانه راه نخست را در پیش گرفته است یا دست‌کم اینگونه به نظر می‌رسد.

توضیح سردبیر

بحث و گفت‌وگو درباره خیزش مردمی و بررسی جنبه‌های مختلف جنبش «زن زندگی آزادی» و همچنین راه‌یابی برای رسیدن به افقی روشن‌تر در تحولات ایران یکی از وظایف اصلی هر رسانه‌ی جدیِ عمومی است.

تحلیلی که در اینجا آمده احتمالا یکی از اولین تلاش‌ها برای بررسی جایگاه حامد اسماعیلیون است از زاویه‌ی دیدِ یک «همراه» و نه یک «مخالف» یا «دشمن». به طور قطع این تحلیل می‌تواند و لازم است مورد بررسی و نقد قرار بگیرد. تلاش «هفته» این است که در مسیر رسیدن به آینده‌ای بهتر برای جامعه‌مان، به سهم خود، در راستای ایجاد گفت‌وگوهای سالم و سازنده گام بردارد و اولین اصل در راه ایجاد گفت‌وگو این است که بپذیریم هیچ دیدگاه و نظری حقیقت مطلق نیست و دیدگاه زیر نیز از این اصل مستثنی نیست. «هفته» از دریافت و انتشار دیدگاه‌های شما دراین باره استقبال می‌کند.

«کنش‌های توده‌ای به شیوه‌ای خودانگیخته به وجود می‌آیند؛ یعنی به‌منزله پیامد خودکار بحران عینی: خودانگیختگی این کنش صرفاً به معنای وجه سوبژکتیو و ایدئولوژیکی وضع واقع ابژکتیو است. به‌واسطه این امر، نقش آگاه‌ترین پیشگام انقلابی تعیین می‌شود.»/ تزهای بلوم نوشته جرج لوکاچ

«انقلاب‌های موفق فقط به پیدایش حاکمیت چندگانه وابسته نیستند. آن‌ها به‌شدت به ائتلاف اعضای جامعه و رقبای پیشرو وابسته‌اند.» / چالز تیلی

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم ۱۸ دی ۱۳۹۸ که موشک سپاه به هواپیمای بوئینگ پرواز ۷۵۲ شلیک کرد، زندگی یک نفر بیش از دیگران دگرگون شد؛ نویسنده‌ای که تا کنون او را به نام داستان‌هایی همچون «آویشن قشنگ نیست» و «گاماسیاب ماهی ندارد» و «قناری‌باز» و... می‌شناختند، اما از آن تاریخ به بعد «معترضی سرکش» شد که به خونخواهی دختر و همسرش توانست یک حکومت را به چالش بکشد: «حامد اسماعیلیون»؛ چهره‌ای که دیگر به‌عنوان یک نویسنده شناخته نمی‌شود و حالا نماد یک مبارز مستمر و خستگی‌ناپذیر است علیه جمهوری اسلامی.

اسماعیلیون حامیان زیادی دارد؛ چنانکه اگر پیگیری او نبود، بعید بود ده‌ها هزار نفر در تورنتو جمع شوند و بیشتر از آن هم به برلین بیایند و در تجمعی بی‌سابقه جمعی از ایرانیان خارج کشور گرد هم جمع شدند. همچنانکه جاستین ترودو نیز در جمع ایرانیان حاضر شد و با او صحبت کرد. او آن‌قدر اهمیت یافت که در پارلمان کانادا سخنرانی کرد. اگرچه همه این اتفاقات برای یک معترض ایرانی بی‌سابقه یا کم‌‌سابقه است که شاید بدون اسماعیلیون رخ نمی‌داد، اما این به آن معنا نیست که او هر چه می‌کند درست است. این گزارش نگاهی است به عملکرد و اقدامات حامد اسماعیلیون و پرسش‌هایی است از او که یک‌بار باید به آن پاسخ دهد و تکلیف خود را مشخص کند.

 

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم ۱۸ دی ۱۳۹۸ که موشک سپاه به هواپیمای بوئینگ پرواز ۷۵۲ شلیک کرد، زندگی یک نفر بیش از دیگران دگرگون شد؛ نویسنده‌ای که تا کنون او را به نام داستان‌هایی همچون «آویشن قشنگ نیست» و «گاماسیاب ماهی ندارد» و «قناری‌باز» و... می‌شناختند، اما از آن تاریخ به بعد «معترضی سرکش» شد که به خونخواهی دختر و همسرش توانست یک حکومت را به چالش بکشد: «حامد اسماعیلیون».

کنش حامد اسماعیلیون شخصی است؟

شاید مهم‌ترین سؤال درباره حامد اسماعیلیون این است که آیا کنش او شخصی است؛ یعنی به‌واسطه «اتفاقی فردی» موضع‌گیری‌هایش را مشخص می‌کند یا آنکه کنش او در سطحی بالاتر از یک خواسته فردی قرار دارد؟ منتقدانش بر این باورند اگر فاجعه تلخ شلیک به هواپیمای ۷۵۲ رخ نداده بود، او تنها به فعالیت‌های قبلی‌اش مشغول بود و کاری نداشت در ایران چه می‌گذرد یا نمی‌گذرد و نهایتاً به نوشتن آثارش ادامه می‌داد و بیش از آنکه به سبک احمد محمود یا غلامحسین ساعدی و علی‌اشرف درویشیان و ... موضع خود را تام و تمام مشخص کند، به سبک ابوتراب خسروی و شهریار مندنی‌پور با قلمی دلنشین اما بدون موضع اجتماعی و حتی سیاسی، کتاب می‌نوشت تا همچنان بتواند آمدورفتش به ایران را حفظ کند و هرازگاهی در مسابقات داستان‌نویسی وزارت ارشاد یا بنیادهای خصوصی شرکت کند و زندگی بدون حاشیه‌اش را پیش می‌بُرد.

منتقدان اسماعیلیون از این منظر، رفتار او را بیش از آنکه ناشی از یک درک اجتماعی و کنش جمعی بدانند، محصول «مشکل شخصی»اش با جمهوری اسلامی می‌دانند و به همین دلیل معتقدند او را باید در همین اندازه درک کرد و بیش از آن بزرگ نکرد.

بر پایه همین دیدگاه است که بسیاری به اسماعیلیون توصیه کرده‌اند با این حجم از خشم و کینه‌ای که البته به «حق» به دل گرفته، وارد سیاست نشود. ازجمله احمد زیدآبادی در پیامی [البته نسنجیده؛ چه اینکه ظاهراً شرایط انقلابی ایران را درک نکرده بود] خطاب به او نوشت: «سیاست عرصۀ فرونشاندن خشم و انتقام‌گیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین می‌شود و از همین رو، به کنشی کاملاً حساب‌شده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقام‌جویی نیاز دارد.»

 

اگر اخبار روزانه سیاست را دنبال کنید، مشخص است که اسماعیلیون از دو جهت مورد هجمه است؛ یکی جمهوری اسلامی و دیگری بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور. اتفاقاً هر دو هم در یک نقطه مشترک هستند؛ و آن اینکه هر دو حامد اسماعیلیون را مشکوک می‌دانند؛ یکی او را به تجزیه‌طلبان وصل می‌کند و دیگری هم به خاطر حمایت‌هایی کاوه شهروز، او را به سازمان مجاهدین خلق متصل می‌داند.

حامیانش نیز بر این باورند که فرض بگیریم این تعریف درباره اسماعیلیون درست باشد و او مشکلی شخصی با جمهوری اسلامی دارد و به‌واسطه همین مسئله کنش خود را پیش می‌برد. آن‌ها این سؤال را طرح می‌کنند مگر چه کسی است که با جمهوری اسلامی مشکل شخصی ندارد؟

واقعیت این است که شاید این گزاره درست باشد که «مشکل حامد اسماعیلیون با جمهوری اسلامی از سطح شخصی آغازشده است» اما اگر همین گزاره را تحلیل کنیم، می‌توان گفت که تقریباً هر کنشگر سیاسی و اجتماعی و حتی شهروند معمولی مشکلی شخصی با جمهوری اسلامی دارد؛ یکی در موضوع حجاب، یکی از آزادی بیان، یکی برای دریافت مجوز و یکی برای اقتصاد و... بنابراین مشکل شخصی داشتن با ساختار جمهوری اسلامی طبیعی‌ترین اتفاقی است که برای هر شهروند در ایران به انحای مختلف رخ‌داده است و اتفاقاً اهمیت اسماعیلیون آنجاست که توانسته مشکل شخصی را به سطح کنش اجتماعی بیاورد و آن را به موضوعی جمعی و حق‌طلبانه گره بزند.

آلن بدیو اندیشمند بزرگ فرانسوی در کتاب «فلسفه، سیاست و عدالت» می‌نویسد: «جهت‌گیری سیاسی به شرطی اشاره به حقیقت می‌کند که استوار بر اصل برابری‌طلبانه باشد که همگان قابلیت یا ظرفیت تشخیص عدالت و خیر را دارند.» به بیان دیگر می‌توان این‌گونه گفت که اسماعیلیون توانسته وجه تراژیک یک «کنشی شخصی» را به کنشی برابری‌طلبانه گره بزند. اتفاقاً این ماجرا نیز برای مردم وجه نمادینی نیز داشته است؛ گره زدن تصویر حامد اسماعیلیون که به‌تنهایی عکسی از دختر و همسرش را حمل می‌کند با تصویری از او ده‌ها هزار نفر در کنار او هستند، همین وجه نمادین است و این یعنی برای کسانی که مخاطب او بوده‌اند و به‌زعم آلن بدیو، «ظرفیت تشخص عدالت و خیر را دارند»، جهت‌گیری او بر اصلی برابری‌طلبانه استوار بوده است.

این موضوع آنجا اهمیت می‌یابد که او توانسته ایرانیان داخل کشور را با خود همراه کند. برای اهمیت این مسئله کافی است به تبلیغات تلویزیون‌های خارج‌نشین اعتماد چندانی نکنید و در این فقره اطمینان داشته باشید که ایرانیان در مواجهه به اپوزیسیون خارج‌نشین گارد بسیار بسته‌ای دارند؛ آن‌ها اپوزیسیون خارج‌نشین را کسانی می‌دانند که همچون مردم ایران هزینه نمی‌دهند و معمولاً در بهترین نقاط جهان و بدون سختی‌های معمول در ایران زیست می‌کنند و به‌واسطه همین موضوع، اسماعیلیون مورد استثنایی است که توانسته همراهی مردم ایران در داخل را داشته باشد؛ مردمی که به فراخوان او اهمیت می‌دهند و به خیابان می‌آیند؛ حتی اگر فراخوان واقعاً متعلق به او نبوده باشد و تنها از نام اسماعیلیون استفاده شده باشد؛ حتی اگر ساعت فراخوان ۲ ظهر باشد؛ ساعتی که معمولاً شناسایی معترضان به‌سادگی انجام می‌شود و ریسک بالایی دارد.

 

آلن بدیو اندیشمند بزرگ فرانسوی در کتاب «فلسفه، سیاست و عدالت» می‌نویسد: «جهت‌گیری سیاسی به شرطی اشاره به حقیقت می‌کند که استوار بر اصل برابری‌طلبانه باشد که همگان قابلیت یا ظرفیت تشخیص عدالت و خیر را دارند.» به بیان دیگر می‌توان این‌گونه گفت که اسماعیلیون توانسته وجه تراژیک یک «کنشی شخصی» را به کنشی برابری‌طلبانه گره بزند.

راهپیمایی پنجاه هزار ایرانی در تورنتو به حمایت از جنبش «زن زندگی آزادی» که توسط حامد اسماعیلیون دعوت شده بود. / عکس از هفته

حمله از دو جهت

اگر اخبار روزانه سیاست را دنبال کنید، مشخص است که اسماعیلیون از دو جهت مورد هجمه است؛ یکی جمهوری اسلامی و دیگری بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور. اتفاقاً هر دو هم در یک نقطه مشترک هستند؛ و آن اینکه هر دو حامد اسماعیلیون را مشکوک می‌دانند؛ یکی او را به تجزیه‌طلبان وصل می‌کند و دیگری هم به خاطر حمایت‌هایی کاوه شهروز، او را به سازمان مجاهدین خلق متصل می‌داند.

سویه نقد جمهوری اسلامی کاملاً مشخص است؛ اسماعیلیون مهم‌ترین نهاد جمهوری اسلامی را نشانه رفته و خواستار تحریم «سپاه» است و این روزها نیز در پی تحریم جمهوری اسلامی به هر صورت است. در سوی دیگر نقد اپوزیسیون خارج‌نشین نیز کمابیش مشخص است؛ آن‌ها تحمل «رقیب جدید» ندارند و اینجاست که هر دو گروه به یکدیگر پیوند می‌خورند و نتیجه آنکه حتی چهره‌هایی چون علیرضا نوری‌زاده در کلاب‌هاوس سیاسیون ایران شرکت می‌کند و رفتار اسماعیلیون را «مشکوک» و سبک بیانیه‌ها و سخنرانی‌های او و کلمات استفاده شده در آن را نزدیک به بیانیه‌های «سازمان مجاهدین خلق» می‌داند و البته ماجرا آنجا پیچیده‌تر می‌شود که او در مقابل این سؤال قرار می‌گیرد که چرا برای حضور نیروهای جمهوری اسلامی و حتی تیم ملی فوتبال ایران در کانادا موضع مشخص دارد، اما چرا در مقابل این اتهامات موضعی ندارد؟

اسماعیلیون در برابر سؤالات این‌چنینی و موارد مشابه، پاسخی متزلزل دارد و می‌گوید «سیاسی نیست»! بدیهی است این پاسخ برای مخاطبانش باورپذیر نباشد؛ چه، اگر قرار بود «سیاسی» نباشد، کافی بود تنها به دنبال تحریم چهره‌هایی همچون سردار حاجی‌زاده و سردار سلامی و ... باشد، چراکه نمی‌توان «سیاسی نبود» و درعین‌حال در پی تحریم «سیاسی‌ترین» نهاد ایران بود.

شاید دلیل این تناقض، همان پیشینه اسماعیلیون باشد؛ پیشینه‌ای که اساساً ارتباطی با سیاست نداشته است و به همین دلیل است که او گاه مواضعی می‌گیرد که به شکلی عجیب متناقض است. احتمالاً اگر اندک پیشینه‌ای در سیاست داشت، می‌دانست که اتفاقاً مهم‌ترین وجه یک کنشگر اجتماعی و مدنی این است که «روایتی سرراست» و مشخص و بدون خلاء داشته باشد؛ این یعنی هراسی از اینکه کنش‌هایش به سیاست پیوند بخورد، نداشته باشد؛ چنانکه نمی‌توان در نشست‌هایی که اساساً ماهیت سیاسی دارند، شرکت کرد و مثلاً سخنران اصلی «نشست بین‌المللی امنیتی هالیفکس» بود اما سیاسی هم نبود! نمی‌توان گفت «این‌بار تا آخرش خواهیم رفت. من از مردم هر روز می‌شنوم که این‌بار یک امید بزرگ است که این پایان جمهوری اسلامی است» اما «سیاسی» هم نبود. نمی‌توان «سیاسی» نبود و برای اخراج دیپلمات‌های ایران در سفارتخانه‌ها امضا جمع کرد.

احتمالاً بهترین توصیه به اسماعیلیون این باشد که نگرانی از «سیاسی» بودنش نداشته باشد و آن را «صادقانه» به مخاطبانش بگوید و اتفاقاً «وجه برابری‌طلبانه» آن را نیز تقویت کند و هم‌زمان صدای کسانی باشد که همچون او عزیزانشان را از دست داده‌اند. او می‌تواند به مخاطب بگوید دنیا از «ظلمی» که به من شده آگاه است، اما من می‌خواهم صدای همه کسانی باشم که عزیزانشان را از دست داده‌اند و در خفقان جمهوری اسلامی کسی صدای آن‌ها را نمی‌شنود و اتفاقاً در این مسیر باید از هر ظرفیتی استفاده کند؛ یکی ظرفیت رسانه دارد؛ یکی ظرفیت سیاسی، یکی ظرفیت اجرا و دیگری ظرفیت سازماندهی و تشکیلات‌سازی و ...، نه آنکه ظرفیت‌های موجود را نادیده بگیرد؛ چنانکه در ماجرای احمد زیدآبادی چنین شد.

وقتی زیدآبادی توصیه‌ای سیاسی به او کرد که «نفرت و خشم را در کار سیاست کنار بگذارد و منادی کنش خشونت‌پرهیز شود و هم‌زمان زخم‌های درون خویش را نیز التیام بخشد»، برخی به وکالت از اسماعیلیون حملاتی به زیدآبادی کردند و او هیچ واکنشی نداشت؛ کما آنکه اگر اندکی هم سیاست می‌دانست، می‌فهمید که حتی می‌تواند از ظرفیت زیدآبادی هم استفاده کرد و او را پای کار آورد تا به‌عنوان یک سیاستمدار که اتفاقاً کم‌ هزینه نداده، بیشترین تلاشش را برای تغییر بکند نه آنکه از کنار موضوع گذشت، اما ظاهراً اسماعیلیون هیچ نیازی به نیروهای درون ایران نمی‌بیند و این بزرگ‌ترین مشکل اوست؛ چنانچه اگر لیست ۳۴ نفره و کوتاه دنبال‌شوندگان اسماعیلیون در توییتر را ببینید، متوجه می‌شوید که هیچ ایرانی در آن نیست. به بیان دیگر از نظر او هیچ کس در ایران نیست که حتی لایق دنبال‌کردن باشد! در اینستاگرام او نیز همین وضعیت است! تو گویی از نظر او، سیاسیونی که در ایران هستند، یا دمشان به جمهوری اسلامی وصل است یا جیره‌خوار جمهوری اسلامی هستند!

اسماعیلیون پروتکل‌های پرورش سیاسی را طی نکرده است و تا همین دو سه سال پیش، یکی بوده مثل دیگران. این موضوع اگرچه یک ضعف بزرگ برای او محسوب می‌شود که باید آن ترمیم کند و شناخت خود از تاریخ و علم سیاست را افزایش دهد، اما درعین‌حال می‌تواند «نقطه قوت» هم برای او باشد؛ چنانکه قوت هم هست و به همین دلیل است که مخاطبانش او را جدی می‌گیرند زیرا او را فردی همچون خود می‌دانند که ارتباط سیاسی ندارد و به گروه‌ها و دسته‌ها وصل نیست؛ نکته مهم اینجاست اگر این نقطه قوت تقویت نشود و در تثبیت جایگاه او کارساز نباشد، بی‌نتیجه خواهد بود.

 

احتمالاً بتوان برای  اسماعیلیون دو راه در نظر گرفت؛ یکی اینکه همین راهی که طی می‌کند را ادامه دهد و دیگر آنکه برای ادامه راه، خود را مجهز به ابزارهای بیشتری کند. بعید است حامیان نظریه اول خیلی زیاد باشند اما ظاهراً خودش سرسختانه راه نخست را در پیش گرفته است یا دست‌کم اینگونه به نظر می‌رسد.

راهپیمایی صد هزار ایرانی در برلین به حمایت از جنبش «زن زندگی آزادی» که توسط حامد اسماعیلیون دعوت شده بود.

کاریزمای حامد اسماعیلیون

رودلف سوهم در تعریف کاریزما می‌گوید: «اصطلاح کاریزما در مورد نوع خاصی از شخصیت فردی به کار برده خواهد شد که به‌موجب آن از انسان‌های معمولی متمایز می‌شود و دارای قدرت‌ها یا ویژگی‌های فوق طبیعی، فوق انسانی یا دست‌کم استثنایی و نادری می‌شود.» اسماعیلیون هرچند در تجربه‌ای بسیار تلخ و غم‌انگیز، اما این بخت را یافته که در شمار انسان‌هایی قرار بگیرد که بخشی از خصوصیتی که «سوهم» برشمرده را داشته باشد؛ شاید هیچ‌کس چنین موقعیتی را نخواهد؛ چنانکه هزینه آن کمرشکن است، اما فعلاً او در شرایطی است که گرچه قدرت فرانسانی ندارد ولی این ویژگی را یافته که از انسان‌های معمولی متمایز باشد بنابراین بخش مهم آن است که بتواند آن را درست جهت دهد؛ کما اینکه تعدادی از فعالان هم در بیانیه‌ای خواستار نقش‌آفرینی اسماعیلیون در تشکیل یک شورای هماهنگی در خارج از کشور برای «پیش بردن و بقای خیزش انقلابی» مردم ایران شدند. این نقطه مهم‌ترین گره‌گاه زندگی اسماعیلیون است و بیش از هر چیز باید بداند نقشش در «خیزش انقلابی» مردم چیست و قرار است کجای ماجرا بایستد.

ماکس وبر در کتاب «نظریه سازمان اجتماعی و اقتصادی» می‌نویسد: «رهبری کاریزمایی تنها رهبری نیست که به خاطر ویژگی‌های خارق‌العاده‌اش موردستایش بی‌حد بوده و آزادانه مورد اطاعت قرار گیرد، بلکه کسی است که چنین ویژگی‌هایی را در فراگرد دعوت مردم برای پیوستن به جنبش جهت تغییر و رهبری این جنبش آشکار می‌کند.»

احتمالاً بتوان برای  اسماعیلیون دو راه در نظر گرفت؛ یکی اینکه همین راهی که طی می‌کند را ادامه دهد و دیگر آنکه برای ادامه راه، خود را مجهز به ابزارهای بیشتری کند. بعید است حامیان نظریه اول خیلی زیاد باشند اما ظاهراً خودش سرسختانه راه نخست را در پیش گرفته است یا دست‌کم اینگونه به نظر می‌رسد اما واقعیت این است که در مقابل راهش، یکی از مخوف‌ترین و پیچیده‌ترین قدرت‌های جهان قرار گرفته است؛ قدرتی که خودش آن را مافیا می‌نامد و می‌گوید: «آن‌ها زبان دیپلماسی را نمی‌فهمند، آن‌ها بازیگران نرمال در عرصه دیپلماسی نیستند، یک مافیا هست که دارد کشور را اداره می‌کند و شما باید این را باور کنید.»

برای رویارویی با این مافیا به چیزی بیشتر از کلاس‌های داستان‌نویسی نیاز است؛ حامد اسماعیلیون در همین دو سه ماهه اخیر نشان داده که او به سرعت می‌آموزد و بسیار آموخته است. اما در گرهی‌ترین برخوردهای و رفتارهای سیاسی هنوز لازم است مهارت بیشتری بیاید، از جمله اینکه چگونه در پی تحریم باشد؛ خواستار تحریم چه باشد؛ کِی ترغیب کند، کِی تهییج کند؛ کِی سکوت کند و کی فریاد بزند و مهم‌تر آنکه در مقابل چه کسی سکوت کند! و صدها «کی» و «چه» و «کجای» دیگر که هرکدام پیامدهای مختص به خود را دارد و مهم‌تر آنکه هیچ تغییر بنیادینی و هیچ انقلابی صرفاً به‌واسطه «پیدایش انقلابیون» به دست نمی‌آید بلکه دگرگونی و انقلاب نیازمند شرایطی است که گاه خارج از توان انقلابیون است. فریدریش انگلس متفکر برجسته آلمانی درباره شرایط انقلاب و بسیج نیروهای مردمی گفته است: «چه ساده‌انگاری کودکانه‌ای است اگر بی‌تابی و بی‌صبری انقلابیون به‌عنوان استدلالی قانع‌کننده عرضه شود.»

1 نظر

سلام تستي

حسن

j03 jدسامبر j2022

ارسال نظرات