تابوی برهنگی: تزویرهای حاکمان و تردیدهای مردمان

تریبون آزاد هفته

تابوی برهنگی: تزویرهای حاکمان و تردیدهای مردمان

توضیح «هفته»: بخش دیدگاه نظر شخصی نویسندگان است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد آن دیدگاه نیست.

 

علی مهاجرانی|

به اشکال مختلف و از افراد مختلف در این مدت شنیده‌ایم که معترضان را مورد تحقیر و تخطیه قرار می‌دهند با نسبت دادن تمام خواسته‌هایشان به شهوت برهنگی. از آن فردی که گفته بود که امروز روسری را سر چوب می‌کنند و فردا شورتشان را. و این یکی که اخیراً گفته امروز سلف را مختلط می‌کنند و فردا استخر‌ها را.

در مقابل دید‌ه‌ام کسانی در تبرئه خود و معترضین از این اتهام تلاش در به حاشیه بردن طلب آزادی پوشش و عمده کردن اعتراض به دیگر بحران‌هایی که کشور به آن مبتلاست می‌کنند: بیکاری، فقر، فساد، دزدی، …

من معتقدم به هیچ دلیلی احتیاج به توضیح دادن و توجیه کردن مخالفت ما با الگوی حکومتی پوشیدگی نیست.

هیچکس احتیاج ندارد شرمنده باشد از اینکه بخواهد با کسانی که دوست می‌دارد از هر جنسی که باشند از شنایی در استخری یا آرامشی در یک حمام بخار لذت ببرد.

هیچ‌کس به دلیل سلیقه متفاوت در میزان پوشیدگی در موضع اخلاقی فرودست قرار ندارد که برای نجات خود از آن موضع فرودست نیازمند کتمان درخواستش در آزادی انتخاب پوشش شود. حتی اگر آن میزان از پوشش در دید گروهی تعبیر به برهنگی شود.

من برای جوانانی که بی‌اعتنا به این جو سازی‌ها بر آزادی پوشش و روابط انسانی خود اصرار می‌ورزند و دست در دست هم دیوارهای تفکیک جنسیتی غذاخوری دانشگاه‌ها را خراب می‌کنند احترام قائلم.

هیچ قداست ذاتی در پوشیدگی وجود ندارد که انسان‌ها را به نسبت پوشیده بودنشان در مراتب اخلاقی مختلف قرار دهد.

این مفهوم با نگاهی دقیق‌تر به گوناگونی پوشدگی در فرهنگ‌های مختلف که همگی دستگاه اخلاقی و ارزشی مختص به خود را دارند واضح‌تر می‌شود:

بومیان کشورهای مختلف در نواحی بسیار گرم با برهنگی به‌عنوان اصلی پذیرفته‌شده و عادی در جوامعشان زندگی می‌کنند. در لباس محلی هند میان تنه زنان برهنه است. در بسیاری از کشورهای اروپایی حضور برهنه در حمام بخار رفتاری عادی و اجتماعی است.

هیچ‌کدام از موارد ذکرشده در بالا به هیچ شکل نه غیر عادیست نه حمل بر بی‌اخلاقی.

اتصال پوشیدگی به اخلاق و پافشاری به تحمیل آن به جامعه به‌عنوان یک اصل اخلاقی، آنهم به حکم زور، ناشی از خطاهایی فکری و استدلالی است (حتی اگر اغراض سیاسی حکمرانان را در نظر نگیریم) که در زیر تلاش خواهم کرد بیشتر توضیح دهم.

۱- متغیر بودن مرزهای برهنگی و سازوکارهای تقنین آن:

تعریف برهنگی چیست و از چه دستگاهی استخراج می‌شود. آیا برهنگی میزانی ثابت و قطعی از عدم پوشیدگیست که در تعریفی مطلق و مستقل از فرهنگ عمومی در زمان و جغرافیایی خاص، با حکم فقیهان و شارعان تعریف می‌شود؟

چه کسی تعیین می‌کند که چه میزان از عدم ‌پوشیدگی برهنگیست و سزاوار تعزیر؟ چگونه است که حتی در بین معتقدین به یک دین، پوشیدگی از پوشاندن تمام بدن حتی دست و صورت شروع می‌شود و تا به نماز ایستادن با موی ناپوشیده بعضی از مسلمانان پیش می‌رود؟

با دقت در رفتارهای اجتماعات مختلف می‌توان دید که این تنها حس قضاوت جمعی است که به افراد الگوی پوشش مورد پذیرش اکثریت را انتقال می‌دهد. مثالی که نشان می‌دهد که در فضایی آزاد حتی قانون به نفع برهنگی منجر به برهنگی فراتر از مرزهای مقبول فرهنگ عمومی نمی‌شود به‌خوبی این مفهوم ‌را عینی می‌کند:

در استان انتاریو در کانادا برهنه بودن بالاتنه زنان منع قانونی ندارد. زنان و مردان در واقع مقید به قانونی یکسان برای پوششند. دیدن مردانی که با بالاتنه‌ی برهنه در روزهای تابستان در خیابان بودند و راه بروند بسیار عادیست. اما زنان به حدی از این حد از برهنگی پرهیز می‌کنند که با اطمینان می‌شود گفت که هیچ‌کس در هیچ کجا زنی را در حال دویدن و راه رفتن با بالاتنه برهنه نمی‌بیند. در بخش‌هایی از سواحل که به علاقه‌مندان به شنای در برهنگی کامل اختصاصی داده‌ شده است افراد بسیار معدودی حضور می‌یابند. بنابراین ناروا نیست که از مشاهده نتیجه بگیریم که اکثریت قریب به انفاق افراد الگوهای رفتاری و پوششی خود را در مرزهای فرهنگی و اجتماعی جستجو می‌کنند و حتی اگر منع قانونی برای رفتاری که با هنجارهای اجتماعی فاصله زیاد دارد وجود نداشته باشد.

تغییر الگوهای پوشش در طول زمان بدون هیچ تغییری در قانون نشان دیگری از این است که این فرهنگ عمومی است که مقبولیت یا عدم ‌مقبولیت الگوهای پوشش را تعیین می‌کند نه حکم حاکمان و شارعان. مثالی بهتر از این نمی‌توان ارائه کرد که نشان دهد که این فرضی غلط است که در صورت رفع منع قانونی همگان متمایل به حداکثر برهنگی هستند.

فرهنگ عمومی به‌عنوان اصلی‌ترین تعیین‌کننده مقبولیت پوشش در زوایای فرهنگی‌ای که جامعه ما با آن آشناتر است نیز به‌خوبی مشهود است. من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ‌شده‌ام. گوناگونی فرهنگی نیز در خانواده گسترده ما بسیار است.

از اقوامی که هنوز به شکل بسیار سنتی در روستاها زندگی می‌کنند تا ساکنان شهرهای بزرگ‌تر و آشنا به زندگی مدرن‌تر. من در تمام زندگی شاهد این بود‌ه‌ام که چگونه زنان و مردان فامیل گسترده ما، علی‌رغم باورهای مذهبی مشترک نوع و حدود پوشش خود را در چهارچوب محیطی که در آن هستند و افرادی که با آن‌ها معاشرت می‌کنند تغییر می‌دهند. بارها و بارها زنانی که همه آن‌ها را بسیار معتقد به اصول شرع می‌دانند مرا به دلیل اینکه حسی مادرانه راجع به من داشته‌اند در آغوش کشیده‌اند و اصرار نکرده‌اند بر رعایت حجابشان طبق اصول شرعی که خود را بدان ملزم می‌دانند. بسیار بعید می‌دانم که بسیار دیگری تجربه‌هایی مشابه نداشته باشند. باور دارم که این مثال خوب دیگری است از اینکه آنچه متر و میزان پوشش مقبول و نامقبول قرار می‌گیرد فرهنگ و توافقات اجتماعی است، نه قانون و شرع.

۲- اصالت پوشیدگی به‌عنوان یک اصل اخلاقی:

بگذارید از کمی عقب‌تر شروع کنیم و از خود بپرسیم اخلاقیات چیست و اصول آن چگونه شکل ‌گرفته‌اند. سؤال دوباره اینکه آیا اخلاقیات اصولی ماورایی در کائنات هستند که باید به‌واسطه مراجع مذهبی قرایت و به خلایق نازل شوند؟ اگر چنین است تغییر مداوم اصول اخلاقی در طول زمان و در عرض جغرافیا چگونه توضیح داده می‌شود؟

اگر مهمان حبیب خداست و هر انسانی بنا بر حکم مطلق کائنات موظف است همیشه در خانه خود را بر مسافران از غریبه و آشنا باز نگه دارد، چگونه است که امروز این رفتار نه‌تنها مرسوم نیست که بیشتر عجیب و حتی غیرعاقلانه است؟ آیا این‌طور نیست که تبلیغ پذیرش بی‌قیدوشرط هر در-راه-ماند‌ه‌ای به‌عنوان مهمان که حبیب خداست به روزگاری برمی‌گردد که سفر فرایندی بود بسیار پرزحمت و پرخطر که تنها از روی ضرورت بر پشت چهار پا یا با پای پیاده در کوه و بیابان انجام می‌شد، نه در روزگار هواپیما و هتل پنج ستاره و ریزورت‌های پر از غذا و شراب؟

آیا نمی‌توان دید که حتی اخلاقیاتی به قطعیت تعهد فرزندان در نگهداری از والدین ازکارافتاده، کم‌رنگ می‌شوند به‌تناسب پیدایش سرویس‌های حرفه‌ای اجتماعی‌ای که جایگزین زحمت افراد خانواده می‌شوند؟ آیا امروز جامعه سرزنش می‌کند افرادی را که عزیزان ناتوان را نه در خانه خود و بدون هیچ امکانات حرفه‌ای، که در مراکز پیشرفته خدمات پزشکی نگهداری می‌کنند؟

مثال‌هایی از این قسم فراوانند که نشان دهد اخلاقیات الگوهایی هستند که جوامع برای امکان ادامه زندگی اجتماعی با کیفیت بهتر می‌سازند و بِه همین دلیل به تناسب تغییر نیازها و ملزومات زندگی اجتماعی دچار تغییر می‌شوند.

حالا سؤال این می‌شود که از این دیدگاه، پوشش چگونه به جوامع انسانی راه یافت و چگونه با تغییر نیاز‌ها و الگوهای اجتماعی و اقتصادی تغییر کرد؟

گویا پوشش با شکل‌گیری اجتماعات بزرگ‌تر و به‌ویژه بعد از شکل‌گیری جوامع کشاورز وارد زندگی اجتماعی انسان شده است. به نظر می‌رسد در جوامع شکارچی که در گروه‌های ۵۰ تا ۱۵۰ نفره زندگی می‌کردند حتی پوشش آلت تناسلی الزامی فرهنگی نبوده است.

 

 

در این‌باره بیشتر بخوانید:

 

عده‌ای معتقدند که شاید نیاز به پوشاندن آلت تناسلی و بعد‌ها پوشش به شکل گسترده‌تر نتیجه شکل‌گیری اجتماعات بزرگ و غیرفصلی بودن جفت‌گیری انسان‌ها باشد. این قطعاً بحثی بسیار مفصل و نیازمند متخصصین امر است.

پوشش اما، مشابه سایر رفتارهای بشر، به موضوعی برای بازی‌های ذهنی بشر تبدیل شد و در درازای زمان در زمینه‌ی فرهنگ‌های مختلف داستان‌های مختلف اطراف آن ساخته شد و شکل‌های مختلف به خود گرفت: ساری هندی، کلاه انگلیسی، کلاه کابویی، کپنک لری و کردی، کلاه پر بومیان آمریکای شمالی، شنل سلاطین، عبای آخوندی و کشیشی، دکلته و بیکینی فرنگی …

این تغییرات متناسب تغییرات فرهنگی و اجتماعی شکل می‌گیرند تا جایی‌که پای ادیان و مذاهبی به میان میاید که خود را نماینده یگانه و مستقیم تنها خدای کائنات می‌دانند. خدایی که در آسمان‌ها نشسته و تنها و تنها از روزنه این نمایندگان انحصاری‌اش با زمین در ارتباط است.

پوشش در اسلام مصون از سایر تظاهرات مردسالارانه نمی‌ماند و به‌عنوان یکی از ابزارهای استقرار و استحکام رابطه مالک و مملوکی مرد و زن مورد استفاده قرار می‌گیرد. بی‌شک می‌توان تصور کرد که چگونه حاکمان تمامیت‌خواه مایلند ابزار لازم برای اعمال قدرت مطلق خود را از حوزه موضوعات قابل مباحثه و تغییر خارج کنند و در لیست محکمات و مسلمات اخلاقی غیرقابل بحث و تغییر قرار دهند.

۳- تناقض حاکمان دینی در ادعای نمایندگی کردن دینی که ذات انسان را الهی می‌داند از یکسو و اصرار بر بیراهه رفتن خلایق اگر حاکمان آن‌ها را به حال خود رها کنند از سوی دیگر:

برای پوشش اغراض معطوف به قدرت مطلق (شاید اقلیتی هم از روی باور واقعی) عده‌ای ادعا می‌کنند که قانون‌گزاری و سختگیری در اجرای قانون‌های پوشش به‌عنوان اصلی اخلاقی وظیفه حاکمیت است به‌عنوان متولی سعادت اجتماعی.

سؤال این می‌شود که چگونه است که انسانی که در جهان‌بینی آن‌ها روح خدا در او دمیده شده است بدون شلاق حاکمان هیچ بختی برای یافتن راه سعادت نخواهد داشت؟

۴- وظایف حاکمیت:

سفسطه الزام دیکته شدن اصول اخلاقی، منافع ملی، … از حاکمیت به جامعه همواره برای توجیه کردن خشونت حاکمیت‌های تمامیت‌خواه در برابر جوامع آزادی‌طلب استفاده شده است.

در تعریفی صحیح هر الگویی از حاکمیت چیزی جز تمامیت‌خواهی و دیکتاتوری نیست الا اینکه در توافقی بین اکثریت مردم به عده‌ای برای زمانی مشخص مأموریت داده شود که مأمور اجرای منویات اکثریت با مراقبت از حقوق اقلیت شوند. این دو اصل: عمل به خواسته اکثریت (دموکراسی و آزادی) و حفظ حقوق انسانی اقلیت (عدالت و آزادی) است که تضمین‌کننده استقرار و تداوم حکمرانی مسئول و پاسخگوست.

۵- سلسله‌مراتب اخلاقیات

نکته آخر اینکه حتی اگر از تمام اشکالات مطرح‌شده در پیش بگذریم و پوشش را به‌عنوان اصلی اخلاقی بپذیریم، موجه بودن گرفتن جان یک انسان (گزینه‌ای که عقلا باید وزن اخلاقی بسیار بیشتری از پوشش داشته باشد) برای استقرار پوشش مناسب را در چه دستگاه اخلاقی می‌توان قرار داد؟

فرض کنیم اکثریت افراد یک جامعه با پذیرش نظر درست حاکمیت در نگاه کردن به پوشش رسمی اعلام شده از طرف حاکمیت خیرخواه مخالفت کردند. گیریم مردم خیره‌سر حتی با گرفتن جان چند صد یا چند هزار نفر باز هم بر سر عقل نیامدند و بر غلط خود اصرار کردند. چه میزان کشتار و زندان و شکنجه است که غیراخلاقی‌تر از برهنگی است؟ صد هزار نفر؟ یک میلیون نفر؟ هشتاد میلیون نفر؟

برچسب ها:

ارسال نظرات