یک انقلاب، دو تصویر!

نگاهی به نمادهای ملی‌گرایانه در اعتراضات داخل و خارج کشور

یک انقلاب، دو تصویر!

داخل کشور می‌خواهد سرنگون کند. برای همین مدام نهیب به خارج کشور می‌زند که دست از بازی پرچم بردارید. حکومت باید سرنگون شود. چرا که داخل کشور فهمیده ملی‌گرایی و میهن پرستی به سرنگونی نمی‌انجامد.

توضیح «هفته»: بخش دیدگاه نظر شخصی نویسندگان است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد آن دیدگاه نیست.

مهرنوش موسوی

۱. از خودتان پرسیدید چرا در داخل کشور در عرض این هفت هفته، هیچگونه آثاری از پرچم شیر و خورشید پیدا نیست؟ هیچگونه اثری از آثار هر گونه ملی‌گرایی، قوم‌پرستی، شعارهایی همچون رضا شاه روحت شاد پیدا نیست؟ هر سویه سیاسی که می‌خواهید باشید، این سوال ابژکتیو است. چرا؟ بر عکس اتفاقن، انقلاب ایران با شعار زن، زندگی، آزادی آغاز شد و انقدر حواس مردم جمع بود که‌ مدام گفتند جغرافیا برای ما فرقی ندارد. تا زمزمه ناسیونالیسم کرد بلند شد که ژینا کرد است، فوری مردم سنندج شعار دادند که از کردستان تا تهران ستم علیه زنان! یعنی بشین سرجات، ما همبسته‌ایم.

شعار مرد، میهن، آبادی را بعدن برای اینکه مردان میهن‌پرست نگران شده بودند ساختند. این شعار هم نتوانست به مقصد خود برسد. از همان داخل کشور وقتی متوجه خطر شدند جلو گسترشش را گرفتند.

از بیرون که به‌عنوان یک آدم بی‌طرف، انقلاب را در داخل کشور نگاه و ورانداز می‌کنید، هیچ اثری از ملی‌گرایی و میهن‌پرستی در آن نمی‌بینید. می‌گویید این انقلاب علیه حجاب است، علیه فقر و بدبختی است. علیه خشونت سیاسی است. برای سرنگونی است. همین. اتفاقن همین تصویر هم بیرون رفته است. خب آنوقت از خودتان می‌پرسید این وسط دو تا چیز به هم جور در نمی‌آید. اول اینکه در خارج کشور جنبش ناسیونالیستی به مردم گفت پرچم شیرخورشید عامل اتحاد ماست. برای همین نیمه خارج کشوری انقلاب را رنگ ملی زد. دوم اینکه خب پس چرا داخل کشور بدون پرچم متحد شده؟ یک چیزی این وسط غلط است.

داخل کشور می‌گوید اتحاد سیاسی برای من یعنی اینکه اسلام و مردسالاری را عقب زدم، دست زن و مرد را در حضور نظام علیه حکومت در دست هم گذاشتم. اتحاد برای من یعنی اینکه اتفاقن جوری قلاده ناسیونالیسم را کشیدم که سنندجی و تهرانی را با هم متحد کرده، علیه نظام وسط آوردم. دست دانشجو و کارگر را در دست هم گذاشتم. تا شروع کردند اختلاف نسلی بیندازند دست گوهر عشقی هشتاد ساله رفت در دست یک جوان بیست ساله. اتحاد در داخل کشور روی پرچم نیست. روی ملی‌گرایی نیست. اتحاد جنبش‌ها و لایه‌های مختلف جامعه روی محور آزادی و زن و زندگی برای سرنگونی است.

حالا سوال این است چرا؟ چرا انقلاب در نیمه داخل کشوری آن یک ذره رنگ ملی‌گرایانه ندارد. اصلن دغدغه‌اش را هم ندارد. اتحادش هم سر میهن و پرچم و تاریخ قدیم نیست. چرا؟ خودبخود اینجوری شده؟ مگر هزینه بلند کردن پرچم شهرام همایون بیشتر از حجاب سوزان است؟ اینهمه شعار نویسی روی در و دیوار می‌کنند، دو تا شعار باب دل ناسیونالیست‌ها هم می‌نوشتند. چرا نیست؟ این مردم اگر می‌خواستند تا الان هزار جور با پرچم شیر خورشید یا سایر ایکون‌های ملی و ناسیونالیستی و شعار سلطنت‌طلبانه علامت داده بودند. از عمامه‌پرانی که سخت‌تر نیست. چرا داخل کشور فازش، عملش، و جناتش و تصویرش فرق می‌کند؟ بیایید راه بیفتیم با هم جواب پیدا کنیم.

۲. داخل کشور می‌خواهد سرنگون کند. برای همین مدام نهیب به خارج کشور می‌زند که دست از بازی پرچم بردارید. حکومت باید سرنگون شود. چرا که داخل کشور فهمیده ملی‌گرایی و میهن‌پرستی به سرنگونی نمی‌انجامد به جنگ داخلی منجر می‌شود. به اعتقاد من این دو تا پلتفرم است. یکی سرنگونی است. یکی ممانعت از سرنگونی است. مثالی بزنم. جریان مهسا از سقز شروع شد. همان روز اول کافی بود به اعتراض علیه کشتن مهسا رنگ قومی بزنند. اینطرف سنندج می‌ایستاد، آنطرف تهران. چه می‌شد؟ لایه‌های مختلف ناسیونالیسم ایرانی علیه هم سنگر می‌گرفتند. جمهوری اسلامی فوری متوجه شکاف می‌شد، هم تهران را و هم سنندج را به اسم جلوگیری از تجزیه‌طلبی می‌کوبید، غائله را می‌خواباند. داخل کشور به نرخ نان بربری محاسبه کرده، به اعتقاد من این انتخاب صرفن ایدئولوژیکی نیست. انقلاب آمده حکومت را بیندازد. هر نوع پلتفرمی که مانع این کار باشد کنار می‌رود. سوال این است آیا واقعن ما با پرچم شیرخورشید، با پلتفرمی مواجهیم که علیرغم ظاهرش می‌خواهد مانع سرنگونی شده، دست را عوض کند؟ به این برمی‌گردیم.

۳. خارج کشور هم با پرچم شروع نکرد. اول همه، دور مسئله زن و مهسا و سرنگونی جمع شدند. حتی در تظاهرات تعیین کننده برلین، اول برگزارکنندگان خواهش کرده بودند بدون پرچم ظاهر شوند. مثل داخل کشور بیایند تظاهراتشان را بکنند و بروند. یک جریانی از حاشیه جنبش راست بلند شد، بصورت اگرسیو، با تهدید و ارعاب و ارسال پرچم، تلاش کرد قلاده ملی گردن مردم کند. کی مردم در همان کردستانش پرچم اوجلان بلند کردند که در برلین بخش‌های مختلف جنبش ناسیونالیستی با هم در خیابان رقابت داشتند. مردم در برلین از جنگ و رقابت ناسیونالیسم کرد با ناسیونالیسم آریایی می‌ترسیدند. نگران بودیم خودشان به جان هم بیفتند. در شهر کلن به جان هم افتادند. سلطنت‌طلبها می‌گفتند حق ندارید شعار ژن ژیان ئازادی را به زبان کردی بدهید. آنطرف هم پرچم اوجلان را توی چشم و چار اینها می‌کرد.

ناسیونالیسم کرد تا همین الان در اعتراضات مردم کردستان در داخل کشور جایگاهی نداشته وگرنه حکومت این شکاف را می‌گرفت و ازش سرمایه سرکوب درست می‌کرد. اتفاقن متمدن‌ترین و مترقی‌ترین و همبسته‌ترین تظاهرات‌ها را بچه‌های سنندج و سقز و اشنویه و اینها داشتند. ما یک عدد از این علامت‌های قومی در داخل ندیدیم. به قول دوستی از داخل کشور می‌گفت بچه‌های لرستان خودشان با شلوار جین می‌روند خیابان می‌جنگند، اونوقت یارو در برلین واسه چه به عمد شلوار لری می‌پوشد و به تظاهرات می‌آید؟ چرا انقدر اصرار دارند تفاوت قومی ایجاد کنند؟

به اعتقاد من هیچکدام از این دو تا تصویر اتفاقی نیست. نه داخل کشور بدون پرچم نه خارج کشور با پرچم و پسوند ملی‌گرایی. بطور مثال من معتقدم در خارج کشور ناسیونالیسم و جریانات اگرسیو دست راستی جلو دار ندارند. یعنی محیط فکری و سیاسی نیست که جلویشان را بگیرد. در داخل کشور یک نیروی فکری با پشتوانه طبقاتی و اجتماعی جلویشان را گرفته دیوار بتونی عقیده و نظر را مقابلشان بالا برده است. هیچ چیزی در این دنیای سیاست اتفاقی نیست.

خارج کشور هم با پرچم شروع نکرد. اول همه، دور مسئله زن و مهسا و سرنگونی جمع شدند. حتی در تظاهرات تعیین کننده برلین، اول برگزار کنندگان خواهش کرده بودند بدون پرچم ظاهر شوند. مثل داخل کشور بیایند تظاهراتشان را بکنند و بروند. یک جریانی از حاشیه جنبش راست بلند شد، بصورت اگرسیو، با تهدید و ارعاب و ارسال پرچم، تلاش کرد قلاده ملی گردن مردم کند.

۴. به اعتقاد من یک دلیل استرس جریان راست و رگه پرچم پرست آن همین است که نمی‌توانند هیچ‌جوری به کف خیابان در داخل وصل شوند، پروژه سیاسیشان را نقد کنند. آنها انتظار داشتند این انقلاب حداقل با دو‌تا شعار به آنها علامت بدهد ولی در خماری ماندند و علامت نداد. در خارج کشور هم جز تحمیل قلاده پرچم روی تظاهرات‌ها نه فراخوان دهنده هستند نه سخنرانانش، نه در عرصه بین‌المللی چهره شدند. برای همین بدجوری ناراحتند. برای همین زوم کرده‌اند در خارج حامد اسماعیلیون را بکوبند و از میدان بدر کنند. اینها با نفس خود انقلاب کاری ندارند. ۴۳ سال گفتند انقلاب یعنی فتنه! ( فرح پهلوی در روزنامه لیبراسیون) انقلاب یعنی خشونت و اغتشاش. ۴۳ سال چشم مردم را به کاخ سفید دوختند. الان که مردم بلند شدند، اصلن دیگر سوخت و ساز و اراده و مکانیسم دخالت در کف خیابان را ندارند. برای همین در خارج هم خیابان را کس دیگری برد. تاکید بر پرچم به خاطر تاریخ و غیرت ملی و اینها نیست. پرچم قرار است خلاء وجود اینها و عبور از اینها را بپوشاند. به قول یکی از دوستان آنقدر به مردم این حرف را فروختند که پرچم علامت اتحاد ماست. الان زیر پرچم شیر خورشید دارند اتحاد سیاسی مردم را می‌شکنند، حامد اسماعیلیون را می‌کوبند. آخرش هم در خارج حامد باعث اتحاد شد، بدون پرچم!

۵. داخل کشور اگر یک عدد پرچم بلند کرده بود پروسه سلبی علیه حاکمیت قیچی شده بود. اول از همه خود جنبش ناسیونالیستی به جان هم می‌افتادند. ناسیونالیسم کرد علیه پرچم شیر خورشید، ناسیونالیسم عرب علیه ناسیونالیسم مرکز. سنندج علیه تهران، تهران علیه بلوچستان. سگ صاحبش را نمی‌شناخت. اولین نتیجه همچون درگیری که الان شهرام همایون به نمایندگی از سلطنت‌طلبان و میهن‌پرستان به خارج کشور تحمیل کرده است، اتحاد نبود، دروغ می‌گوید، پرچم باعث افتراق حتی در خود جنبش ناسیونالیستی می‌شود. در داخل کشور نتیجه پیشبرد این سیاست، جنگ داخلی به جای انقلاب بود. در عرض دو روز با ارتش و سپاه جمعش میکردند با یک میلیون کشته و زخمی. شاید هم جنگ داخلی بستر ایجاد می‌کرد برای کودتای ارتش به نفع آلترناتیو راست. این یک سوال جدی است. چون تصمیم داخل کشور به انقلاب منجر می‌شود. تحمیل پرچم باعت عروج قوم‌گرایی و افتراق و جنگ داخلی می‌شود. نیروهایی که اولی را پیش می‌برند با نیروهایی که دومی را پیش می‌برند متفاوتند. جنگ داخلی به تزهای رضا پهلوی برای « فروپاشی کنترل شده» و ایفای نقش ارتش و بدنه حکومت فعلی نزدیک‌تر است.

در برلین هم فقط اراده مردم نبود که عامل جلوگیری از درگیری بود. طوری که پرچم شیر خورشید و اوجلان و غیره از کنار هم رد شدند بدون اینکه به هم چاقو بزنند. از پلیس آلمان می‌ترسیدند. آدم همانجا از خودش می‌پرسید الان اگر همین تظاهرات در تهران بود چه میشد؟ دوستانی که آنجا بودند میدانند یارو بلند گوی بزرگ آورده بود پشتش شعار داد ما عرب نیستیم ایرانی هستیم! مردم بلافاصله اعتراض کردند. مجبور شد معذرت‌خواهی کند. ولی همین آدم در تهران عذرخواهی نمی‌کرد. ببینید نمونه‌هایش را. شهرام همایون در دل دمکراسی غربی از تلویزیون فراخوان می‌دهد گلشیفته را بزنید. به نظر من نسل جوان ایران هوش سیاسی دارد جلو این روند را در داخل از همان اول گرفت. در خارج کشور اپوزیسیون وا داد. اصلن بخشی از چپ خودش پرچم به دست شد.

دومین اثر تحمیل این تصویر به داخل کشور این بود که اگر حتی یک شهر پرچم برمی‌داشتند، شعار رضا شاه می‌دادند، مسئله زن کنار می‌رفت. مسئله کارگر کنار می‌رفت. اصلن انقلاب کنار می‌رفت. اینجوری نیست که گویا انقلاب می‌تواند ملی باشد. این حرف حرف مفت است. یا انقلاب زن زندگی آزادی می‌شد. یا جنگ داخلی می‌شد.

۶. اگر این انقلاب به فرض محال رنگ ناسیونالیستی و ملی داشت حتی یک ثانیه بین‌المللی نمی‌شد. یک تک نفر در دنیا نمی‌رفت از مردم دفاع کند، به قول آن جوان سنندجی در کانادا اگر جرئت دارید شعار مرد، میهن، آبادی را جلو جهان بگذارید ببینید کی از شما در خاورمیانه دفاع می‌کرد. آنهم در کشورهای غربی که الان میهن‌پرستانش و ناسیونالیست‌هایش سلام هیتلری می‌دهند.بشریت متمدن از آنها رویگردان است. این انقلاب برای پیروز شدن احتیاج دارد به همبستگی جهانی. برای همین این انقلاب تصمیم گرفت در داخل کشور دست بر قضا برای پیروزی شکل و شمایل و مسئله محوری و شعارهای خود را با مدرن‌ترین و پیشروترین دغدغه‌های غربی یک کاسه کند. عروج مسئله زن ما را نجات داد. جهانی کرد. خواننده غربی ترانه برای شروین را می‌خواند اشک از چشمانش سرازیر شده می‌گوید این چه انقلابی است که دغدغه‌هایش شبیه من است. به آزادی زن فکر می‌کند. به کودک زباله گرد و حتی به انقراض حیوانات و‌درخت‌ها و محیط زیست. ما کافی بود گذشته‌پرستی کنیم، کافی بود میهن‌پرستی کنیم. کافی بود روی این خط برویم، روز اول با ایزولاسیون جهانی شکست خورده بودیم. (به این برمی‌گردم که اتفاقن ناسیونالیست‌ها دنبال همینند).‌  

لذا اینطوری نیست که خفقان نگذاشته ملی باشند. آدم متوجه یک نوع هوشیاری و اراده سیاسی جوان در انقلاب داخل کشور می‌شود.

 

در این رابطه بیشتر بخوانید:

 

۷. ملی‌گرایی در انقلاب ۵۷ نقش بسیار عظیمی ایفا کرد. ملی‌گرایی در انقلاب ۵۷ با اسلام و آخوند رفت. کلمه استقلال فرزند این ازدواج موقت است. وقتی قدرت را گرفتند گفتند ما علیه شرق و غرب و کل امپریالیستیم. الان باید برویم به جای کارخانه تولید اتومبیل، آفتابه مسی بسازیم. ملی‌گرایی و ناسیونالیسم ایرانی در سال ۵۷ با خمینی رفت. صندلی زیر پای عروج آن گذاشت. بخش ساقط شده از سلطنت تا مدت‌ها ساکت بود.

الان ناسیونالیسم ایرانی یک پای جدال بر سر آینده ایران است. منتهی در این جدال پایه اجتماعی کف خیابان را ندارد. در حالی که در انقلاب ۵۷ با اسلام خودش را به کف خیابان رساند. الان آدم ۲۰ ساله آن مملکت شانه بالا می‌اندازد می‌گوید جغرافیا من را محدود می‌کند. شماها ۴۳ سال به اسم میهن اسلامی مرزها را روی من بستید. ولم کنید من می‌خواهم با جوان پاریسی و لندنی دوست باشم. انقدر طوق پیرمردهای لس‌انجلس را گردن من نیندازید. جوان بیست‌ساله ایرانی در اینستاگرام به دغدغه پرچم این جنبش می‌خندد و شعار می‌دهد که « چو ایران نباشد به تخمم که نیست. می‌رم جای دیگه زمین قحط که نیست» این غول بلند شده اینطوری را چه جوری کسی می‌خواهد در شیشه وطن‌پرستی کند؟ بردن تصویر خارج کشور و تحمیل آن به آتیه این انقلاب در داخل، جواب جنبش راست است.

۸. در سال ۵۷ ملی‌گراها دور خمینی جمع شدند. تسمه اتحادشان ضدیت با امپریالیسم بود. اینجوری شعار استقلال را به آن انقلاب انداختند. در حالی که مردم هیچ دشمنی با هیچ کشوری نداشتند. این بار پلتفرم ملی گرایی فرق می‌کند. ببینید انقلاب ایران برای هیچ دخالتی در جهان بلند نشده. مردم خیلی ساده برای خودشان آزادی، رفاه و زندگی می‌خواهند. ولی مسئله این است این انقلاب در جایی شروع شده که دور تا دورش را اسلام و ارتجاع ضد زن و ضد کارگر محاصره کرده است. همین الان اردوغان می‌لرزد چون داشت سکولاریسم ترکیه را پس می‌گرفت. همین الان شیوخ عرب خواب ندارند چون شما وقتی در تهران حجاب می‌سوزانی، دیگر نق و نوق بن سلمان در عربستان سعودی برای حق گواهینامه زنان شوخی محسوب می‌شود. ناسیونالیسم ایرانی می‌خواهد به اردوغان علامت بدهد که نگران نباش من با پرچم و اعلام شرایط اضطراری دفاع از میهن جمعش می‌کنم. فوقش یکی دو تا حجاب سوزاندند، می‌رویم سراغ میهن‌پرستی، دست را عوض می‌کنیم. می‌رویم سر میهن‌پرستی یک هجوم ضد اسلامی عمیق در خاورمیانه را مانع می‌شویم.

۹. در خارج کشور این تصویر نخواهد ماند. همین الان آدم معمولی که در برلین پرچم دستش دادند و تصورش این بود بابا ماها همه می‌خواهیم حکومت را بیندازیم مشکل پیدا کرده، می‌گوید چرا من را در سر دو راهی یا پرچم یا حامد اسماعیلیون گذاشتید؟ آدم معمولی به عملکرد سیاسی ناسیونالیسم و پرچم نگاه می‌کند، می‌ترسد. این تصویر مردم را میترساند که شما مثل گلشیفته حتی جرئت نکنی بگویی میدانی چیست من اصلن یک پرچم سفید رنگ با عکس یک زن می‌خواهم. ایرانی‌ها خیلی حسابگرند، طرف پیش خودش حساب می‌کند می‌گوید من را بگذاری در معرض انتخاب اینکه یا حامد اسماعیلیون یا پرچم؟ تویی که می‌بازی. چون این آدم صد هزار نفر را آورده در خیابان تازه خود تو با فراخون او آمدی در خیابان پرچم چرخانی کنی. پس به درد من نمی‌خورد. اگر پرچم تو باعث شکل‌گیری یک‌ گروه کوکلاس کلان علیه زنان، علیه دگراندیشان، علیه فعالین سیاسی است، داری در واقع علیه نیمه دیگر انقلاب که پرچم بلند نکرده هم بسیج می‌کنی. پس آقا من نیستم.

مردم ایران در داخل و خارج فهیمند. طرف می‌بیند که تو نشستی علیه حامد اسماعیلیون پاپوش‌دوزی می‌کنی، بعد از الان می‌خواهی دولت موقت درست کنی با فرماندهان ارتش و بخشی از بدنه خود این نظام! به آنها فحش نمی‌دهی. پشت همین پرچم از الان داری آنها را جلو جلو می‌بخشی و فراموش می‌کنی. بعد به حامد، به گلشیفته، به چپها به هر کسی جنبش تو را نپذیرفته، بد و‌بیراه گفته خط و نشان می‌کشی.

ورق در خارج کشور برمی‌گردد. ورق همینجوری خودبخود برنمی‌گردد. باید یک وجدان سیاسی فهیم و عاقل بلند شود، یک پرچم فکری غیر ایدئولوژیکی که مردم حرف حسابش را بفهمند، این جریان را نقد کند، تصویر دو نیمه این انقلاب را به نفع تصویر داخل کشور یکی کند.

منبع: صفحه فیس بوک خانم مهرنوش موسوی

ارسال نظرات