کدام‌ مهم‌تر است: هویت و پرچم گروه «من» یا پیروزی جنبش آزادیخواهی در ایران؟

کدام‌ مهم‌تر است: هویت و پرچم گروه «من» یا پیروزی جنبش آزادیخواهی در ایران؟

چند روز  پیش مطلبی از یک دوست قدیمی از آلمان به دستم رسید. نوشته بود مقاله از محمدرضا عالی‌پیام، طناز خوب کشورمان است، عنوان مطلب: یک انقلاب در دو تصویر. درباره مطلب با آقای بابک یزدی صحبت می‌کردم، اشاره کرد مطلب از خانم مهرنوش موسوی است و در فیس‌بوک ایشان منتشرشده است.

سردبیر

مطالب «هفته» اصولاً اصیل و تولید تیم تحریریه هستند اما به نظرم این نوشته منطقی‌ترین تحلیل از چرایی و چگونگی همبستگیِ موجود در جنبش آزادیخواهی در داخل کشور است. در این مقاله مقایسه‌ای ارائه‌شده میان اعتراض‌های داخل و تظاهرات‌های خارج از کشور. شاید آقای عالی‌پیام هم به همین دلیل مطلب را روی سایت خودش بازنشر کرده و این سوءتفاهم برای برخی به وجود آمده که احیاناً نویسنده آقای عالی‌پیام است.

به‌هرحال چکیده مطلب خانم مهرنوش موسوی این است: مردم در داخل انتخاب کرده‌اند که به‌هیچ‌روی و به هیچ بهانه‌ای اجازه ندهند مسیر جنبش از سرنگونی رژیم منحرف شود؛ آن‌ها نمی‌خواهند جبهه‌گیری‌های قومی و نژادی و زبانی به همبستگی‌ مردم که کمر به مبارزه برای آزادی بسته‌اند خلل وارد کند و درنتیجه از نمادهای قومی و ملی و... بهره‌برداری نمی‌کنند.

به استدلال خانم مهرنوش موسوی اینکه مردم در داخل از نمادهای گروهی خاص و حتی از پرچم شیروخورشید استفاده نمی‌کنند به همین دلیل است. البته که در داخل از نمادهای مختلف و همچنین پرچم شیروخورشید استفاده می‌شود اما تصاویر و گزارش‌ها حاکی از آن است که در مقایسه با گستردگی جنبش این نمادها خیلی محدود در دست معترضان دیده می‌شود یا در شعارهایشان منعکس می‌گردد.
خانم مهرنوش موسوی در نه بند نسبتاً مشروح نظر خود را توضیح داده و برای آن استدلال کرده است. او از جمله نوشته است:

«داخل کشور می‌خواهد سرنگون کند. برای همین مدام نهیب به خارج کشور می‌زند که دست از بازی پرچم بردارید. حکومت باید سرنگون شود. چراکه داخل کشور فهمیده ملی‌گرایی و میهن‌پرستی به سرنگونی نمی‌انجامد به جنگ داخلی منجر می‌شود. به اعتقاد من این دو تا پلتفرم است. یکی سرنگونی است. یکی ممانعت از سرنگونی است. مثالی بزنم. جریان مهسا از سقز شروع شد. همان روز اول کافی بود به اعتراض علیه کشتن مهسا رنگ قومی بزنند. این‌طرف سنندج می‌ایستاد، آن‌طرف تهران. چه می‌شد؟ لایه‌های مختلف ناسیونالیسم ایرانی علیه هم سنگر می‌گرفتند. جمهوری اسلامی فوری متوجه شکاف می‌شد، هم تهران را و هم سنندج را به اسم جلوگیری از تجزیه‌طلبی می‌کوبید، غائله را می‌خواباند. داخل کشور به نرخ نان بربری محاسبه کرده، به اعتقاد من این انتخاب صرفن ایدئولوژیکی نیست. انقلاب آمده حکومت را بیندازد. هر نوع پلتفرمی که مانع این کار باشد کنار می‌رود. سؤال این است آیا واقعن ما با پرچم شیروخورشید، با پلتفرمی مواجهیم که علیرغم ظاهرش می‌خواهد مانع سرنگونی شده، دست را عوض کند؟ به این برمی‌گردیم.»

در جای دیگر نویسنده افزوده است:‌ «خارج کشور هم با پرچم شروع نکرد. اول همه، دور مسئله زن و مهسا و سرنگونی جمع شدند. حتی در تظاهرات تعیین‌کننده برلین، اول برگزارکنندگان خواهش کرده بودند بدون پرچم ظاهر شوند. مثل داخل کشور بیایند تظاهراتشان را بکنند و بروند. یک جریانی از حاشیه جنبش راست بلند شد، به‌صورت اگرسیو، با تهدید و ارعاب و ارسال پرچم، تلاش کرد قلاده ملی گردن مردم کند.»

خواندن این مطلب را به علاقه‌مندانِ جنش آزادیخواهی ایران و به آن‌ها که مسیر پیروزی را از راه همبستگی مردم می‌بینند به‌شدت توصیه می‌کنم.

مقاله خانم مهرنوش موسوی را می‌توانید روی صفحه فیس‌بوک ایشان و یا روی سایت «هفته» بخوانید.

الف) لینک هفته
ب) لینک مهرنوش موسوی

ارسال نظرات