آرسام ارانی
روز ۲۱ آذرماه روزی نادر و البته جنجالی در تاریخ است که هر ساله صحنه صفآرایی ۴ گروه در ایران است: سلطنتطلبان حامی محمدرضا شاه پهلوی، ترکهای خواستار جدایی آذربایجان، کمونیستهای حامی سیدجعفر پیشهوری و در نهایت حامیان هویت ایرانی. این چهار گروه هر سال در روز ۲۱ آذر که فرقه دموکرات از ارتش پهلوی شکست خورد، دستکم چهار روایت متفاوت از ماجرا دارند که بیان هرساله آن تقریبا تبدیل به یک «آئین» شده و با این حساب بعید است تا سالهای دیگر تغییری در آن ایجاد شود. مجله هفته در این شماره به همین موضوع پرداخته تا نشان دهد که سیدجعفر پیشهوری این کمونیست دوآتشه ایرانی در تاریخ ایران چه نقشی داشته است.
نقش روسیه کمونیستی در جهان پس از انقلاب ۱۹۱۷
وقتی در ۱۸ مارس ۱۹۲۱ ولادیمیر لنین رهبر شوروی معاهده «صلح ریگا» را امضا میکرد، برای نخستین بار اتفاقی در تاریخ رخ داد که تا پیش از این سابقه نداشت؛ با آنکه برای رهبر نخستین و بزرگترین انقلاب کمونیستی جهان، لهستان نقش پلی را داشت که از طریق آن میشد ایده «اینترناسیونال» را دستکم در اروپا پیش ببرد و انقلاب را به سراسر آن منطقه بسط دهد، اما در آن قرارداد مناطق مورد مناقشه میان لهستان و شوروی تقسیم شد و لهستان مستقل شد و حتی ۲۰۰ کیلومتر فراتر از آن چیزی که پیشتر بر اساس «خط کرزن» مشخص شده بود را به دست آورد. این اتفاق که بعد از جنگ جهانی اول رخ داده بود، اگرچه بعد از درگیریهای گسترده شوروی و اوکراین و لهستان بود، اما در ایجاد یک جایگاه حامیانه و کاریزماتیک برای شوروی نقش بسیار مهمی داشت و حتی در ایران نیز شاعران ملیگرا و گاه مذهبی به خاطر چنین تصمیماتی، لنین را ستودهاند یا از انقلاب روسیه حمایت کردند. زمانی نیما یوشیج در وصف انقلاب روسیه چنین سرود: «خشک آمد کشتگاه من در کنار کشت همسایه» که اشاره او به این موضوع بود که در روسیه (همسایه) انقلاب مدرن شده اما در ایران همچنان استبداد حکمرانی میکند. همچنین عارف قزوینی شاعر مذهبی ایران، لنین را «فرشته رحمت» خوانده است.
روسیه بعد از انقلاب علیه تزار از بسیاری از مستعمرات خود دست کشید و استقلال مناطق زیادی را به رسمیت شناخت. با توجه به اینکه نخستین انقلاب کمونیستی که با شعارهای عدالتخواهانه در این کشور انجام شده بود، در تعداد زیادی از کشورهای جهان علاقمندانی پیدا کرد و احزاب متعددی نیز با الگوبرداری از کمونیستهای روسیه در سرتاسر جهان تاسیس شد که موسسان آن میخواستند علاوه بر مبارزه طبقاتی و از بین بردن طبقات اقتصادی، گامی در راستای حقوق زنان و اقلیتها و اقوام و طبقات سرکوب شده بردارند. در ایران نیز با همین الگو احزابی تاسیس شد که گرایشهای سوسیالیستی داشتند و عمدتا نگاه آنها به روسیه (به ویژه در دوره حیات لنین) به مثابه یک پدر بود؛ احزابی نظیر حزب سوسیال دموکرات به رهبری حیدرخان عمواوغلی یا حزب متحد سوسیالیست نخستین احزابی بودند که با همین گرایش در ایران تاسیس شدند که عمدتا در دوره قاجار فعالیت داشتند و در دوران پهلوی نیز فعالیت میکردند.
آنها انتظار داشتند با اتکا به مرام اشتراکی یا کمونیسم، با پشتیبانی تئوریکِ عدالتگرایانه و البته حمایت روسیه بتوانند به نفع طبقات پاییندست قوانینی تصویب کنند و بر همین مبنا فعالیت خود را در شهرهای مختلف ایران پیش میبردند. با توجه به هممرز بودن استانهایی همچون گیلان و مازندران و آذربایجان شرقی و غربی با روسیه، احزاب کمونیست در ایران در این نقاط نمود بیشتری داشتند و مثلا جنبش جنگل در گیلان که در سال ۱۲۹۳ یعنی ۳ سال قبل از انقلاب روسیه (۱۲۹۶) رخ داده بود، با وقوع انقلاب روسیه از سویههای مذهبی به سمت سوسیالیسم و کمونیسم گرایش پیدا کرد. تمام این احزاب با تمرکز بر اقوام و اقلیتهای تحت ستم فعالیت میکردند و حمایت لنین به عنوان رهبر فکری و استالین به عنوان رهبر اجرایی را نیز در پشت خود داشتند.
تصویر نشریات ایران پس از سرکوب فرقه دموکرات آذربایجان و پایان غائله آذربایجان
آغاز فعالیت سیدجعفر پیشهوری
تقریبا همزمان با درگذشت لنین رضا شاه در ایران به پادشاهی رسیده بود و احزاب و چهرههای کمونیست ایران مستقیما با استالین ارتباط داشتند. یکی از این چهرهها سیدجعفر پیشهوری از اهالی روستای زاویه سادات یا «سیدلر زیوهسی» بود که از کمونیستهای شناخته شده ایران به شمار میرفت که بر پایه همان نگاه کاریزماتیک چپگرایان ایران، او نیز نگاه ویژهای به روسیه داشت و معتقد بود تنها راه رهایی اقوام از سرکوب تاریخی، دیدگاههای کمونیستی است و بر همین مبنا ابتدا به لنین و سپس به استالین نزدیک شد. زندگی سخت او و اختلافات خانوادگیاش بر سر ارثی که ظاهرا هیچگاه به او نرسید، باعث شد به آذربایجان شوروی کوچ کند و در همانجا تحصیلات خود را ادامه داد و مدتی هم رئیس بیمارستان باکو شد. خواهرش صغریخانم در خاطرات خود از دوران جوانی پیشهوری نوشته که زندگی او بر اساس مرام اشتراکی بوده است: «او پولهایی که از معلمی درآورده بود جمع کرده و در خیردالان دو اتاق کرایه کرده و بوسیله اعلانی که به دیوارها چسسبانده بوده بچههای بیبضاعت کارگران ایرانی را در آن دو اتاق جمع کرده و به صورت رایگان به آنان درس میداد او به مدت سه سال به این کار ادامه داد.»
پیشهوری سوابق زیادی در فعالیتهای سیاسی و حزبی داشت؛ از جمله عضویت در کمیته مرکزی حزب عدالت در باکو، از مؤسسان حزب کمونیست ایران در نخستین کنگره آن و دبیر مسئول تشکیلات این حزب در تهران و کمیسر امور داخله جمهوری شورائی گیلان.
پیشهوری با همین سابقه سیاسی و با حمایت روسیه، فعالیت خود را آغاز کرد و ابتدا در نشریه «آچیق سوز» (حرف بیپرده)، ارگان حزب مساوات فعالیت کرد و سپس برای روزنامه «آذربایجان جزء لاینفک ایران» مقاله مینوشت که ارگان حزب دموکرات شاخه باکو بود. پس از انحلال این حزب، پیشهوری به حزب عدالت پیوست که اعضای ایرانیان مهاجری بود که در آن سامان زندگی میکردند. هسته اولیه حزب عدالت گروههای کوچکی از کارگرانی بودند که افراد شاخصی، چون «اسدالله غفارزاده»، «بهرام آقایوف» و «احمد امیروف» رهبری آن را در بعضی تظاهرات و اعتراضات به عهده داشتند. بسیاری از اعضای حزب در واقع همان دهقانان فراری و فقیری بودند که از نواحی مختلف آذربایجان به آنجا کوچیده بودند.
در خاطرات پیشهوری در توضیح ورود به حزب عدالت چنین آمده است: «حزب عدالت مترقیترین تشکیلات سیاسی ایرانیان مرا با آغوش باز پذیرفت و دستور داد روزنامه حریت را تأسیس و اداره نمایم.» در واقع پیشهوری با نویسندگی به احزاب کمونیستی پیوست. بعد از عقبنشینی نیروهای انگلیس به طرف قزوین، زمینه مساعدی برای پیشرفت فعالیتهای حزب عدالت فراهم شد. در آن زمان اعضای حزب عدالت ایران در ۱۹۲۰ به دو شاخه تقسیم میشدند؛ گروهی تابعیت شوروی را پذیرفتند و فعالیتهای خود را در همانجا ادامه دادند و گروه دوم که هنوز تابعیت دولت ایران را داشتند، به تدریج وارد ایران شدند. او در این دوران به حزب جنگل پیوست اما در خاطراتش مینویسد در جریان جنبش جنگل به دلیل لهجه ترکی و گرایشهای سیاسیاش، توسط جناح محافظهکار در منگنه قرار گرفته است. در واقع نخستین جرقههای سرکوب اقوام و اقلیتها زمانی در پیشهوری پدیدار میشود که او با جناح مذهبی جنبش جنگل برخورد میکند، با این حال این اتفاق نمود عینی و انضمامی در او نداشته و فعالیت پیشهوری همچنان بر پایه رویه قدیمی در پیش گرفته میشود.
اگرچه در ابتدای حکومت رضاشاه فعالیت کمونیستها آزاد بود اما مدتی بعد قانونی توسط علی اکبر خان داور آماده شد که با لابی حسین دادگر رئیس وقت مجلس شورای ملی تصویب شد که بر پایه آن هر گونه فعالیت مرام اشتراکی ممنوع میشد؛ با تصویب این قانون بسیاری از کسانی که از حمایت روسیه برخوردار بودند و در احزاب کمونیستی عضو بودند، به زندان رفتند. سیدجعفر پیشهوری یکی از همین افراد بود که سال ۱۳۰۹ دستگیر شد و در اواخر ۱۳۱۸ محاکمه و به اتهام «قبول فرقه اشتراکی و تبلیغ آن» به «۱۰ سال حبس مجرد و ۱۰ سال حبس تأدیبی» محکوم شد اما با آغاز جنگ جهانی دوم (۱۹۴۱) و اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، حکم پیشهوری و دیگر کمونیستها لغو شد و با گشایش نسبی فضای سیاسی دوباره وارد عرصه فعالیت شد.
ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان
از سال ۱۳۲۰ تمام احزاب چپگرای ایران در حزب توده تجمیع شدند و با هماهنگی حزب کمونیست شوروی در ایران فعالیت میکردند. پیشهوری نیز از موسسان این حزب بود که با حمایت آنها نیز کاندیدای ورود به مجلس چهاردهم بود که توانست به مجلس راه یابد. در ۲۳ تیر ماه ۱۳۲۳ جلسه بررسی اعتبارنامه پیشهوری تشکیل شد و نمایندگانی به رهبری شریعتزاده با اعتبارنامه پیشهوری مخالفت کردند. نکته مهم این بود که برخی اعضای حزب توده نیز مخالف تصویب اعتبارنامه پیشهوری بودند. به این ترتیب یک ماه بعد در مرداد ماه ۱۳۲۳ در پی اختلافات پیشهوری با چهرههای مهم آن همچون اردشیر اوانسیان، بر سر نوشتن یک مقاله انتقادی به مناسبت مرگ رضاشاه، اعتبارنامه حزبی او لغو هم شد و جلوی حضور پیشهوری به عنوان نماینده منتخب حزب در نخستین کنگره حزب توده ایران در مرداد ۱۳۲۳ را هم گرفتند. جرقههای تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان از همینجا زده شد و یکسال بعد یعنی در ۱۰ مهر ۱۳۲۴ با شرکت ۲۴۷ نفر از شهرهای مختلف آذربایجان، حزبی تشکیل شد که ویژگیهای منحصر به فردی در تاریخ ایران داشت؛ اول اینکه کاملا بومی بود و اعضای آن همه ترک بودند؛ دوم آنکه پیشهوری در راس آن قرار داشت و سوم اینکه به واسطه نزدیکی جغرافیایی خاص به شوروی، حمایت مستقیم استالین را نیز به همراه داشت.
این اتفاق یکی از نکات عجیب حزبی در تاریخ جهان به شمار میرفت؛ چه آنکه از سال ۱۳۲۴ به بعد دو حزب بزرگ مارکسیست لنینیست در ایران وجود داشتند که هر دو حامی حزب کمونیست شوروی بودند و هر دو خود را حزب اصلی میخواندند؛ هم حزب توده و هم فرقه دموکرات آذربایجان.
فرقه دموکرات در حقیقت شاخه محلی حزب توده بود که خود پیشهوری آن را سامان داده بود و در سرتاسر آذربایجان گسترده بود و اکنون چالشی بزرگ برای حکومت مرکزی شده بود که اتفاقا بعد از اشغال ایران به شدت ضعیف شده بود و از سوی دیگر جوانی و تازهکاری شاه جدید نیز به دیگران اجازه میداد فعالیتهای خود را بیپرواتر از گذشته در پیش بگیرند و به این ترتیب شکافهایی که تا کنون به خاطر سرکوب سخت رضا شاه کمتر دیده میشد، ناگهان خود را نشان داد. در آذربایجان نیز فرقه دموکرات در پی اختیاراتی بودند که قدرت حکومت مرکزی را محدود میکرد؛ از جمله اینکه آنها خواستار اختیارات گستردهتر محلی از لحاظ اداری، تدریس زبان ترکی آذربایجانی در مدارس در کنار زبان فارسی و اصلاحات ارضی و اقتصادی مورد نظر خودشان بودند و با همین ایده و با حمایت استالین در مرداد ماه ادارههای دولتی در شهر تبریز فتح و مانیفست خود را منتشر کردند.
یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب چنین مینویسد: «از اواسط شهریور ماه، پیشهوری که مجلس اعتبارنامهاش را رد کرده بود، به تبریز بازگشت و همراه با یارانش از اعضای حزب کمونیست قدیم و بازماندگان قیام ۱۲۹۸ و ۱۲۹۹ خیابانی، تشکیل سازمان جدیدی به نام فرقه دموکرات آذربایجان را اعلام کرد. رهبران حزب که عمدا نام تشکیلاتی خیابانی را اقتباس کرده بودند، اظهار داشتند که مایلند جزو ایران باشند، اما خواستار سه تجدیدنظر عمده برای آذربایجان شدند که عبارت بود از: استفاده از زبان آذری در مدارس و ادارات دولتی، تخصیص عواید مالیاتی به توسعه و عمران منطقه و تشکیل مجالس ایالتی مندرج در قانون اساسی.»
در گزارش کنسول آمریکا چنین آمده است: «جنبشهای جداییطلب در تبریز و کردستان احتمالا بدون حمایت شوروی از میان خواهند رفت اما همین جنبشها از حمایت چشمگیر مردمی و دهقانان برخوردارند و بیانگر نارضایتی واقعی از حکومت مرکزیاند.»
در گزارش کنسول انگلستان نیز به حمایت کارگران و دهقانان و استان آذربایجان از فرقه دموکرات اشاره شده و نوشته شده که «آنها مهاجران را با کارگران یکپارچه کردهاند اما خود دهقانان از روی اراده اقدام کردهاند.»
در هر دو گزارش به نقش کلیدی دهقانان در حمایت از پیشهوری تاکید شده که بر تحلیل مارکسیستی آن را جنبش دهقانی مینامند؛ جنبشهایی که از حاشیهها توسط دهقانان آغاز میشود و به محاصره و تصرف شهرها میانجامد. اگرچه تمام اینها درباره فرقه دموکرات واقعیت داشت اما حقیقت دیگر آن است که بدون نقش کشور خارجی (روسیه) چنین جنبشی در ایران رخ نمیداد و این همان نقطه اختلاف پانایرانیستها با کمونیستها در تحلیل این ماجراست؛ چه آنکه از منظر چپگرایان، کمونیسم مرز نمیشناسد و بر پایه ایده اینترناسیونال، طبقات تحت ستم میتوانند از کشور کمونیست دیگر کمک بگیرند تا انقلاب جهانی را پیش ببرند. طبیعتا این تحلیل مورد قبول بخش اول نیست؛ چه اینکه آنها معتقدند ایران در طول تاریخ هویت مستقل داشته و پادشاهان ایران نیز همواره از همین مرزها حراست کرده و گاه آن را بزرگتر کردهاند اما فرقه دموکرات نخستین ایرانیانی بودند که برای کوچک کردن این مرز گام برداشتند. افرادی مثل احمد کسروی که علاقه وافری به ایران باستان داشتند، همان زمان مقالاتی در نقد فرقه دموکرات نوشتند: «اگر سایر اقلیتهای زبانی بخصوص ارمنیها، آسوریان، اعراب، گیلانیها و مازندرانیها نیز تقاضاهای مشابهی مطرح کنند، از ایران چیزی باقی نخواهد ماند.»
در مجلس نیز واکنشهایی ایجاد شد؛ یک دسته نمایندگانی که میگفتند ایران از یک ملت تشکیل شده نه از ملتهای جداگانه زیرا مردم ایران دارای تاریخ، فرهنگ، دین و منشا نزادی یکسان هستند. بعضی نیز سوئیس را مثال زدند که دارای ۴ زبان رسمی است تا نشان دهند که زبان به خودی خود و لزوما هویت ملی جداگانهای پدید نمیآورد. دسته دیگر فراکسیون اتحاد ملت مجلس بود که نگران درخواست مشابه مناطق دیگر بود. اما دسته مهمتر نمایندگانی بودند که ایده برخورد مسلحانه را در پیش گرفتند. در این دوران احمد حکیمی نخست وزیر ایران بود و بالاخره با مجلس به این توافق رسیدند که از هر راهی که میتوانند جلوی اقدامات پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان را بگیرند. با این حال سیاستها او تاثیری نداشت و پس از او محسن صدرالاشرف نخست وزیر شد اما کار جمع نشد و عاقبت با نخست وزیری احمد قوام السلطنه بحران خاتمه یافت.
یرواند ابراهامیان دلایل قدرتگیری فرقه دموکرات را این موارد ذکر میکند: «بیاعتنایی رضاشاه به آذربایجان، به عکس حمایتش از صنعت در تهران، اصفهان، مازندران و گیلان، بیمیلیاش به تجارت و بازرگانی با اتحاد جماهیر شوروی، کشوری که طبیعی بود شریک تجاری آذربایجان باشد، وجود یک حس هشیاری و خودآگاهی ملی قوی میان جمعیت آذری، در شرایطی که بسیاری از دیگر اقلیتها همچون عربها، بلوچها و ترکمنها در دنیایی منحصر به افقهای ایلی و عشایریشان زندگی میکردند؛ حضور روشنفکرانی ترکزبان که پیش از توسعه و فراگیری نظام آموزشی ایران، در باکو و استانبول تحصیل کرده بودند، نارضایتی «مهاجرین»، گروهی از شهروندان ایرانی که سه سال پیشترش از اتحاد جماهیر شوروی به وطنشان برگشته بودند اما نتوانسته بودند کار پیدا کنند و خودشان را با محیط تازهشان وفق بدهند، ترویج ادبیات آذری از سوی روسها در آذربایجان شوروی که کمونیست و همسایه آذربایجان ایران بود و فعالیتهای تبلیغاتی سربازان شوروی که بسیاریشان ترکزبان بودند.»
آنچنانکه از بیانیههای فرقه دموکرات در آغاز تاسیس برمیآید، آنها قصد تجزیه نداشتند و بیشتر به دنبال حکومت شورایی و نوعی خودمختاری زیر پرچم ایران بودند تا به زعم خود با حمایت شوروی بتوانند کمکی برای اقوام تحت ستم در آذربایجان باشند. در بیانیه نخست آنها مشخصا تاکید شده که قصد ندارند خللی در مرزهای ایران ایجاد کنند: «نظر به علقه و روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که ملت آذربایجان با مردمان سایر ایالات و ولایات ایران دارد و نظر به فداکاریهای بیشماری که آذربایجانیان در تأسیس و ایجاد ایران کنونی به خرج دادهاند، بنابراین برای حفظ استقلال و تمامیت آن به هیچوجه حاضر نیستند تقاضای مشروع خود را روی اساس تجزیه آن قرار داده به مرزهای آن خلل وارد سازند. ملت آذربایجان مانند ساکنین تمام نقاط ایران در اداره امور اجتماعی و حکومت مرکزی با فرستادن نمایندگان خود به مجلس شورای ملی و ادای مالیات عادلانه شرکت خواهد نمود.»
آغاز درگیری مسلحانه ارتش ایران و فرقه دموکرات
وقتی حکومت ایران با درخواستهای فرقه دموکرات موافقت نکرد، اتفاقات شکل دیگری به خود گرفت و مذاکرات با دولت مرکزی که تا آن لحظه به صورت اعلامیه بود، از اواخر مهر به صورت قیام در شهرهای سراب و اردبیل و مشکینشهر بود و از تاریخ ۴ آبان ۱۳۲۴ به بعد به صورت درگیری مسلحانه ادامه یافت که طی آن فرقه دموکرات به پایگاههای نظامی حمله کرد و ابتدا شهر میانه توسط آنها تصرف شد و در تاریخ ۳۰ آبان پادگان تبریز نیز تسلیم شد که پس از آن فرقه، کنگره ملی آذربایجان را برگزار کرد که طی آن پیشهوری نخست وزیر، جاوید وزیر داخله، کاویان وزیر ارتش خلق، بیریا وزیر فرهنگ، ربیع کبیری وزیر راه، غلامرضا الهامی وزیر دارایی، یوسف عظیما وزیر دادگستری، دکتر اورنگی وزیر بهداری و علی شمس به عنوان وزیر تجارت انتخاب شدند.
روز ۲۷ آبانماه ۱۳۲۴ لشکر زرهی ایران به سمت آذربایجان حرکت کرد، اما توسط نیروهای ارتش شوروی متوقف شدند و از این پس پای شوروی نیز مستقیما به میان آمد.
برخی تاریخنگاران همچون عباس میلانی معتقدند روسیه به دنبال دستیابی به منابع نفتی ایران بوده و مسائل عدالتخواهانه نقشی در حمایت روسیه از فرقه دموکرات نداشته است. او مینویسد: «در ژوئن ۱۹۴۳ (خرداد ۱۳۲۲)، شوروی بدون اطلاع دولت ایران و شاه، یک تیم توپوگرافی نفت به ایران گسیل کرد. آنها در لباس مهندسان ارتش به گیلان و مازندران سفر کردند و تنها مأموریتشان، ارزیابی چند و چون ذخائر گاز و نفت شمال ایران بود. حزب کمونیست آذربایجان شوروی موظف شده بود، همه اقدامهای لازم برای ایجاد جنبشی جداییطلبی در آذربایجان و دیگر استانهای شمالی ایران اتخاذ کند. استالین حتی شمار نشریات فرقه دموکرات را تعیین میکرد. سیاستهای فرقه دموکرات هم به دقت تعیین شده بود و مبلغ یک میلیون روبل برای این کار بودجه تعیین شده بود.»
طبیعی بود حزب توده نیز باید نسبت به چنین اتفاقی موضعگیری میکرد. خلیل ملکی نوشته «به محض شنیدن خبر تأسیس فرقه دموکرات و پیوستن شاخه محلی حزب توده به آن، جلسه اضطراری سران حزب تشکیل شد و حس من این بود که این اتفاقات حیات کل جنبش سوسیالیستی ایران را تهدید میکند.» ملکی پیشنهاد مقابله با فرقه و به رسمیت نشناختن آن را مطرح میکند. آبراهامیان مینویسد «پیش از فردای آن روز که بیانیه بتواند به منزله سیاست رسمی حزب منتشر شود، سفارت شوروی در تهران با این استدلال که بیانیهی مخالفت به اتحاد و یکپارچگی جنبش سوسیالیستی جهانی ضربه خواهد زد، دخالت کرد و بیانیه به اکراه کنار گذاشته شد و نتیجه این شد که حزب توده به فرقه دموکرات تبریک گفت.»
اقدامات فرقه دموکرات در دوره پیشهوری
پس از حمایت رسمی حزب توده، فرقه دموکرات هم پشتیبانی حزب مادر را با خود داشت و هم حمایت نظامی شوروی را. به همین دلیل پیشهوری همراه با تقویت بنیه نظامی آذربایجان، اصلاحات خود را نیز آغاز کرد. البته او مشکلاتی هم پیش روی داشت؛ مثل روحانیون، کمونیستها را اهل کفر میدانستند. در سوی دیگر مردم آذربایجان احساسات مذهبی داشتند و در این فضا برخی از مردم از پذیرفتن زمینهای تقسیمی توسط فرقه با عنوان مال حرام امتناع میکردند و در حال گرسنگی از گرفتن گندمهایی که توسط فرقه تقسیم میشد، از ترس عذاب روز قیامت خودداری میکردند.
در این دوره تدریس زبان ترکی به عنوان زبان رسمی در مدارس شروع شد. غلامحسین ساعدی نویسنده ایرانی که یکی از دانشآموختگان این دوره است و لهجه ترکی داشته، میگوید: «در کل دوران تحصیلم، همیشه از حضور در مدرسه اذیت میشدم؛ غیر از آن یک سالی که به مدارس فرقه دموکرات میرفتم.»
در کنار کتب ۶ جلدی آنادیلی برای کلاسهای دبستان، کتب دیگری مانند، کتاب درسی برای اکابر (۶۴ صفحه) و جغرافی، کلاس پنجم ابتدائی (۱۱۴ صفحه) تاریخ مختصر جهان، کلاس پنجم ابتدائی (۶۴ صفحه) زبان وطن؛ کتاب قرائت ادبی، کلاس ششم ابتدائی (۳۰۰صفحه)، زبان وطن و کتاب قرائت ادبی منتشر شد.
تأسیس دانشگاه تبریز یکی دیگر از اقدامات فرقه آذربایجان بود. در همین زمان رادیوی تبریز راهاندازی شده و شروع به پخش برنامه به زبان ترکی کرد. در کتاب تاریخ ایران مدرن آمده که «در این دوره حکومت آذربایجان اقدام به تاسیس بیش از ۲۰۰۰ مدرسه راهنمائی و دبستان در روستاها و نزدیک به ۵۰۰ دبستان و مدرسه راهنمائی در شهرها کرد. انتشار دهها روزنامه و کتاب به زبان ترکی آغاز شد و زبان مادری آذربایجان، بعد از چندین سال ممنوعیت به عنوان زبان رسمی ارتقاء یافت.»
اگرچه اقدامات فرقه دموکرات تاثیرگذار بود و آنها حمایت ابرقدرتی همچون روسیه و استالین را نیز با خود داشتند، اما دو عامل مهم وجود داشت که بقای آنها را تحت الشعاع قرار میداد؛ نخست اینکه از ابتدای حکومت رضاشاه، ایدههای ملیگرایانه بسیار در ایران تبلیغ میشد و از این منظر اقدام فرقه دموکرات اقدامی ضدایرانی دیده میشد. نکته دوم اینکه اگرچه مردم آذربایجان از امکانات سوسیالیستی که فرقه در اختیار آنها میگذاشت بهره میبردند اما واقعیت آن بود که به دلیل باورهای مذهبی نهادینهشده در اذهانشان آنها تصور میکردند کافران بر آنها رهبری میکنند. از سوی دیگر برای حل بحران آذربایجان، قوام السلطنه مذاکرات متعددی با استالین و البته پیشهوری انجام داد که در ختم ماجرا بسیار موثر بود.
موافقتنامه مظفر فیروز معاون سیاسی احمد قوام السلطنه نخستوزیر و جعفر پیشهوری در پانزده ماده و ۴ تبصره ۲۳ خرداد ۱۳۲۵ به روشنی مواضع حیاتی برای پیشهوری و یارانش در فرقه و حکومت ملی را برای ما روشن میکند. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیا تا بختیار مدعی شده که یکی از دلایل قوام السلطنه این بوده که در این مذاکرات، رمز دستگاه تلگراف فرقه دموکرات که با روسیه ارتباط برقرار میکرده، در اختیار جاسوسان قوام بوده و به همین دلیل قوام از پیش میدانسته که پیشهوری درباره چه میخواهد صحبت کند بنابراین از قبل آماده بوده است. هرچه که بود موافقتنامهای تنظیم شد که بر اساس آن مجلس ملی آذربایجان انتخاب و تشکیل شده و به منزله انجمن ایالتی آذربایجان به رسمیت شناخته میشد اما این موافقتنامه پس از بازگشت قوام از روسیه و هنگامی که ارتش سرخ ایران را ترک کرد، لغو شد و در پی آن قوای زمینی ارتش در آذرماه ۱۳۲۵ به سمت آذربایجان حرکت کرد و نبرد سختی درگرفت. منابع حزب توده و طرفداران فرقه از هزاران نفر کشته و آواره یاد کردهاند. جمیل حسنلی (عضو آکادمی ملی علوم آذربایجان) مینویسد «در اوضاع نابسامان پس از فروپاشی هزاران نفر از هواداران فرقه کشته و زندانی شدند و نزدیک به ده هزار نفر به آنسوی مرز گریختند.» حمید احمدی دانشیار علوم سیاسی دانشگاه تهران اما معتقد است بسیاری از این اظهارات مبتنی بر دادههای مستند و تاریخی نیست، اما به دلایل سیاسی و استراتژیک یعنی به منظور بسیج احساسات افراد متعلق به گروهای قومی بیان میشود.
سفارت آمریکا تعداد کشته شدگان در حملات عوام به طرفداران فرقه را که در فاصله ورود ارتش به تبریز پیش آمده بود ۴۲۱ نفر اعلام کردهاند اما منابع دولت ایران از اعدام ۲۰ نفر و روزنامههای آن زمان از عددهایی در حدود ۲۰۰ نفر کشته یاد میکنند. ارتشبد حسین فردوست که به هنگام هجوم ارتش به آذربایجان جهت رفع نیازهای مالی ارتش شاه از سوی حکومت مرکزی به تبریز سفر کرده بود، در خاطرات خود از اعدام حدود ۲۰۰۰ الی ۳۰۰۰ نفر در تبریز بدون هیچگونه تشریفاتی و در جلوی خانههای افراد و در سر خیابانها خبر میدهد. این تعداد جان باخته، به غیر ارقامی بود که در روزهای بعد وجود داشت. نهایتا اعضای فرقه دموکرات در روز ۲۱ آذر دستگیر یا اعدام شدند و به این ترتیب اولین حکومت شورایی در ایران دوام کوتاهی داشت و عمرش به ۱۵ ماه نرسید. سیدجعفر پیشهوری نیز از ایران گریخت و به کمک کانون نویسندگان باکو در آنجا مستقر شد و خاطراتش را نوشت و او نیز یک سال بعد از پایان بحران آذربایجان در تیرماه ۱۳۲۶ بر اثر تصادفی که برخی منابع آن را مشکوک میدانند، جان باخت.
ارسال نظرات