ارزش‌های مشترک، کلید تغییر

دیدگاه یک خواننده درباره مسیر در تحول در ایران

ارزش‌های مشترک، کلید تغییر

قدرت عجیب «زن، زندگی، آزادی» در هماهنگ و هم‌آواسازی معترضان نشان می‌دهد که عمده ایرانیان علیرغم دیدگاه‌های سیاسی متفاوت، در برخی ارزش‌های اجتماعی تفاهم دارند.

توضیح «هفته»: بخش یادداشت نظر شخصی نویسندگان است. انتشار یادداشت‌ها به معنای تایید یا رد محتوای آنها نیست.

بابک فرزامی

موج جدید اعتراضات علیه جمهوری اسلامی این بار متفاوت از موارد گذشته است. از یک‌سو گستردگی آن کم‌سابقه است و از سوی دیگر، حالا چشم‌انداز بهتری از ایران بعد از جمهوری اسلامی قابل‌تصور است.

جمهوری اسلامی با بقای خود تهدیدی جدی و دائمی برای عمده نهادها در ایران بوده. اقتصاد دولتی ناکارآمد و فشار بر اقشار ضعیف و طبقه متوسط، تورم و فساد افسارگسیخته و رانت‌های بی‌حساب برای نزدیکان حلقه قدرت، مدیریت فاجعه‌بار محیط ‌زیست، افول اخلاق اجتماعی با ترویج ریاکاری و پاداش به تملق، دشمن‌تراشی دائمی با سایر کشورها و ماجراجویی در کشورهای همسایه، پشتیبانی از تروریسم، قتل شهروندان ازجمله در مورد هواپیمای اوکراینی، عدم التزام و حتی تقابل با حقوق شهروندی، سانسور و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات، انتصاب هرگونه اعتراض به عوامل خارجی، دشمن، دستگیری مخالفان و نهایتاً سرکوب، سرکوب و سرکوب.

اما برای بسیاری، با وجود اعتقاد به عدم کارآمدی و لزوم تغییر جمهوری اسلامی، این نگرانی وجود داشته که آلترناتیو جمهوری اسلامی چیست. دموکراسی؟ با کدام نسخه؟ پادشاهی؟ چطور در تله یک سیستم استبدادی دیگر نیفتیم؟ خود این موضوع برای برخی از مخالفان جمهوری اسلامی مانند ترمزی برای مخالفت یا مبارزه علنی عمل می‌کرده.

درگیری‌های گاه‌وبیگاه اپوزیسیون در خارج از کشور و عدم توانایی مخالفان در ایجاد فضای گفت‌وگو حتی بین خودشان و اجماع بر سر حداقل‌های اشتراکات بر این نگرانی صحه می‌گذاشت. البته که خود جمهوری اسلامی هم در ایجاد شکاف و تفرقه بین این گروه‌ها تلاش می‌کرده و می‌کند.

در داخل هم جنبش اصلاحات (منظورم افراد در رأس یا اصطلاحاً رهبران آن است) عمدتاً در بزنگاه‌های حساس یا با بی‌عملی و یا بعضاً با همراهی با روایت حکومتی به‌تدریج پتانسیل خود را در قامت یک آلترناتیو از دست دادند. محدود افرادی هم که روزه سکوت نگرفته و یا با هسته مرکز قدرت همراهی نکردند با پرونده‌سازی و بازداشت و زندان عملاً تأثیرگذاری‌شان بر جنبش مدنی را از دست دادند.

در چنین فضایی که به‌ظاهر می‌رسید هیچ گزینه مطلوبی وجود ندارد، ماجرای تلخ قتل مهسا امینی فصل جدیدی در برابر مشتاقان تغییر برای فردای بهتر ایران گشود. سه کلمه «زن»، «زندگی»، «آزادی» که در مراسم خاک‌سپاری مهسا شعار داده شد، و ظاهراً از اعتراض زنان کرد در مقابل داعش وام گرفته‌شده بود، تأثیر عمیقی بر کلیه گروه‌های معترض داشته و به‌نوعی فاصله‌های بین گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی را پرکرده است.

شاید هر یک از ما قبل از تعریف نظام سیاسی مطلوب و پافشاری بر آن می‌بایست ارزش‌هایمان را شناسایی می‌کردیم. قدرت عجیب «زن، زندگی، آزادی» در هماهنگ و هم‌آواسازی معترضان نشان می‌دهد که عمده ایرانیان علیرغم دیدگاه‌های سیاسی متفاوت، در برخی ارزش‌های اجتماعی تفاهم دارند. این موضوع را می‌شد در راهپیمایی بزرگ اول اکتبر مونترآل به‌وضوح دید. جایی که معترضان با وجود پرچم‌های متفاوت، از پرچم‌های سرخ چپ‌ها تا پرچم‌های با طرح شیر و خورشید، و با دیدگاه‌های متفاوت، از سلطنت‌طلب تا جمهوری‌خواه و سبک پوشش متفاوت از محجبه تا بدون حجاب در کنار هم هم‌آوا «زن زندگی آزادی» را فریاد می‌زدند. همگرایی مشابهی را می‌شد در بیش از ۱۵۰ شهر دیگر جهان نیز دید. شکی نیست که بخشی از این همگرایی سلبی و به دلیل وجود خصم مشترک (جمهوری اسلامی) و زخم‌هایی که این نظام به گروه‌های مختلف وارد کرده است، اما به اعتقاد من وجه ایجابی، که همان شعار مشترک و آرمان مشترک است، دست بالا را در این همگرایی دارد.

«زن»، عنوان نیمی از جامعه که برای سده‌ها در جامعه مردسالار ما (و البته بسیاری جوامع دیگر هم) مورد تبعیض بوده. تبعیضی که در بسیاری موارد از درون خانواده‌ها شروع می‌شده و مشخصاً در ایران و بعد از انقلاب اسلامی تقویت‌شده و محدودسازی پوشش، رفتار و عرصه‌های اجتماعی که زنان می‌توانند در آن حضور پیدا کنند به‌صورت سیستماتیک اعمال‌شده است. اما حالا این تبعیض مورد اعتراض هم زنان و هم مردان قرارگرفته و بیشتر ایرانیان، حتی بسیاری از پدران و برادرانی که تا دیروز خود همسران، دختران و خواهرانشان را محدود می‌کردند، حالا خواستشان برای برابری را فریاد می‌زنند؛ برابری زن و مرد در حقوق و فرصت‌ها.

«زندگی»، رفاه و شادی حق ماست. انواع تهدیدهای داخلی و خارجی، ناامنی اقتصادی، سایه سنگین حکومت ترس از یک‌سو و تحمیل سبک زندگی موردنظر حکومت در کنار تبلیغ دائمی فرهنگ شهادت، سوگواری از سوی دیگر، این حق را از ما دریغ کرده. ایرانیان می‌خواهند که سبک زندگی‌شان را، دینشان را، پوششان را و علائقشان را خود انتخاب کنند.

«آزادی»، حلقه گمشده آخر، که حتی در اصول خود جمهوری اسلامی هم هست، و البته، فقط برای سران حکومت. حجاب اجباری، دین اجباری، خدمت سربازی اجباری، اینترنت اجباری و… لیست بلند و بالای این «اجباری»ها از واژه آزادی تنها کاریکاتوری به‌جای گذاشته. سانسور اخبار و محدود کردن خبرنگاران رویه‌ای معمول در ایران است و معدود خبرنگار مستقلی داریم که طعم تهدید یا پرونده‌سازی یا بازداشت را نچشیده باشد. با وجود شناخته‌شدن حق اعتراض در قانون اساسی خود جمهوری اسلامی، نه‌تنها معترضان بازداشت و زندانی می‌شوند، بلکه گاهاً وکلای مدافع آن‌ها هم به سرنوشت موکلانشان دچار می‌شوند.

با این اوصاف و مشاهده آنچه تابه‌حال در متن اعتراضات دیده‌شده می‌توان گفت که جامعه ایران آماده گذار از جمهوری اسلامی است. ارزش‌ها و شعارهای مشترک در بین معترضان داخل و خارج، همبستگی به نظیر اقوام از همدیگر علیرغم تبلیغات مسموم جمهوری اسلامی در خصوص تجزیه‌طلبی و همچنین اقدامات و موضع‌گیری‌های سنجیده اپوزیسیون نشان‌دهنده سطح بالایی از بلوغ سیاسی و اجتماعی است. دیگر نمی‌توان گفت که «معترضان می‌دانند چه نمی‌خواهند اما نمی‌دانند چه می‌خواهند».

کوتاه‌سخن آنکه بعد از سال‌ها، حالا نوری در انتهای تونل مشاهده می‌شود که بسیاری از مرددهای دیروز را مصمم به تغییر می‌کند. تغییری که این دور از خیزش مردم را از اعتراض به انقلاب تبدیل می‌کند. در ادامه این حرکت هم همه ما می‌بایست بر این نقاط اشتراک تکیه و تأکید کنیم تا این بار به دموکراسی واقعی دست یابیم.

به امید ایران بدون تبعیض، آباد و آزاد.

مونترآل، ۱۸ اکتبر ۲۰۲۲

درباره نویسنده

بابک فرزامی، متولد ۱۳۵۶ تهران و کارشناس ارشد مهندسی صنایع است. او در سال ۲۰۱۶ به کانادا و شهر مونترال مهاجرت کرد. پیش از مهاجرت در ایران در اعتراضات جنبش سبز شرکت داشته و به گفته‌ی خودش به دنبال استقرار دموکراسی در ایران است.  

ارسال نظرات