یادداشت: عصیان، انقلاب یا جنبش

یادداشت: عصیان، انقلاب یا جنبش

توضیح «هفته»: بخش یادداشت نظر شخصی نویسندگان است. انتشار یادداشت‌ها به معنای تایید یا رد محتوای آنها نیست.

 

احمد زیدآبادی|

اعتراض‌هایی که در هفته‌های اخیر در شهرهای مختلف ایران صورت گرفته است؛ از منظر جامعه‌شناسی تحولات سیاسی، چه نامی می‌توان به آن داد؟

تاکنون از این اعتراض‌ها، تحتِ عنوان انقلاب، جنبش و عصیان یادشده است اما کدام‌یک از این نام‌گذاری‌ها تناسب عینی‌تری با آن دارد؟

پاره‌ای از محافل اپوزیسیون، اعتراض‌های خیابانی را مصداق انقلاب می‌دانند و هدف نهایی آن را براندازی نظام جمهوری اسلامی قلمداد می‌کنند.

شاید افراد خاصی با هدفِ انقلاب و براندازی در اعتراض‌ها حاضر شوند، اما درک عمومی جامعه‌ی ایرانی از این اعتراض‌ها، انقلاب نیست.

با هر شهروند عادی ایرانی که باب گفت‌وگو گشوده شود، ابتدا بر این نکته انگشت می‌گذارد که انقلاب مستلزم وجود تشکیلات فراگیر، رهبری مشخص، حمایت بسیار گسترده و مؤثر تودهای، پشتوانه‌ی مالی قدرتمند و رسانه‌ی تحت اختیار است که اعتراض‌های کنونی فاقد همه‌ی آن‌هاست و بنابراین، حتی اگر هدف برخی معترضان براندازی باشد با این وضعیت ره به‌جایی نمی‌برد.

درواقع ایرانیانی که انقلاب سال ۵۷ را از نزدیک تجربه کرده‌اند، هر حرکت مدعی انقلاب را با آن الگو مقایسه می‌کنند و چنانچه حرکتی فاقد ویژگی‌های آن الگو باشد، آن را قرین موفقیت نمی‌دانند.

برخی مدافعانِ بحثِ انقلاب بودنِ اعتراض‌های اخیر اما الگوی انقلاب‌های اصطلاحاً کلاسیک را منسوخ‌شده می‌دانند و بر این باورند که در دنیای کنونی با استفاده از شبکه‌های اجتماعی می‌توان اتحاد لازم را بین معترضانِ به یک نظام پدید آورد و علیه حکومت بسیج کرد بدون آنکه به یک تشکیلات مشخص سیاسی و یا رهبری واحد و شناخته‌شده نیاز باشد.

این بحث اما دو اشکال مهم دارد. نخست آنکه نمونه‌ای از این نوع انقلاب‌ها در جهان یافت نمی‌شود که بتوان به آن استناد کرد. درواقع تاکنون جهانِ ما، انقلابی با این مشخصات تجربه نکرده است که بتواند قابل الگوبرداری باشد. مدافعان این بحث اما بعضاً به انقلاب‌های رنگی در برخی کشورهای حوزه‌ی اوراسیا یا بعضی کشورهای عربی در بهار عربی اشاره می‌کنند و آن‌ها را مصداقی برای ادعای خود می‌دانند.

واقعیت این است که آنچه به‌عنوان انقلاب‌های رنگی در جهان شهرت یافته است هیچ‌کدام به معنای «تغییر رژیم» و یا انقلاب نبوده و معمولاً در قالب منازعه‌ای بین دو نیروی رقیب سیاسی بر سرِ کنترل پارلمان یا ریاست جمهوری اتفاق افتاده و عمدتاً هم به تغییر پایدار و معناداری در آن کشورها منجر نشده است.

در انقلاب‌های موسم به بهار عربی نیز گرچه تشکیلات و رهبر واحدی آن‌ها را هدایت نمی‌کرد، اما در دو موردِ مصر و تونس، ائتلافی از تشکل‌های گوناگون به صورتی چراغ خاموش، صحنه گردان حوادث بود و موضوع فقط به یک حرکت توده‌وار منحصر نمی‌شد. ناکامی هر دوی این حرکت‌ها و بازگشت سریع آن‌ها به ماهیت «رژیم سابق» نیز که در حقیقت موفق‌ترین نمونه‌های حرکت بهار عربی به شمار می‌رفتند، خود گواه دیگری بر نقص این نگاه به انقلاب است.

دوم آنکه، شبکه‌های اجتماعی به هیچ‌وجه وسیله‌ی مطمئن و قابل اتکایی برای استفاده‌ی معترضان از آن‌ها نیست. در حقیقت تکنولوژی به همان اندازه که به کمک شهروندان مستقل برای ابراز نظرات و دیدگاه‌های مخالف خود و ایجاد ارتباط و همبستگی بین آن‌ها آمده است به همان اندازه هم حکومت‌ها را برای کنترل و نظارت بر شهروندان یاری رسانده است.

قاعدتاً ابزاری که کلیدِ قطع و وصل آن در دست دولت‌هاست، نمی‌تواند به‌طور مؤثر مورداستفاده‌ی مخالفان آن قرار گیرد زیرا دولت به‌محض احساس خطر سوئیچ آن را قطع کند.

بر این اساس، می‌توان نتیجه گرفت که اعتراض‌های جاری در ایران نه از جنس انقلاب است و نه منطقاً می‌تواند به انقلاب منجر شود.

در مورد اینکه آیا این اعتراضات کنونی جنبش به شمار می‌روند یا عصیان هم نظرات متفاوتی وجود دارد.

واقعیت این است که از نوع حضور معترضان و شعارهای آنان در خیابان یا پشت‌بام‌ها و منازل مسکونی می‌توان دریافت که جنس اعتراض‌ها تلفیقی از جنبش و عصیان است.

به‌عبارت‌دیگر، برخی حرکات و نشانه‌ها از سوی معترضان، صرفاً نوعی خشم از شرایط موجود را به نمایش می‌گذارد و معطوف به هدف تعریف‌شده‌ای به نظر نمی‌رسد. رفتار این بخش از معترضان را می‌توان عصیان یا طغیان در برابر وضع موجود تلقی کرد.

در مقابل، بسیاری از معترضان بخصوص زنان و جوانان، هدف تعریف‌شده‌ای را از اعتراض خود دنبال می‌کنند که عمدتاً به رسمیت شناختن سبک زندگی و علایق متفاوت آن‌ها با فرهنگ رسمی حاکم است.

جمهوری اسلامی گرچه طبق تعریف‌های کلاسیک سیاسی، نظامی توتالیتر محسوب نمی‌شود، اما اجزای شناخته‌شده‌ای از آن، علاقه‌ی خود را برای یکرنگ‌سازی و قالب‌بندی زندگی شهروندان که نوعی توتالیتاریسم اجتماعی است، پنهان نمی‌کنند.

این علاقه که معمولاً با تحمیلِ عملیِ سبک خاصی از زندگی بر عموم مردم همراه بوده است، برای بسیاری از زنان و جوانان دیگر قابل‌تحمل نیست و آن‌ها دقیقاً علیه همین تحمیل اجتماعی دست به اعتراض زده‌اند.

عمده‌ترین جلوه‌ی تحمیل به این اقشار، اجبار به نوع پوشش آنان است؛ اجباری که نیروی اجرایی آن، پلیس امنیت اخلاقی یا همان گشت ارشاد بوده است. به همین دلیل نیز بسیاری از زنان معترض برای نشان دادن هدف خود از اعتراض، روسری‌های خود را برداشته‌اند و به‌طور مشخص خواهان انحلال گشت ارشاد هستند.

بنابراین، وصف اعتراض‌های اخیر به انقلاب و براندازی خواهی، نه واقع‌بینانه به نظر می‌رسد و نه از این لحاظ می‌تواند دستاوردی به همراه داشته باشد. بخش طغیانی آن نیز پایدار و با دوام نیست زیرا افرادی که به هر دلیلی از خشم لبریز شده‌اند، به‌محض فروکش کردن خشم‌شان از طریق بروز آن، انگیزه‌ای برای ادامه‌ی ماجرا نمی‌بینند.

بخش معطوف به دستیابی به اهداف مشخصی چون به رسیمت شناختن سبک زندگی انتخابی با همه‌ی لوازم قانونی آن اما نوعی جنبش تأثیرگذارِ مدنی به شمار می‌رود که در پشت هیاهوی تبلیغاتی رسانه‌های حکومتی و ضدحکومتی کمرنگ نشان داده می‌شود.

این جنبش می‌تواند به دستاوردهای مهمی برسد به شرطی که از آفات انقلاب و طغیان دور بماند و مرزش را با آن‌ها روشن کند.

احمد زیدآبادی

درباره نویسنده
احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی ساکن تهران است که با رسانه‌های گوناگون همکاری دارد. یادداشت‌های زیدآبادی از آغاز سال ۲۰۲۱ به طور ثابت و یک هفته‌درمیان درباره مهم‌ترین مسائل مطرح سیاسی ایران، در هفته منتشر می‌شود.

ارسال نظرات