غزلی برای سایه و چند سروده دیگر از مرضیه نیکویی

غزلی برای سایه و چند سروده دیگر از مرضیه نیکویی

مرضیه نیکویی، شیراز|

 ۱

غزلی برای «سایه»

به یاد پرنیانم خون ببارد یاس کافی نیست

برای وصف سایه، ذهن پُر وسواس کافی نیست

تو را با هر غزل، در باغ شعرت جاودان دیدم

هزاران مثنوی حتی برای گفتن احساس کافی نیست

منم بازنده‌ی این تخته نرد و در قمار شعر تو آسم

رقابت با تو با خرمهره و یک تاس کافی نیست

از انگشتت گهر باریده، ای همسایه‌ی خورشید

اگر ریزم به پایت، کوهی از الماس کافی نیست

امیر شعر می‌رفت و درخت ارغوان لرزید

به یاد پرنیانم خون ببارد یاس کافی نیست.

۲

سرمستی جام استکانت هستم

شیرینی خنده‌ی نهانت هستم

بیدارم و غرق خرمن گیسویت

زنبور عسل دور دهانت هستم

۳

هر آینه چشمان تو را دیده و دل باخت

خورشید به توصیفِ تماشای تو پرداخت

هر صبح که این پنجره را با تو گشودم

امواج نگاه تو شب و روز مرا ساخت

۴

(خاتون غزل)

در آغوش

می‌کشم هر شب

شانه‌های ستبر حوصله را

از روزنه‌های خیالم

سرک می‌کشد

ستاره‌ای دنباله دار

و می‌دانم که دستم

به بلندای نگاهش

نمی‌رسد هرگز!

با حسرتی عمیق

ارتفاع نور را آه می‌کشم

خزه‌های شهوت

بر زخم‌های باز

ویرانه‌های شعر عریانم

چمیده‌اند

ناگهان…!

عطر شب بوها

مست می‌کند

نفس‌های پنجره را

هُرم احساس

در این عصر یخبندان

به آتش می‌کشد

انجمادِ سروده‌های سردم را

از سمت سیاره‌ای مهنام

باران ستاره می‌بارد

بر

پیشانی خیسِ

دفتر شعرم

زنبورهای وسوسه

سرمست از بلوغ

می‌مکند

شیره‌ی جان گلواژه‌ها را

و سحرگاه رقص‌کنان

در نزدیکی تصورات باکره‌ام

می‌آرایند

حجله‌ی خاتون غزل را

و انتظار

انتظار

تا این سکوتِ

پا به ماه

دوباره عشق بزاید.

مرضیه نیکویی، دبیر رسمی آموزش پرورش در ایران، شاعر و گردآورنده‌ی مجموعه‌های مشترک شعر در ده جلد، تجربه‌ی سرایش در سبک زلال، سپید، عریانیست و قالب‌های شعر کلاسیک را دارم. ترجیح می‌دهم غزل بسرایم.

 

ارسال نظرات