قمر فلاح|
مقدمه در پنچ قسمت گذشته مهاجرت به عنوان یک پدیده فراگیر بررسی شد. هدف این بود که با تشریح و تحلیل همهجانبه مهاجرت و واکاوی علل متفاوت آن، پیامدهای آن بر جوامع مبدا و مقصد و آثاری که بر فرد مهاجر میگذارد و در نهایت فرایند ادغام مهاجران، نشان داده شود. تأکید بر آن است که شکلگیری ادغام تنها با سعی و کوشش مهاجران اجرایی نمیشود و نیازمند تعبیه شرایط و امکاناتی است که بر عهده کشور میزبان و جزو تکالیف اوست که با مفهوم پوشش، در بردارندگی و پذیرش کامل، معنا شده است. بدون گذر از این مرحله پدیده ادغام و انتگرهشدن به صورت ناقص و در حد داشتن زندگی مرفه معنا مییابد، نتیجه آن تداوم زندگی مهاجران بدون ارتباط واقعی با سایر ساکنان و به مانند زیست در سلولها و جزایری جداگانه خواهد بود، به عبارتی در این حالت مهاجران فاقد فعالیت معنادار برای تاثیرگذاری در مکانی که زندگی میکنند هستند و احساس تعلق به مکان در آنها یا پا نمیگیرد و یا به طور ناقص ایجاد میشود. در این بخش به زنان مهاجر و فرایند ادغام آنها پرداخته میشود. اگر چه مهاجرتهای زنان نیز از همان چارچوپهای کلی مهاجرت پیروی میکند، اما به سبب ستم مضاعفی که به طور معمول به آنها وارد میشود و بروز ظرفیتهای چندگانه مبارزه برای تبعیضها، فرایند ادغام زنان مهاجر و پیامدهای آنها ویژه میشود. در انتها به اشکال جدید مهاجرت پرداخته میشود که علل و اسباب، شرایط و پیامدهایی به کلی متفاوت از مهاجرتهای پیشین دارد. اگرچه هنوز تبعات و آثار این شیوههای خودانگیخته مهاجرتی مکشوف نشده اما با نگاهی جامعهشناسانه تا حدودی میتوان پیامدهای آنها را به طور اجمال بررسی و پیشبینی کرد. |
اگرچه زنان نیز مانند مردان، به دلایل مختلفی از جمله دلایل سیاسی، وجود جنگ یا فرار از فقر و گرسنگی مهاجرت میکنند، اما تعداد زیادی از زنان مهاجر هم از نظر اقتصادی به مردان وابسته هستند، و هم قوانین مهاجرت، اقامت آنان را به زندگی با مردان منوط میسازد. این وابستگی هویتی، اقتصادی و اجتماعی برای زنان مهاجر سرنوشتی دیگر میآفریند. از سوی دیگر سازو کارهای کشورهای مقصد برای ادغام و یا دربرگیری این زنان گاه متفاوت از مردان است و گستره وسیعی از طرد تا ارائه فرصتهای متعدد را در بر میگیرد. زنی که بهعنوان همسر، به مردی که ساکن یکی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا است ملحق میشود، اجازه اقامتش در صورت جدایی از شوهر لغو میشود. در این صورت احتمال استثمار جنسی و اقتصادی زنان مهاجر وجود دارد. آنان به ناگزیر به مشاغل سیاه با دستمزدی کمتر روی میآورند و به دلیل جنسیت (زن بودن) دستمزد آنها در قیاس با مشاغل مشابه مردان باز هم کمتر میشود. طبق برآورد سازمانهای مدافع حقوق بشر، سالانه بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار انسان توسط قاچاقچیان از مرزها عبور داده شده و به فروش میرسند که ۸۰ درصد از این افراد دختران و زنان هستند. بسیاری از این افراد به کارهای سیاه و غیرقانونی واداشته میشوند، و مورد استثمار و بدرفتاری قرار میگیرند. به عبارتی قوانین مربوط به مهاجران، بهجای پذیرفتن آنان بهعنوان شهروندان جامعه، کنترل آنان را بهعنوان حاشیهنشینان جامعه مد نظر قرار میدهد. به این ترتیب مهاجران زن آخرین حلقههای زنجیر سلطه قدرتمندان بشمار میآیند. طبق آمار رسمی تعداد زنان مهاجر که در درون مرزهای کشورهای اتحادیه اروپا به کارهای غیرقانونی اشتغال دارند، ۴۴ درصد و زنان بیکار ۱۹ درصد کل زنان مهاجر را در این کشورها تشکیل میدهند. به این ترتیب زنان مهاجر در درون خانواده به علت وابستگی اقامتی به مرد استثمار میشوند، در محیط کار از کمی دستمزد و شرایط دشوار کاری در رنجاند، و در جامعه بهعنوان زن مهاجر در مقابل سیاستها و اعمال خشونتآمیز نژادپرستانه قرار دارند (همان منبع). اما در مقابل زنان به دلایل موقعیت جنسیتی خود برای دستیابی به موقعیت انسانی خود با توجه تجربههای پیشین مجهز شدهاند و چهبسا بسیاری از آنها در فرایند جذب موفقتر از مردان مهاجر میگردند.
به طور کلی تغییرات کمی و کیفی موقعیت زنان بهواسطه مهاجرت در سه زمینه مشاهده میشود، در بسیاری موارد بهجز خانوادههای سنتی، مهاجرت مناسبات قدرت را در خانواده بهکلی تغییر میدهد و زنان از نظر اقتصادی و درآمدزایی دارای نقش میشوند و لذا از قدرت بیشتری بهویژه در تصمیمگیریها برخوردار میگردند، دومین تغییر مربوط به شرایط اجتماعی و برخورداری از حقوق برابر نسبت به مردان خود است. این شرایط به کلی با شرایط کشور مبدأ متفاوت است، در بسیاری از کشورها نگاه به زنان مهاجر مهربانتر از مردان مهاجر است، زنان را تحت ستم مردان و استثمار شده، و مردان را نسبت به آنها ستمگر میدانند و در راستای آگاه شدن و بهرهمند شدن زنان از حقوق خود با سازو کارهای نهادی به آنها کمک میکنند. سومین تغییر مربوط به جوهر و همت خود زنان است، به طور عموم زنان در جامعه پدر سالار، به نگاه و رویکرد تبعیضآمیز آشنا و راههای مبارزه با آن را فراگرفتهاند و به همین علت در مقابل تبعیضهای علیه مهاجران در مقایسه با مردان مجهزتر و با مهارت بیشتری برخورد میکنند، در واقع مهاجرت برای آنها مانند شمشیر داموکلس عمل میکند، آنها تهدیدها را به فرصت مبدل میسازند و به همین علت فرایند جذب در جامعه جدید را موفقتر و با اعتماد به نفس بیشتر طی میکنند. به عبارتی بنا به دلایل مذکور قدرت تطبیق بیشتری دارند، زبان فرا میگیرند، شاغل میشوندو با ایفای نقش چندگانه همسر، مادر، شاغل، در مدیریت زندگی مشارکت میکنند. به دلیل مبارزه با تبعیضهای مختلف در مقام همسر، شاغل، و شهروند به حقوق جنستی، مهاجرتی و انسانی خود آگاه میشوند و در فضای عمومی مشارکت میکند. شاید از این روست که بحران مهاجرت در زنان زودگذر واثر آن در مردان عمیقتر میشود. افزون بر آنعدم کارایی مردان نسبت به زنان در رویارویی با مشکلات مهاجرتی، باور به این هنجار که بار «مسولیت خانواده بر دوش آنان است» از آنها موجوداتی شکنندهتر و ناموفقتر میسازد. بسیاری از جداییها و طلاقها و مشکلات بین نسلی در قالب اختلافهای والدین با فرزندان بهویژه دختران در این مرحله و به همین دلایل رخ میدهد. به اعتباری بقای خانواده مستلزم تغییر درمناسبات قدرت در خانواده از یکسوو تغییر الگو ها، هنجارها و باورهای قدیم در راستای انطباق با جامعه جدید از سوی دیگر است.
باید توجه داشت که مشکلات مهاجران به طور عام وزنان مهاجر به طور خاص هم متعدد است و هم لایههای مختلفی دارد که گاه راهکارهای متفاوت و گاه متضادی را طلب میکند، بهعنوان مثال فرد باید در تجهیز خود برای تخصص و مهارت بکوشد، زبان یاد بگیرد، هم باید قبول کند در الگوهای رفتاری و باورها و ارزشهای خود تغییراتی بوجودآورد، و هم در هستیشناسی خود بهعنوان فرد تجدید نظر کند؛ اگر چه هر فرد در طول زندگی کما بیش اینها را تجربه میکند اما برای مهاجران بهویژه زنان این فرایند شتابان وتغییرات عمیقتر انجام میشود، بر پایه بررسیهای انجام شده آقای مهرداد درویش پور، این پدیده نه با مبانی نظری ادغام فرهنگی و پیوندهای چند فرهنگی (assimilation) و نه با مبانی نظری خالص اقتصادی یعنی ارتقاء جایگاه درآمدی و شغلی تبیین میشود بلکه با توسل به تئوری (درهم تنیدگی - intersection) و سازوکاری نهادی تعدیل هریک از دشواریها عملی میشود.
جامعهپذیری ایرانیان مهاجر
همانطور که در پیش گفت آمد در سالهای اخیر روند مهاجرت از ایران شتاب زیادی گرفته و کانادا بیش از هر کشور دیگر در کانون توجه مهاجران برای اقامت بوده است. آمار و اطلاعات دقیقی از ویژگیهای سنی، جنسی، و اقتصادی مهاجران ایرانی در دست نیست، اما مشاهدات نشان میدهد که آنها گستره وسیعی از گروههای سنی جوان تا میانسالی را پوشش میدهند و اخیراً گروههای سنی جوانتر دانشآموز را هم دربرگرفته است، (ثبتنامشدهها در کالجها، دانشگاهها و دبیرستانها). برخلاف گذشته زنان شمار قابلتوجهی از مهاجران را تشکیل میدهند. اکثر مهاجران دارای تحصیلات عالی و حداقل به یک زبان (انگلیسی) مسلط هستند. مشاهدات نشان میدهد که الگوهای فرهنگی و رفتاری آنها هم در تطابق با جامعه جدید مشکلآفرین نباشد؛ بنابراین موفقیت مهاجران ایرانی در این سرزمین دور از انتظار نیست. اما همانطور که گفته شد گذر از فرایند جامعهپذیری و رسیدن به مرحله ثبات برای فرد مهاجر آسان نیست. بحران مهاجرت و احساس نوستالژیک و غریبه بودن گاه چنان عمیق است که فرد دچار افسردگی شدید و اضطرابهای مداوم میگردد و شاید هرگز نتواند از دست آنها خلاصی یابد، (در سالهای گذشته چندین ایرانی در کبک خودکشی کردهاند) چه عاملی سبب فائق آمدن بر این بحران میشود؟
در این بررسی نشان داده شده که گسست از روابط عاطفی و حمایتهای خانوادگی، خویشاوندی و نهادهای خودی و گروه نخستین و دومین در سرزمین اصلی عامل مهم بروز این بحران است، بنابراین راهکار تعدیل آن ایجاد نهادهای مدنی حمایتی از جامعه ایرانیان است. این نهادها نقش چندگانه حمایتهای عاطفی، آگاهسازی، اطلاعرسانی، و مادی را باید برعهده گیرند. خوشبختانه ایرانیان به سبب تبحر خود در استفاده از رسانههای مجازی و تکنیکهای کامپیوتری دراینخصوص توانا هستند، در این مورد بررسی دقیقی انجام نشده اما درعینحال بررسی مشاهداتی و موردی نمایانگر آن است که ایرانیان در پیوندهای جمعی موفق نبودهاند، بهعنوان مثال اکثر ملیتهای موجود در کانادا دارای نهادهای مربوط به خود با شمار اعضای قابلتوجهی هستند، در حالی که تعداد اندک نهادهای ایرانی مشابه نسبت به جمعیت ایرانی ساکن در کانادا اعضای قلیلی دارند، دومین دشواری نبود همبستگی و وجود تردید و بدبینی در آنان است. از کمکرسانیهای زیاد فردی و جمعی به هنگام حوادث غیرمترقبه و موردی که بگذریم ایرانیان کمتر از کمکهای جانبی پایدار و همبسته چون اشتغال و سکونت و… برخوردار بودهاند، بیشتر اقدامها در این زمینه شخصی و بر پایه علایق شخصی انجام شده است، در سالهای اخیر چندین نهاد با وظایفی محدود شکلگرفته است اما این نهادها در ارتباط تنگاتنگ با هم قرار ندارند؛ بنابراین شبکه نهادی مؤثری را تشکیل نمیدهند که بتوانند قدرتمند برای تحقق خواستهها و مطالبات جمعی خود عمل کنند، علاوهبرآن نهادهای موردنیاز برای رفع برخی مشکلات پا نگرفتهاند.
دومین مشکل در این زمینه عدم مشارکت و حضور ایرانیان در حوزه عمومی است. آمال اکثر ایرانیان داشتن زندگی مادی در سطح مطلوب و برخورداری از رفاه اجتماعی است، کمتر سودای آن را دارند که در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی جامعه میزبان مشارکت کنند. تا حدی به فعالیتهای داوطلبانه روی میآورند اما با هدف تجربه آموختن برای یافتن شغل. شاید به همین دلیل روابط آنها با غیر ایرانیان فراتر از همکاران شغلی نمیرود. اگر از تعداد انگشتشمار افراد شاخص ایرانی فعال در این زمینه بگذریم، نمود سطح نازل مشارکت ایرانیان در حوزه عمومی از شمار اندک ایرانیان عضو پارلمان، شورای شهر، وزیر و… قابلفهم است. برخی از ایرانیان که به دلایل سیاسی مهاجرت کردهاند، همچنان مشارکت سیاسی دارند، اما حضور آنان در حد همان گروههای سیاسی خودی است و به دلیل عدم ارتباط با گروههای سیاسی مشابه در سرزمین محل سکونت از قدرت نفوذ کمی برخوردارند و بدین دلیل و هم به دلیل عدم جذب جوانان از میزان تأثیرگذاری آنها کاسته میشود.
با این روند همچنان که در پیش گفت ارائه شد، ایرانیان گروههای موفق از نظر اقتصادی اما پراکنده از نظر فرهنگی را تشکیل میدهند. بدین علت در مناسبات قدرت جایی ندارند، و به عبارتی فقط تابع و اجراکننده تصمیمها هستند در واقع فرایند در برگرفتن و شامل شدن آنان کامل نبوده است.
شناخت دلایل اتخاذ این سبک از زندگی مستلزم پژوهشی جامع است، اما به هر رو زندگی با ریشه دواندن در جامعه و داشتن ارتباطات گسترده انسانی معنا پیدا میکند، معنای زندگی به فراتر از خود مرتبط است، شاید از این روست که پس از چندی، موفقیتهای مالی و اقتصادی آنان، به امری یکنواخت و کسلکننده تبدیل میشود. البته در شکلگیری این سبک از زندگی مهاجران سازوکارهای موجود در این جامعه با نکاه و رویکرد فردگرایی افراطی دخالت دارند و شاید زمینه بروز آن را به طور غیرمشهود تشویق میکنند.
و کلام آخر
همانطور که در پیشگفت مکرر تأکید شده، بهرغم اراده قوی دولتهای کشورهای میزبان برای محدودکردن آن و وضع قوانین محدودکننده و بازدارنده، مهاجرت همچنان رو به افرایش است. عوامل جدیدی افزون بر عوامل قبلی مهاجرتها را تشدید کرده است، جهانیشدن به مفهوم بیوطن شدن کار و سرمایه، جابهجایی نیروی کار را بهسوی مراکز پویای اقتصادی چون بنادر آزاد دامن زده است، فعالیت کارگران هندی، پاکستانی، عربی، افریقایی در امارات متحده عربی، قطر و کارگران چینی در آسیای دور و آفریقا (این آخری به سبب سرمایهگذاریهای کشور چین) و نیروی کار وارد شده به ژاپن، نمونهای از این نوع مهاجرتهاست. پیامدهای این نوع مهاجرتها بهکلی متفاوت از مهاجرتهای قبلی (بهسوی کشورهای پیشرفته) است. به سبب شرایط خاص و قوانینی که بر آنها حاکم است، زندگی در این کشورها موقت است و بنابراین مهاجران هرگز خود را متعلق به کشورهای میزبان نخواهند دانست. برای این مهاجران فرصت داشتن زندگی متعارف و آشنایی و انطباق با شرایط محیط فراهم نمیشود، شاید از این روست که بهرغم کیفر و مجازاتهای شدید، هم عدم رعایت قوانین و نورمهای جامعه و هم انواع آسیبهای اجتماعی از سوی مهاجران فراوان است. برای مهاجران زندگی در کار زیاد خلاصه میشود که حاصلش افسردگی و ازخودبیگانگی خواهد بود، به انضمام این که معمولاً «درآمدشان هم به کشور مبدأ فرستاده میشود و خود بهرهای از آن نمیبرند. البته برای نیروی متخصص شرایط کمی نرمتر و منعطفتر است، اما در کل زندگی موقت هرگز به ایجاد تعلق به مکان نمیانجامد. میتوان گفت این نوع مهاجرتها فاقد فرایند ادغام است چرا که اساساً» در این کشورها شرایط و قوانین دربردارندگی و پذیرش مهاجران برای شهروندشدن وجود ندارد و قوانین آهنینی همواره برای جداییسازی آنها از جامعه در کار است.
نوع دیگری از مهاجرتهایی که در سالهای اخیر شایع شده و با دورکاری همراه است. گسترش ارتباطهای مجازی و پیشرفتهای تکنولوژی مربوط، این امکان را فراهم کرده که افراد محل زندگی خود را جدا از محل کار انتخاب کنند. این سبک از فعالیت باجهانی شدن اقتصاد شروع شده و پس از اپیدمی کووید ۱۹ به شیوه خاصی از زندگی بدل شده که با استقبال هم مواجه است. هم اکنون بسیاری از متخصصان، شهرهایی که متوسط هزینه زندگی در آنها پایین است را برای سکونت انتخاب و با دورکاری بخش زیادی از درآمد خود را پسانداز میکنند.
منابع و مآخذ
۱-درویشپور، مهرداد. مهاجرت و قومیت، نگاهی به چندگانگی در سوئد. ۲۰۲۱
۲- قانون ۹۶ کبک CTV NEWS ۲۲ اوت ۲۰۲۲
۳- دگرگونی لائیسیته در فرانسه. ژان بوبرو. ترجمه تقی تام و بهروز عارفی. رادیو زمانه ۲۲ اوت ۲۰۲۲
۴- ثریا، شیر علیزاده، مهاجرت زنان. نگاهی آماری به مهاجرت زنان. مجله طبیعت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
۵- رحیمی. سایه فرار از نابرابری پیش بهسوی آزادی. رادیو زمانه. ۳ شهریور ۱۴۰۱
۶- نگاهی به مهاجرت و تأثیر آن بر خانوادهها و زنان ایرانی. مجله ویستا، به نقل از دفتر مطالعات زنان. ۳ شهریور ۱۴۰۱
در این رابطه بیشتر بخوانید:
قمر فلاح دانشآموخته جامعهشناسی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران است. او نزدیک به سی سال در آمارهای اجتماعی، کارشناس اجتماعی در برنامهریزی شهری، بافتهای فرسوده و برنامهریزیهای منطقهای فعالیت کرده است. خانم فلاح درعین حال پژوهشهایی در زمینه زنان عشایری، زنان روستایی، آسیبهای اجتماعی و مشارکت اجتماعی انجام داده است. قمر فلاح در دهه ۱۳۷۰ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه شهید بهشتی در زمینه جامعه شناسی تدریس کرده است. |
هفته را دنبال کنید در: [icon name="instagram" class="" unprefixed_class=""] اینستاگرام - [icon name="telegram" class="" unprefixed_class=""] تلگرام - [icon name="twitter-square" class="" unprefixed_class=""] توئیتر
ارسال نظرات