گورباچف و نامه‌ی آیت‌الله خمینی

گورباچف و نامه‌ی آیت‌الله خمینی

توضیح «هفته»: بخش یادداشت نظر شخصی نویسندگان است. انتشار یادداشت‌ها به معنای تایید یا رد محتوای آنها نیست.

احمد زیدآبادی|

در واپسین سال‌های حیات اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، رهبر فقید آن کشور، میزبان هیئتی از فرستادگانِ آیت‌الله خمینی در کاخ کرملین شد.

هیئت اعزامی آیت‌الله خمینی به کاخ کرملین، شامل شیخ عبدالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرضیه‌ی حدیدچی دباغ بود که حامل نامه‌ای به نسبت طولانی از طرف آیت‌الله به گورباچف بودند.

نامه‌ی آیت‌الله خمینی را جوادی آملی در روز سیزدهم دی‌ماه ۱۳۶۷ بسیار شمرده و با تأنی در حضور گورباچف قرائت کرد به‌طوری‌که قرائت نامه و ترجمه‌ی آن بیش از یک ساعت به طول انجامید.

ظاهراً گورباچف انتظار یک نامه‌ی سیاسی در مورد روابط دوجانبه و بحران‌های بین‌المللی از طرف آیت‌الله خمینی را داشت؛ اما نامه کمترین اشاره‌ای به این موارد نداشت و عموماً به مسائل کلامی و الهیات اسلامی اختصاص‌یافته بود.

آیت‌الله خمینی در نامه‌ی خود ضمن دعوت گورباچف به مطالعه‌ی آثار فارابی و بوعلی و سهروردی و ابن عربی و ملاصدرا، او را به اعتقاد به خدا و جهان پس از مرگ و دست‌کشیدن از ایدئولوژی مادی کمونیسم فراخوانده بود.

گورباچف در جریان قرائت نامه‌ی آیت‌الله خمینی گویا بارها برافروخته می‌شود و یک‌بار نیز طاقت خود را از دست می‌دهد و با خنده به هیئت ایرانی می‌گوید: «ظاهراً آیت‌الله از ایدئولوژی ما خوشش نمی‌آید؛ آیا ما هم می‌توانیم ایشان را به مکتب خود دعوت کنیم؟» او سپس برای اینکه هیئت ایرانی را نرنجانده باشد؛ تأکید می‌کند که شوخی کرده است.

معمولاً رؤسای کشورها با کمبود وقت و تراکم برنامه روبرو هستند و به‌سختی به حضور در برنامه‌های غیرمرتبط با سیاست خود تن در می‌دهند. حال پس از گذشت ۳۴ سال از آن تاریخ، این پرسش همچنان قابل طرح است که چرا گورباچف در مقام رهبرِ یک ابرقدرت جهانیِ درگیر با مشکلات بی‌شمار، برای شنیدن مفادِ الهیاتی نامه‌ی آیت‌الله خمینی آن‌همه وقت گذاشت و حاضر به ملاقات با هیئت سه‌نفره‌ای شد که هیچ‌کدامشان نفوذ سیاسی بالایی در هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی نداشتند.

شیخ عبدالله جوادی آملی در آن دوره در شمار فضلای حوزه‌ی علمیه محسوب می‌شد و به دلیل تمرکزش بر دروس حوزوی چندان پیوندی با سیاست روز نداشت.

محمدجواد لاریجانی هم در آن مقطع معاون وزیر خارجه‌ی جمهوری اسلامی بود. او در پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران، نقش بسزایی بازی کرده بود و در آن زمان گرایش زیادی به عادی‌سازی رابطه‌ی جمهوری اسلامی با جهان غرب از خود نشان می‌داد. به‌عبارت‌دیگر، او تمایلات ضد شوروی داشت و حضورش در هیئت سه‌نفره نیز از جهتی غیرمنتظره می‌نمود. لاریجانی فردی مورد علاقه‌ی بیت آیت‌الله خمینی نبود و به احتمالاً با اصرار هاشمی رفسنجانی به عضویت هیئت درآمده بود.

مرضیه‌ی حدیدچی دباغ هم که نوعی از فعالیت‌های شبه‌نظامی و نمایندگی مجلس شورای اسلامی را در کارنامه‌ی خود داشت، ظاهراً به‌صرف ضرورت حضور یک خانم در هیئت سه‌نفره برگزیده شده بود. او از لحاظ گرایش سیاسی در آن تاریخ، نقطه‌ی مقابل محمدجواد لاریجانی محسوب می‌شد.

اینکه ترکیب هیئت با چه محاسبات و چانه‌زنی‌هایی تعیین شده بود، موضوعی مبهم است، اما در مجموع می‌توان آن را بازتابی از اجزاء بلوک قدرت در آن برهه از حیات جمهوری اسلامی دانست.

گورباچف در واکنش به نامه‌ی آیت‌الله خمینی بارها بر علاقه‌ی اتحاد شوروی به حسن هم‌جواری با جمهوری اسلامی تأکید کرد و برای نشان‌دادن «حسن‌نیت» خود، دستش را به‌سوی مرضیه‌ی دباغ پیش برد تا با او دست دهد. خانم دباغ حتی از زیر چادر هم حاضر به دست‌دادن با گورباچف نشد، موضوعی که شگفتی رهبر اتحاد شوروی را به دنبال داشت.

در واقع، از همان ابتدای ورود هیئت ایرانی به کاخ کرملین، کارکنان کاخ از دیدن مردی در لباس روحانیت و زنی سراپا پوشیده در چادر مشکی شگفت‌زده شده بودند و به گفته‌ی اعضای هیئت، این شگفتی را به نحوی در حرکات صورت خود به نمایش می‌گذاشتند.

درهرصورت، ظاهراً آنچه گورباچف را به شنیدن پیام آیت‌الله خمینی راغب کرد، گمان او بر تمایل آیت‌الله برای گشودن فصل تازه‌ای در روابط تهران - مسکو بود. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در زمانِ حیات آیت‌الله خمینی مبتنی بر شعار «نه شرقی نه غربی» بود. این شعار در حقیقت، نوعی سیاست موازنه‌ی منفی در برابر دو ابرقدرت جهانی آمریکا و شوروی را بازتاب می‌داد.

پس از پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ شورای امنیت در تابستان سال ۶۷ اما اکبر هاشمی رفسنجانی تمایل روشنی از تشنج‌زدایی در روابط ایران و غرب از خود نشان می‌داد و آمریکا و متحدان اروپایی‌اش نیز پذیرش قطعنامه را به‌عنوان فرصتی برای نزدیکی به تهران تفسیر می‌کردند.

این موضوع احتمالاً نگرانی‌هایی را در مسکو و برخی نیروهای چپ‌گرای مذهبی در هیئت حاکمه‌ی ایران پدید آورده بود. ازاین‌رو، گورباچف به سهم خود می‌کوشید که نزدیکی احتمالی جمهوری اسلامی به آمریکا و اروپا بر روابط تهران و مسکو اثر منفی نگذارد و روابط دو کشور به‌صورت عادی ادامه یابد و حتی گرم‌تر از پیش شود.

به همین منظور گورباچف در همان دوران پیشنهاد فروش تسلیحات پیشرفته به جمهوری اسلامی داد؛ موضوعی که توجه هاشمی رفسنجانی را به‌رغم تمایلش به بهبود رابطه با آمریکا و اروپا سخت به خود جلب کرد.

هاشمی رفسنجانی خواهان خرید سلاح‌های پیشرفته از شوروی و حفظ روابط عادی با آن کشور بود؛ اما به نظر می‌رسد توجهی به فعالیت نیروهای چپ‌گرای مذهبی و نفوذ فزاینده‌ی آن روزهای آن‌ها در بیت آیت‌الله خمینی نداشت.

به نظرم ایده‌ی ارسال نامه‌ی آیت‌الله خمینی به گورباچف از طرف همین نیروها پیشنهاد شده بود، اما آیت‌الله با نادیده‌گرفتن انگیزه‌های سیاسی آنان، محتوای نامه‌اش را صرفاً به مسائل الهیاتی اختصاص داده بود.

درهرصورت، پس از چند هفته، ادوارد شواردنادزه، وزیر خارجه‌ی شوروی، پاسخ گورباچف به نامه‌ی آیت‌الله خمینی را با خود به تهران آورد. آیت‌الله با لباس و پوششی غیررسمی او را به حضور پذیرفت و گوش به پاسخ گورباچف سپرد. پاسخ گورباچف یکسره سیاسی و تأکید بر حسن هم‌جواری دو کشور بود. آیت‌الله ناراحتی و سرخوردگی‌اش را از واکنش گورباچف به نامه‌ی خود پنهان نکرد و با اظهار نارضایتی از صندلی خود برخاست؛ حرکتی که به نوبه‌ی خود شواردنادزه را تا مرز شوکه شدن، تکان داد.

خلاصه اینکه نامه‌ی آیت‌الله به گورباچف و پاسخ گورباچف به نامه، هدف احتمالی نیروهای چپ‌گرای مذهبی را تأمین نکرد. آنچه آن‌ها را به هدف‌شان در آن مقطع نزدیک کرد؛ در حقیقت صدور فرمان ارتداد و قتل سلمان رشدی از سوی آیت‌الله خمینی بود که رابطه‌ی رو به بهبود ایران با غرب را به کلی به هم زد و سبب فراخواندن سفرای کشورهای اروپایی از تهران شد. در همان دوره نیز گویا به اشاره‌ی وزارت اطلاعات وقت، محمدجواد لاریجانی نیز از معاونت وزارت خارجه معزول شد.

این روند اما با درگذشت آیت‌الله خمینی در ۱۴ خرداد سال ۶۸ متوقف شد و تحولات ایران جهت دیگری به خود گرفت.

برچسب ها:

ارسال نظرات