طنز و حکایت هفته ۶۹۳

طنز و حکایت هفته ۶۹۳

حکایت هفته

مستحق تنبیه

با این دو دندان کوچکی که درآورده‌ام، همه می‌گویند شبیه خرگوش شده‌ام. خودم فکر می‌کنم بیشتر شبیه یک دراکولای کوچک شده‌ام؛ چون به‌خاطر خارش لثه و دندان، مدام دوست دارم دیگران را گاز بگیرم. فعلاً دارم هزینه‌ی همین اخلاقم را پس می‌دهم و تا اطلاع ثانوی، دیگر خبری از شیر مامان نیست.

مامان و بابا دارند فیلم می‌بینند. فکر کنم اسمش اسلحه‌ی مرگ‌بار است؛ چون یک نفر که مثل دکتر زایشگاه لباس پوشیده، با یک اسلحه‌ی ترسناک می‌خواهد یک مریض را سوراخ سوراخ کند. تا اینجا که متوجه شده‌ام، اسم اسلحه‌ی ترسناکش آمپول است.

مامان و بابا برای بابابزرگ و مامان‌بزرگ کادو خریده‌اند تا نشان دهند چقدر به یادشان هستند. اگر من هم پول داشتم برای آنها هدیه‌های موردنیازشان را می‌خریدم تا بفهمند چقدر دوستشان دارم. مثلاً برای بابابزرگ یک روروَک بزرگ می‌خریدم تا دوباره بتواند راحت راه برود و برای مامان‌بزرگ هم یک دندان‌گیرِ شیک می‌خریدم تا باز دندان دربیاورد.

مامان می‌گوید چند وقت دیگر که کمی بزرگ‌تر شوم، برای اینکه بتواند به کارهایش برسد، می‌خواهد مرا در مهدکودک بگذارد. بابا هم با او موافق است؛ اما من مخالفم. اصلاً دوست ندارم بروم مهدکودک؛ چون به نظرم خانه‌ی سالمندانِ نی‌نی‌هاست.

امروز مامان برایم کلاس درس شناخت اعضای صورت را گذاشته بود. کلاس خیلی سنگینی بود و فقط همین یادم می‌آید که هر آدم روی صورتش دو تا دماغ دارد که زیر ابروهایش است و با آنها صدای اطراف را می‌شنود. خوشبختانه با اینکه درسم خیلی سنگین بود، از پسش برآمدم!

بابا می‌خواهد با پول‌هایی که از طریق خرج نکردن برای من و مامان جمع کرده، در یک کار اقتصادی سرمایه‌گذاری کند. من می‌خواهم پیشنهاد کنم از شیر مامان، کره و پنیر بگیریم و از چربی شکم بابا هم روغن ترمز درست کنیم. سودش را هم سه نفری با هم تقسیم می‌کنیم. فکر از من، سرمایه و کار از بابا و مامان.

منبع: (مغزنوشته‌های یک نوزاد، تهران؛ کتاب چرخ فلک، ۱۳۹۴)

لطیفه‌های هفته

دوست‌دختری که با عاشورا بیاد ... با اربعین میره! از من گفتن بود.

دقت کردید همه شهرستان‌ها شهید پرور هستن ... من موندم این همه دزد و قاتل و فاسد رو کدوم شهرستان پرورش داده پس؟! ... وارداتی هستن به گمونم!

مثبت اندیشی یعنی ... اگر گنجشکی بالای سرت خراب‌کاری کرد بگی خدایا شکر که گاوها پرواز نمی‌کنند.

یکی از رفقا زنگ زد واسه پول ... پیچوندمش گفتم من کربلام اینجا شلوغه، نائب‌الزیارم قطع کردم ... پیام داد التماس دعا ولی به تلفن خونتون زنگ زدم نه گوشیت!

دختره پست گذاشته بود: بچه‌ها حالم خوب نیست، تروخدا دعا کنید بمیرم! ... براش کامنت گذاشتم: ان‌شاالله به حق پنج تن بمیری ... هرچی از دهنش دراومد بهم گفت و بلاکم کرد ... حالا بیا و خوبی کن!

اینایی که تو خیابون نذری گرفتن دارن میرن، یه جوری نگاهت می‌کنن ... انگار لاتاری برنده شدن!

فامیلمون داشت مرغ پاک می‌کرد، بهش گفتم این مرغا چقدر چربی دارن؟... گفت مرغای ماده چربیشون زیاده! ... مگه مرغ نر هم داریم؟!

 

 

نکته هفته

زندگی به زیبایی مداد رنگی است! می‌توانی از شادترین رنگ‌ها شروع کنی، رنگی زندگی کن، نه سیاه و سفید!

نقل‌قول هفته

دالایی لاما: غلبه بر خود، از غلبه بر هزارن نفر در یک نبرد، به مراتب پیروزی بزرگ‌تری است!

ضرب‌المثل هفته

پارسی: هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است!

عربی: آنچه در راه است بهتر از چیزی است که رفته است.

شعر طنز هفته

ورژن مردانه‌ی لاله و لادن؛ ریش – فیش!

می‌زند تیشه به ریش صاحبان خویش، فیش

می‌زند بر خرمن این مملکت آتیش، فیش

از همان بدو تولد این دوتا چسبیده‌اند

ورژن مردانه‌ی لاله و لادن؛ ریش – فیش!

تازه الآن رو شده این ماجرا چون سال‌هاست

می‌رود با صاحبش در پوستین میش، فیش

ابتدای فیش‌های دوستان بابلسر است

انتهایش ذره ذره می‌رسد تا کیش، فیش

مثل ماری توی سوراخی درون معدنی

می‌کشد هی انتظار و می‌کند هی فیش فیش

آخر هر ماه خارج می‌شود از لانه‌اش

می‌زند بر دست قشر کارگرها نیش، فیش

ماهواره ریشه‌ی هر مشکل و هر معضلی‌ست

چون ته سیم رسیور رفته توی دیش، فیش

منبع: (این کتاب مجوز دارد، محمدرضا ستوده. تهران؛ ماهریس، ۱۳۹۷)

ارسال نظرات