پدیدار شناسی مهاجرت (۴)؛ دگرگونی‌های فردی ناشی از مهاجرت

پدیدار شناسی مهاجرت (۴)؛ دگرگونی‌های فردی ناشی از مهاجرت

ترک میهن و سکونت در سرزمینی دیگر، یکی از پیچیده‌ترین مرحله از زندگی فرد مهاجر است. برخی از مهاجران برای تعریف و درک دشواری آن، از عبارت «پوست انداختن» یاد کرده‌اند، چون فرایند تبدیل به فرد دیگری می‌شود که بر پایه ریشه‌های زندگی قبل شاخه‌ها و برگ‌های زندگی جدید رشد می‌کند. به عبارتی تحقق کامل امر مهاجرت بر سه رکن اصلی متکی است. جامعه مبدأ از نظر ایجاد گرایش به ترک وطن، جامعه مقصد به سبب داشتن شرایط پذیرش فرد مهاجر و سوم، فرد مهاجر از نظر داشتن توانایی‌های فردی برای کنده شدن از سرزمین اصلی و پیوند در سرزمینی دیگر.

قمر فلاح|

مقدمه

در سه شماره قبل به موضوع مهاجرت به عنوان یک پدیده معاصر اجتماعی پرداخته و تاکید شد که روی آوری به مهاجرت فراتر از انگیزه‌های فردی مربوط به شرایط اجتماعی است و ریشه در تفاوت سبک زندگی در دو جامعه مبدا و مقصد، کمبود منابع و مشکلات عدیده برای زندگی گروهی از جمعیت در کشور مبدا، جنگ‌های پراکنده، و… دارد. در ادامه روند به رشد مهاجرت به کمک آمار و اطلاعات نشان داده شد. اطلاعات موجود نشان می‌دهند که به سبب تعمیق تفاوت‌ها و نا امنی ها، شکل ویژه‌ای از حرکات جمعیت به مقصد کشور‌های پیشرفته از نظر اقتصادی چنان بالا گرفته که نگرانی‌هایی را برای برخی کشور‌های مقصد ایجاد کرده است. در شماره قبل مهاجرت ایرانیان که عادتی بر گرفته در دوره‌هایی از ۴۰ساله گذشته و خلاف آمد عادت قبلی آنان بوده مورد بررسی قرار گرفت، ویژگی بارز مهاجران ایرانی به صورت فرار مغز‌ها و رشد شتابان آن به ویژه در سال‌های اخیر ناشی از سخت‌تر شدن شرایط جذب این نخبگان در جامعه تبیین شد. اثرات اجتماعی مهاجرت به صورت پیامد‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی در هر دو جامعه مهاجرپذیر و مهاجر فرست بررسی شد و تاکید شد که آمریکا و کانادا و تاحدی کشورهای اروپایی و استرالیا درکانون توجه مهاجران ایرانی قرار دارد و بنا بر این حامل اثرات چشمگیر بر این جوامع خواهند بود. در این شماره به اثرات مهاجرت بر فرد مهاجر و فرایند ادغام و مشکلات ناشی از آن پرداخته می‌شود.

مدل جاذبه – دافعه اولین دیدگاه نظری تبیین‌کننده حرکت‌های انسان‌ها است که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم مطرح شد و هنوز در برخی موارد قابل ارجاع است. این مدل در متن خود به ارزیابی هزینه - فایده در دو جامعه مبدأ و مقصد از دید فرد داوطلب مهاجرت می‌پردازد. در مورد عوامل دافعه جامعه مبدأ در پیش گفت اشاراتی شده است، اگر از عواملی چون جنگ بگذریم به طور خلاصه، فقر، بیکاری، کمبود فرصت‌های شغلی مطلوب، شرایط سخت زندگی، نبود آزادی، عدم‌پذیرش دیگری و دشواری زندگی اقلیت‌های قومی، دینی، جنسی و جنسیتی، و سعی مدیران در یک‌دست کردن جامعه از هر دیدگاه و… در زمره عوامل دافعه، گروه‌بندی می‌شوند. همه این عوامل به نومیدی و بی‌اطمینانی از داشتن آینده‌ای خوش و مناسب می‌انجامد و همین گرایش به مهاجرت را دامن می‌زند. در مقابل مزایا و امکانات موجود در جامعه مقصد چون رونق بازار کار، تفاوت‌های فاحش در دستمزد برای شغل‌های مشابه، وجود فرصت‌های شغلی و تحصیلی، امکان ترقی و ارتقای شغلی و اقتصادی، وجود امنیت سرمایه‌کذاری، سیستم‌های مطلوب درمانی، وجود انواع آزادی‌های بیان و شیوه‌های زیست، امکان انتخاب‌های فردی، امنیت برای اقلیت‌های قومی، دینی، جنسی و جنسیتی، و… به‌عنوان عوامل جاذبه برای فرد مهاجر تعریف می‌شود.

یکی دیگر از دیدگاه نظری در این مورد نظریه سیستمی مهاجرت است که دخالت همه عوامل مذکور را نه به‌صورت تک به تک و انفرادی با ضرایب دخالت‌های متفاوت بلکه در مجموع به‌صورت یک‌پارچه در نظر می‌گیرد، در این نگرش به عوامل ارتباط تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هم توجه می‌شود. مهاجرت و انتخاب جامعه مقصد برای افراد سیاسی و مهاجرت‌های دینی و مذهبی چون یهودیان، بهاییان، ارامنه، آسوریان و نیز اقلیت‌های جنسی در چارچوب این دیدگاه قابل تبیین است.

دیدگاه کارکردگرایی (functionalism)، به نیاز‌های کنشگران اجتماعی نظر دارد و معتقد است که زمانی که تسهیلاتی برای تأمین نیاز‌های برخی از افراد در جامعه وجود نداشته باشد نیاز به مهاجرت در آن‌ها برانگیخته می‌شود. به عبارتی درک ناهماهنگی بین خصایص فرد و نظام اجتماعی، منجر به مهاجرت شخص در راستای کاهش ناهماهنگی‌های ساختاری می‌شود.

نظریه وابستگی، مهاجرت را معلول توسعه نابرابر می‌داند که در دل خود موجب تعمیق نابرابری فضایی می‌گردد. به عبارتی حلقه‌های‌ عدم توسعه‌یافتگی متوازن در جهان، عامل اصلی تحرک مکانی انسان‌ها می‌شود. این نظریه کلان‌نگر است و عوامل را فراتر از جامعه مبدأ و در سطح جهانی جستجو می‌کند. مهاجرت آوارگان جنگی در چارچوب این نظریه تبیین می‌شود. هر یک از انواع مهاجرت‌ها بر مبنای یکی از این دیدگاه‌ها توجیه بیشتری دارد اما به هر حال جابه‌جایی جمعیت در دنیا هم حاصل عدم توازن توسعه فضایی است و هم آن را تشدید می‌کند.

از نظر فرد مهاجر، مهاجرت همواره بحران‌زا است. تصمیم به مهاجرت، مانند هر انتخاب برای ایجاد تغییر بزرگ در زندگی با دلهره و نگرانی همراه است که بعد از ورود به مقصد به بحران مهاجرت تبدیل می‌شود. بحران به معنی تغییر در نظام ارزشی و اختلال در سیستمی که فرد در انطباق با آن خود را آماده کرده و تربیت شده است. (درویش‌پور مهرداد، ۱۴۰۱). بسیاری از بحران‌های زندگی درونی است مانند بحران دوران بلوغ، بحران میان‌سالی و… اما بحران مهاجرت یک بحران بیرونی است یعنی یک شوک است که از بیرون به فرد وارد می‌شود، بنابراین رفع آن، هم به داشتن توانایی‌های فردی برای سازگاری و هم به سازو کار‌های تعبیه شده برای ادغام، در جامعه میزبان مرتبط است. به طور کلی فرایند مهاجرت را می‌توان به چهار مرحله مجزا تقسیم نمود، چگونگی گذر از این مراحل برای همه یکسان نیست و ممکن است شماری از مهاجران برخی از مراحل را تجربه نکنند.

مراحل بحران مهاجرت

۱- مرحله گسست و انکار: در ابتدای ورود، فرد به شرایطی واقف می‌شود که در ارزیابی‌های قبلی خود به آن‌ها توجه نکرده بود، این عوامل به طور عمده معطوف به جنبه‌های ارزشی، عاطفی و روابط شخصی است که فرد پس از مهاجرت کمبود و یا مغایرت آن‌ها را تجربه می‌کند. گسست به معنی کنده شدن از شبکه روابط عاطفی دوستی و خانوادگی و خویشاوندی و از دست دادن پشتیبانی و حمایت‌های معنوی این شبکه و نیز منزلت و اعتبار اجتماعی او است. هر چه سن مهاجر بیشتر باشد اثر از دست دادن شبکه روابط عمیق‌تر است. در این مرحله مهاجر احساس غریبگی، تنهایی و بی‌کسی می‌کند، و فکر می‌کند ادامه زندگی‌اش با شرایطی که او دارد امکان‌ناپذیر است، در مهاجرت‌های خانوادگی حس تنهایی ضعیف‌تر است، اما احساس سنگین بار مسئولیت، بحران را عمیق‌تر می‌کند. سازوکار دفاعی فرد مهاجر با شرایط گسست، رد و انکار است، هرچه را که می‌بیند نادرست و ناروا و درستی همان‌هاست که در کشورش جریان داشته است، دید به گذشته با احساسی نوستالژیک دارد. شاید برای برخی از افراد مرحله گسست و انکار بعد از مدت کوتاه شیفتگی که با دیدن مظاهر و مزایایی که در کشورش وجود نداشته، رخ دهد. مدت این مرحله بسته به شرایط فردی و امکانات اجتماعی و طبقاتی افراد، متفاوت است اما برای همه مهاجران، اجبار‌ها، ضرورت‌ها و برنامه‌های فشرده روزمره، فرد را مجبور به تحمل و سپس خروج از این مرحله می‌کند.

۲- مرحله رضایت نسبی: در این مرحله فرد زبان کشور میزبان را فراگرفته و تا حدی به فرهنگ و ارزش‌های آن واقف شده است، امکانات اجتماعی آنجا را شناخته و از آن استفاده می‌کند. (درویش‌پور، مهرداد). در این مرحله تمام زمان خود را به تجهیز و آماده‌سازی خود و اعضای خانواده اختصاص می‌دهد و فرصتی برای اندیشیدن به‌جز این موارد را ندارد.

۳- مرحله سوم واکنش و افسردگی. این مرحله از تثبیت تصمیم برای ماندن شروع می‌شود. دشواری‌های ادغام در این مرحله شکل می‌گیرد، فرد مهاجر، با واکنش‌ها و نظام‌های پس زننده جامعه میزبان آشنا می‌شود و بسیاری از حقارت‌ها و ناراحتی‌های روحی – روانی مربوط به آن را تجربه می‌کند. در واقع بحران مهاجرت در این مرحله عمیق و مشهود می‌گردد. برخلاف دو مرحله قبل که زودگذر است، این مرحله رنج‌آور و طولانی است و ممکن است تا چند سال طول بکشد و حتی برخی از مهاجران نتوانند از آن عبور کنند. در بسیاری از مهاجران اضطراب‌های مداوم و درماندگی ناشی از شوک فرهنگی، مشکلات مالی، برآورده نشدن آرزوها و توقعات، تغییر شیوه زیست، کیفیت مسکن، نوع آب‌وهوا و… به افسردگی کشیده می‌شود. افسردگی از نوع غم غربت (home sick) با علایمی چون حمله‌های عصبی، احساس ناامنی، نوسانات مکرر خلقی، گریه مداوم، بی‌اشتهایی، عدم تمرکز در محیط کار یا خانه، تمایل به برگشت، لذت نبردن از شرایط، بی‌انگیزگی، گوشه‌گیری، تحریک‌پذیری احساسی، بیماری‌های جسمی ناشی از فشار روانی، چون سردرد، دل‌درد، حالت تهوع، خستگی و بی‌حالی، کم‌خوابی و کابوس و…همراه است. برای مهاجرانی که به ایالت‌های شرقی و مرکزی کانادا می‌آیند، آب‌وهوای سرد و زمستان‌های طولانی و برای مهاجرانی که به منطقه غرب کانادا وارد می‌شوند، هوای ابری و بارانی مداوم از عوامل مهم بروز و ماندگاری افسردگی و تشدید غم غربت می‌شود. گذر از این مرحله دشوار و درعین‌حال گذرا است، اگرچه برخی از این مرحله عبور نمی‌کنند یا به وطن باز می‌گردند، یا خودکشی می‌کنند و یا تا مدتی طولانی و حتی تا پایان عمر در این تله گرفتارمی شوند، از دیدگاه برخی روان‌شناسان مرحله افسردگی ناشی از مهاجرت طبیعی است و نشانه بیماری نیست، مشروط به آن که زودگذر باشد، بدین علت که افراد به‌گونه‌ای پرورش‌یافته و تجهیز می‌شوند که پاسخگوی همان محیط باشند بنابراین با تغییر محیط، واکنش‌های روحی مهاجران از این نظر نه‌تنها طبیعی و حتی لازم است. (کاظم‌زاده، رضا).

گفته می‌شود برای مهاجران، بحران مهاجرت عین فرصت است، وقتی فردی در بحران مهاجرت قرار می‌گیرد مجبور می‌شود در خورد و بازخورد با خود و پیرامون خود، به توانایی خود واقف شود و با روزآمدکردن پی‌درپی توانمندی‌های خود، مشکلات را از سر راه بر دارد، برآیند این مبارزه پیدایش فردی متفاوت از قبل با اعتمادبه‌نفس و سازگار برای زندگی در جامعه جدید است. امر مهم در این مرحله دگردیسی فرد در راستای سازگار شدن با جامعه جدید است. کسب مهارت‌های زندگی در این مرحله شامل تجهیز مهارت‌های فنی، تکنیکی، و نیز تغییرات در دیدگاه‌ها و مهارت‌های ذهنی است. پرورش مهارت‌های تکنیکی امری روشن، سریع و مشهود است اما تغییرات ذهنی افراد، بطیء، غیرمشهود و دشوار است و از طریق دگردیسی هویتی در افراد محقق می‌شود. تغییر هویتی بر دو اصل مبتنی است، اول این که هویت یک امر ذاتی نیست و می‌تواند تغییر کند، و دوم این که بازتولید هویت از طریق تغییر در دو بخش مرکزی و پیرامونی (یا هر دو) محقق می‌شود. (کاظم‌زاده- رضا).

- هویت مرکزی یعنی آن بخش که به ثبات، یکپارچگی و پیوستگی نیاز دارد. یعنی فرد در هر مرحله از زندگی‌اش این احساس را دارد که همان آدم قبلی است و تغییر در زندگی‌اش این ثبات را برهم نمی‌زند و (من امروزین) در واقع ادامه (من دیروزین) است. در مورد مهاجران داشتن مداوم این احساس مهم است، و گسست بین (من‌ها – شخصیت در زمان) تنها از طریق شوک (شوک روحی) ایجاد می‌شود که پیامدی تروماتیزه دارد، و بیمار خود را به دو دوره قبل و بعد آز آن شوک تعریف می‌کند. (همان).

- هویت پیرامونی بخش سیال هویت است و کمک می‌کند که فرد بتواند خود را با تغییر شرایط سازگار سازد. این امر در مورد ایفای نقش‌های متفاوت صدق می‌کند بدون آن که ثبات هویتی از دست برود. در واقع این یک توانمندی است که فرد مزبور در غالب این نقش‌ها خود را به‌عنوان فردی دیگر تعریف کند. در مورد فرد مهاجر این بدان معنی است که وی توانایی آن را دارد که متناسب با محیطی که در آن قرار می‌گیرد و نقش‌‌هایی که به عهده‌اش گذاشته می‌شود خود را تطبیق دهد. بین بخش مرکزی و پیرامونی هویت، مرز مشخصی وجود ندارد و چه‌بسا برخی موضوع‌ها که بخش مرکزی هویتی فرد را می‌سازد، در دوره دیگری از زندگی جزو بخش پیرامونی وی شود. این را می‌توان در مورد مهاجرانی که در ابتدا، عقاید خیلی سخت و رادیکال داشتند و به‌مرور با درآمیختگی با فرهنگ غربی، از شدت عقایدشان کاسته شده است، مشاهده نمود.

اگر بخش مرکزی هویت بزرگ باشد این بدان معنا است که فرد نسبت به باور‌ها، هنجارها و ارزش‌های خود حساسیت زیادی دارد وهمان سبک زندگی قبلی خود را اجرا می‌کند و به نگهداشت همان عادت‌ها اصرار می‌ورزد. این وضعیت درمورد مهاجرانی که حتی بعد از سال‌ها زندگی در کشوری دیگر همان آدم‌های محیط قبلی خود هستند قابل‌مشاهده است، این مهاجران با بهره‌گیری از مزایای کشور میزبان به‌صورت جزایری مجزا بدون برقراری ارتباط معنادار با دیگر گروه‌ها زندگی می‌کنند و حتی در مواردی در مخالفت با انطباق فرزندان و خویشان خود با فرهنگ این کشور‌ها رفتار‌های خشن و آسیب‌زا از خود بروز می‌دهند. بزرگی بخش پیرامونی هویتی بدین معنا است که فرد نسبت به قضاوت دیگران توجه زیادی دارد و همواره بر آن است که با انجام آنچه دیگران می‌پسندند توجه آن‌ها را جلب کند، چنین شخصی با سرکوب خواسته‌های خود، اعتمادبه‌نفس خود را از دست می‌دهد. این وضعیت در مورد مهاجرانی که یکسره در فرهنگ کشور میزبان ذوب می‌شوند، صادق است. (کاظم‌زاده، رضا). تناسب متوازن این دو بخش حامل تعادل‌های شخصیتی فرد مهاجر می‌شود.

از سوی دیگر هویت برساخته روابط انسانی است بدین معنی که هویت‌های فردی و گروهی در روابط با افراد و گروه‌های دیگر شکل می‌گیرد، از این دیدگاه هویت فرد مهاجر متأثر از نگاه و باوری است که دیگران ساکن در کشور میزبان به او دارند؛ بنابراین اگر مهاجران با دیدگاه منفی کشور مقصد روبرو شوند واکنش تدافعی و گاه خشونت‌آمیز خواهند داشت.

۴- مرحله پذیرش و ادغام: برخی این مرحله را جهت‌گیری‌های نوین نام نهاده‌اند (درویش‌پور، مهرداد). در این مرحله فرد بالاخره جایگاه خود را در جامعه یافته و آن را تثبیت و پایدار کرده است، شغلی دارد، بسیاری از ناشناخته‌ها برایش آشنا و روشن شده و به طور کلی پایش به زمین سفت جامعه جدید رسیده است و به زندگی در آن تعلق خاطر پیدا کرده است.

ادغام کامل به مفهوم آن است که هم فرد مهاجر زندگی در جامعه جدید را باور و قبول کند و هم جامعه جدید فرد مهاجر را در خود بپذیرد، همان طور که اشاره شد گذر موفق از این فرایند به توانمندی و مهارت‌ها، پایگاه طبقاتی و شرایط مادی فرد مهاجر مرتبط است، افزون بر آن و به همان میزان اهمیت به سازو کار‌های پذیرش مهاجران و در برگرفتن آن‌ها در جامعه میزبان هم بستگی دارد.

منابع و مآخذ بخش چهارم

۱- برومند زاده و محمد. نوبخت، محمد. مروری بر نظریات جدید مهاجرت. فصلنامه جمعیت شماره ۹۰-۹۸

۲- توکل] محمد و عرفان منش، ایمان. دوره‌های مهاجرت ایرانیان

۳- گیدنز، آنتونی. نظریه‌های مهاجرت، ادغام قومی ۱۷۸۳:۱۷۳۷

۴- بری؛ سم و دیگران. استراتژی‌های فرهنگ‌پذیری. ۲۰۰۵

 

در این رابطه بیشتر بخوانید:

 

قمر فلاح دانش‌آموخته جامعه‌شناسی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران است.

او نزدیک به سی سال در آمارهای اجتماعی، کارشناس اجتماعی در برنامه‌ریزی‌ شهری، بافت‌های فرسوده و برنامه‌ریزی‌های منطقه‌ای فعالیت کرده است. خانم فلاح درعین حال پژوهش‌هایی در زمینه  زنان عشایری، زنان روستایی، آسیب‌های اجتماعی و مشارکت  اجتماعی انجام داده است.

قمر فلاح در دهه ۱۳۷۰ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه

ارسال نظرات