توضیح «هفته»: بخش یادداشت نظر شخصی نویسندگان است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد آن محتوی یادداشت نیست.
احمد زیدآبادی|
انقلاب مشروطه درذاتخود برخاسته از نیازِ جامعهی ایرانی برای تأسیس یک «دولت مدرن» بود؛ اما ابعاد این پدیده برای نیروهای دخیل در انقلاب چندان روشن نبود. مطالبهی مشروطهخواهان، استقرار حکومت قانون، حریت و مساوات بود، اما بر سر این مفاهیم جنگ و جدالی بین آنها و اهل شریعت درگرفت که نهایتش به خون و خونریزی منجر شد. پس از حدود یک سال از انقلاب مشروطه، مشروعهخواهان به حمایت علنی از محمدعلی شاه قاجار برخاستند؛ رویدادی که به توپ بستن مجلس و اعدام فجیع شماری از سران مشروطیت از جمله میرزا جهانگیرخان صوراصرافیل و ملکالمتکلمین از عواقبش بود.
دو سال بعد اما مشروطهخواهان موفق به فتح تهران و خلع محمدعلی شاه از قدرت شدند. گویی این بار نوبت آنان بود تا از مشروعهخواهان انتقام بگیرند. این انتقامگیری در درجهی نخست متوجه شیخ فضلالله نوری بهعنوان رهبر روحانی و سیاسی مشروعهخواهان شد.
شیخ پس از دستگیری در طبقهی فوقانی ساختمانی در میدان توپخانه محبوس و سپس توسط هیئتی ۱۳ نفره محاکمه شد. یکی از اعضای این هیئت، شیخ ابراهیم زنجانی از همصنفان شیخ فضلالله بود که بیشترین منازعه را در جریان محاکمه با او داشت.
از جریان دقیق محاکمهی شیخ فضلالله ظاهراً صورت جلسهای تنظیم نشده و اگر هم به فرض شده باشد، متن آن به جا نمانده است. ازاینرو، آنچه از این محاکمه در برخی آثار تاریخی نقل شده چندان دقیق به نظر نمیرسد.
بههرحال شیخ را پس از محاکمه به اعدام با چوبهی دار محکوم کردند و در نهم مرداد سال ۱۲۸۸ تقریباً سه سال پس از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار، ساعتی قبل از غروب آفتاب در ملأعام در میدان توپخانه به دار آویختند. از قضای روزگار، روز به دار آویختن شیخ فضلالله مصادف با ۱۳ رجب یعنی روز تولد امام اول شیعیان بود و همین تقارن بعدها مورد تأکید و استفادهی پیروان شیخ قرار گرفت.
واقعیت این است که شیخ فضلالله در ابتدای جنبش مشروطیت نهتنها با آن مخالفتی نکرد بلکه کاملاً از خود همراهی نشان داد. مشروطیت موردنظر او اما ظاهراً تأسیس عدالتخانهای برای مقید کردن رفتار حاکمان وقت به رعایت حدود و ثغور شرعی در برابر مردم بود و از همین رو هنگامی که بحث قانونگذاری و حریت و مساوات پیش آمد، شیخ فضلالله با تمام قوا به مخالفت با این مفاهیم پرداخت و آنها را موجب هدم اسلام و شریعت شمرد.
در حقیقت جوهرهی نزاع مشروطهخواهان و مشروعهخواهان بر سرِ نسبتِ اصول مشروطیت با سنت دینی بود، بدون اینکه پای این الفاظ و واژهها به میان آید و مورد استفادهی آنها قرار گیرد. در واقع، شیخ فضلالله قانونگذاری عرفی و حریت و مساوات را به معنای گسست از سنت میدانست و از همین رو، آن را به معنای پایان دینداری مردم قلمداد میکرد. مشروطهخواهان اما در این مورد عملاً به دودسته تقسیم شده بودند. جمع معدودی که البته از بیان صریح عقاید خود بیم داشتند، تفسیر شیخ فضلالله از اصول مشروطیت بهعنوان گسست از سنت تاریخی را تفسیری درست میپنداشتند اما به خلاف او، همین گسست را راه نجات جامعهی ایرانی بهحساب میآوردند. اکثریت سران مشروطه چه مجتهدان و روحانیون بلندپایه و چه روشنفکران آن عصر اما گسست از سنت را نه ممکن و نه مطلوب میدیدند و از همین رو، برای توجیه شرعی مشروطیت بهعنوان ایجاد پلی بین گذشته و آینده بهگونهای که نه سنت طبق روال قبلِ خود استمرار یابد و نه گسستی با آن صورت گیرد، به تلاشهای فکری پرداختند.
در بین روحانیون بلندپایه، میرزای نائینی و آخوند خراسانی در صدر تلاشگران این نهضت فکری قرار گرفتند، اما ضعف شدید و در واقع هرجومرج و بیثباتی و تزلزلِ سیاسی ناشی از بیبرنامگی و چنددستگی و فساد و بخصوص دخالتهای بیپایان دو قدرت استعماری روس و بریتانیا در امور داخلی کشور در دورهی استقرار دولتهای مشروطه که به برآمدن دولت مطلقهی رضاشاه منجر شد، کار نائینی و آخوند خراسانی را ابتر و عملاً بینتیجه گذاشت و ثمرهی کوشش فکری آنان بعدها فقط از سوی معدود روحانیونی مانند سید حسن مدرس و سید رضا زنجانی و سید محمود طالقانی مورد تأکید قرار گرفت بیآنکه جنبهی عام پیدا کند.
در حقیقت این مُهر شیخ فضلالله نوری بود که پای تحولات فکری و سیاسی دهههای بعد بهصورت پررنگتری کوبیده شد.
از دههی بیست به بعد طلبهها و روحانیونی که تشنه و مشتاق ورود به صحنهی سیاسی کشور شدند، معمولاً شیخ فضلالله را بهعنوان نمادِ «اسلام سیاسی» مورد نظرشان الگوی رفتاری خود قرار دادند.
بدون تردید اعدام شیخ و استواری او در برابر مرگ و تقارن اعدام او با روز ولادت امام اول شیعیان در اقبال روحانیون سیاسی به او بیتأثیر نبوده است. این تأثیر عمدتاً عاطفی بوده است چرا که بسیاری از روحانیون اهل سیاست در سه دههی منجر به انقلاب سال ۵۷ اصولاً توجهی به بحثهای داغ عصر مشروطیت در مورد مباحثی چون قانونگذاری عرفی و حریت و مساوات و نسبت آنان با شرع و سنت نداشتند و چنان درگیر مبارزهی سیاسی روزمره با دولت پهلوی شده بودند که گویی اعدام شدن شیخ فضلالله بهتنهایی ارجحیت او بر کسانی چون میرزای نائینی و آخوند خراسانی را اثبات میکرد.
این موضوع حتی روشنفکری با سابقهی چپگرایی مانند جلال آلاحمد را نیز تحتتأثیر قرار داد. آلاحمد البته التفاتی به گرایش شریعتمدارانهی شیخ فضلالله نداشت، اما جسد شیخ بر بالای دار برای او چنان تکاندهنده بود که آن را علامت استیلای غربزدگی بر کشور توصیف کرد.
گویا در دههی چهل و پنجاه مقبرهی شیخ فضلالله در قم میعادگاه شماری از روحانیون بلندپایهی نزدیک به آیتالله خمینی از جمله فرزند ارشد وی برای بحثهای سیاسی و اعتقادی بوده است. بعید است این افراد با جزئیات منازعات کلامی و فکری شیخ فضلالله با میرزای نائینی یا آخوند خراسانی آشنا بوده باشند، اما این نوع توجه به مقبرهی شیخ فضلالله در آن دوره، نشان پژواک گستردهی نگرش شریعتخواهی او و پایداریاش بر این امر تا پای مرگ بهحساب میآید. حتی همین امروزه که چندان سخنی از شیخ فضلالله در بین ایرانیان در میان نیست، پنداری موضوعات موردبحث و نزاع بین حکومت و منتقدان و مخالفانش را شیخ از بالای دار تعیین میکند!
احمد زیدآبادی احمد زیدآبادی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی ساکن تهران است که با رسانههای گوناگون همکاری دارد. یادداشتهای زیدآبادی از آغاز سال ۲۰۲۱ به طور ثابت و یک هفتهدرمیان درباره مهمترین مسایل مطرح سیاسی ایران، در هفته منتشر میشود. |
ارسال نظرات