نویسنده: مصطفا عزیزی
باشو، غریبهی کوچک (به انگلیسی: Bashu, the Little Stranger) اثر کمنظیر بهرام بیضایی پس از چهل سال که از ساخته شدنش میگذرد برای ایران افتخار آفرید و برندهی جایزهی بهترین فیلم جشنوارهی ونیز شد و نسخهی ترمیم شدهی آن در بخش کلاسیکهای جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو (تیف) به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت.
در مراسم ونیز محمد رسولاف پیام مختصر و بسیار با اهمیت بهرام بیضایی را برای حضار خواند پیامی که ضمن اشاره به چهار سال توقیف این فیلم در هنگام ساخت با این سخنان کوبنده تمام میشد که: «امروز بعد از ۴۰ سال با کمال فروتنی به همه قربانیان آن جنگ هشت ساله بیمعنا درود میفرستم و نفرینم میماند بر همه سودبران هر جنگی.» پیامی که این روزها که رهبران جهان دیوانه شده اند و گویی زمین در میدان مین میچرخد و هر لحظه مردمی، خانهیی، خانوادهیی، کودکی و کودکانی خاکستر میشوند چه پیامی و چه نفرینی بالاتر از «نفرین بر همه سودبران هر جنگی» است.
چرا «باشو» در سال ۱۳۶۴ بعد از ساخته شدنش فورا توقیف شد؟ آیا بازیگران زن حجاب اجباری را رعایت نکرده بودند؟ یا زن و مرد همدیگر را لمس میکردند؟ یا ناسزاها و شوخیهای رکیک گفته میشد؟ یا به مسئولین حکومتی انتقاد شده بود؟ به راستی چرا توقیف شد؟
این فیلم ساده و صمیمی چند محور مهم داشت که هر کدام به تنهایی کافی بود برای توقیف شدنش در این جستار کوتاه تلاش میکنم در مورد این محورها صحبت کنم.
«باشو» فیلم ضدجنگی است و آن روزها همهجا عربدهی «جنگ جنگ تا پیروزی» شنیده میشود و رهبر جمهوری اسلامی ایتالله خمینی میگفت: «راه قدس از کربلا میگذرد.» طبیعی ست نگذارد فیلمی مانند «باشو...» که به روشنی ضدجنگ است نمایش داده شود. برای این که خوانندگانی که آن دوران را ندیدهاند بدانند چه وضعیتی بود خاطرهیی از پرویز شهریاری نقل میکنم ایشان از دوران پادشاهی مجلهیی در قالب کتاب منتشر میکردند به نام «آشتی با ریاضیات» همان روزها که «باشو...» ساخته میشد مسئولین وزارت ارشاد به او میگویند اسم کتاب را باید عوض کنی چون ما در زمان جنگ هستیم و آشتی نداریم...
به عبارت سادهتر جنگطلبی و ضدصلح بودن به احمقانهترین مرزها کشیده شده بود و حرف «جنگ» مقدس شده بود. «باشو» بدون شعار و بدون حرف یک شعر عاشقانه برای صلح و زندگی است و این به مذاق کسانی که «جنگ» را «نعمت» میدانستند خوش نمیآمد.
محور دیگر. زن قدرتمند در این فیلم است. جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست نشان داد که به شدت ضد زن است. سوسن تسلیمی در نقشِ «نایی جان» زن قدرتمندی را به تصویر کشیده است که یکتنه خانواده را میچرخاند و دلش نمیآید «باشو»ی غریب را تنها بگذارد. همسرش «قسمت شنبهسرایی» با بازی پرویز پورحسینی در جبهه است و کشتوکار و خرج و مخارج خانه همه به عهدهی نایی جان است.
سوسن تسلیمی که دستکم یکی از بهترین بازیگران ایرانی است آنقدر دچار ایرادها جورواجور وزارت ارشاد شد که تاب نیاورد و در سال ۱۳۶۶ ایران به قصد سوئد ترک کرد. زیرا وجود او در هر فیلمی به تنهایی نشان از زنی قدرتمند داشت. چه رضوانه در «مادیان» علی ژکان باشد چه نایی در «باشو...»ی بیضایی.
سومین محور نژادپرستی ست. در آن سالها، البته مثل این سالها، نوعی ضدیت با عربها شکل گرفته بود. شایعه کرده بودند عربهای جنوب ایران طرفدار صدام هستند و برای عراق جاسوسی میکنند و «باشو» با بازی «عدنان عفراویان» نشان میداد عربهای جنوب ایران مانند مرکزنشینان عاشق ایران هستند و مُهر باطلی بود بر آن شایعه و خرافه.
اکنون پس از چهل سال که از ساخت این فیلم میگذرد. عدنان عفراویان در اهواز سیگاری میفروشد. سوسن تسلیمی در سوئد سینما و تاتر کار میکند و بهرام بیضایی در آمریکا به تحقیقات نیمهکارش میپردازد و زنان و مردان ایرانی با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» هنوز در حال نبرد با بختکی هستند که افتاده است روی این سرزمین و بلند نمیشود.
نکات ریز و درشت دیگری دست در دست هم دادند تا طرح کوتاه سوسن تسلیمی زیر قلم دوربین بهرام بیضایی شاهکاری برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد شاهکاری که تا وقتی جنگ و مردسالاری و نژادپرستی، که کودکان تواماناند و یکی که باشد سروکلهی آن دو دیگر هم پیدا میشود، روی زمین است دیدنی ست و آموختنی.

ارسال نظرات