تا همین یکی دو دهه پیش، «طبقهی متوسط» در کانادا یعنی خانهای با حیاط، تعطیلات تابستانی، حساب پسانداز، و شاید دو ماشین. اما امروز، برای خیلی از جوانان کانادایی، این تصویر فقط در عکسهای آلبوم والدینشان پیدا میشود.
با وجود وعدههای انتخاباتی پررنگولعاب، واقعیت زندگی طبقهی متوسط تغییر کرده است. حالا دیگر حتی آنهایی که مدرک دانشگاهی دارند و شغل تماموقت، برای اجاره خانه و پرداخت قبوض ماهانه در تقلایند.
اوپییمی کِهیندی، دانشجوی پرستاری ۳۵ ساله، یکی از این چهرههاست. او همراه همسر و پنج فرزندش در کورنوالِ انتاریو زندگی میکند و با وجود شغل پارهوقت و تلاش شبانهروزی، خود را «طبقهی متوسط» نمیداند. از نظر او، طبقهی متوسط یعنی داشتن پول کافی برای دو هفته بدون حقوق، و او حتی این را هم ندارد.
در همین حال، سیاستمداران از همه جناحها، با وعده کاهش مالیات برای طبقهی متوسط، سعی در جلب رأی مردم دارند. اما تعریف این طبقه، آنقدر کشدار و مبهم شده که عملاً نیمی از کشور را در برمیگیرد — و همزمان، از خواستههای واقعی جوانان دور است.
سام رُش، مدیر یک سازمان مردمنهاد در مونترال، میگوید جوانانی که با آنها کار میکند دیگر به خانهدار شدن فکر هم نمیکنند: «برایشان فقط مهم است بتوانند اجاره بدهند، غذا بخرند و شاید گاهی خوش بگذرانند.»
طبق دادههای رسمی، اگر درآمد خانوار بین ۵۳ تا ۱۴۱ هزار دلار باشد، جزو طبقهی متوسط محسوب میشوید. اما واقعیت این است که در شهرهایی مثل تورنتو یا ونکوور، حتی با درآمدهای بالای ۱۰۰ هزار دلار هم خرید خانه تقریباً غیرممکن است.
پروفسور پل کرشاو از دانشگاه بریتیشکلمبیا معتقد است که سیستم اقتصادی کانادا، نسل جوان را قربانی کرده تا نسلهای قدیمیتر بتوانند از افزایش قیمت خانهها سود ببرند. او میگوید: «جوانان امروز دارند سطح زندگیشان را پایین میآورند تا از سرمایههای مسنترها محافظت کنند.»
آیا وقت آن نرسیده که دوباره فکر کنیم: «طبقهی متوسط» واقعاً یعنی چه؟ و چه کسی هنوز در آن جای میگیرد؟ یا بهتر بپرسیم: چه کسی جا مانده؟

ارسال نظرات