داستان هفتمین کابوس

سفری به اعماق ناخودآگاه و روان انسان

بررسی تازه‌ترین اثر رضا نجفی

سفری به اعماق ناخودآگاه و روان انسان
جلد کتاب هفت‌گام معلق مرد خوابگرد اثر رضا نجفی. در اینجا هفتمین داستان کتاب توسط هدی اکیبا بررسی شده است.

نوشته‌ی حاضر، نخست از دید روان‌شناسی تحلیلی، با تأکید بر نظریه‌های کارل گوستاو یونگ، به بررسی داستان می‌پردازد ومی‌کوشد با تحلیل عناصر نمادین و آرکی‌تایپ‌های موجود در روایت، به درک عمق ناخودآگاه جمعی و نقش آن در ساختار داستان یاری رساند. پس از آن، از دیدگاه فلسفه‌ی‌ اگزیستانسیال به مفاهیمی مانند مواجهه با مرگ، تنهایی، بیگانگی و اضطراب وجودی خواهیم پرداخت.

 

 

نویسنده: هدی اکیبا

 

هفتمین کابوس از مجموعه‌ی: هفت‌گام معلق مرد خوابگرد

نوشته‌ی رضا نجفی

انتشارات دریا، فرانکفورت ۲۰۲۳

 

پیشگفت:

هفتمین کابوس، دومین داستان از مجموعه‌داستان هفت گام معلق مرد خوابگرد اثر رضا نجفی است. این مجموعه، با ترکیب داستان‌های کوتاه، جستارها و عکس‌ها، مخاطب را به دنیای غنی و چندلایه خودش می‌کشاند و از عناصری تاریخی و ادبی برای به تصویر کشیدن تقابل‌های انسانی و فلسفی بهره می‌برد. هرچند داستان در زمینه‌های تاریخی و ادبی ارجاعات متعددی دارد—از جمله اشاره به کتاب تقدیرات، نظریه‌های متفکران چین باستان مانند موتزو و شون تسو، و مفاهیم مرتبط با امپراتوری و سلسله هان—در این تحلیل، تقابل میان تاریخ و ادبیات را مورد بررسی قرار نمی‌دهیم. کاتب، به مثابه‌ی نماینده ادبیات، در هفت گام معلق مرد خوابگرد قدرتی حتی فراتر از تاریخ و خاقان دارد و قادر است زمان و خاقان را متوقف کند. این مفهوم؛ خود موضوعی مهم و مستقل است که می‌تواند به تحلیل‌های گسترده‌ای در باب جایگاه ادبیات در برابر تاریخ بینجامد. با این حال، تمرکز این نقد بر جنبه‌های روان‌شناختی اثر از منظر یونگ قرار دارد. این اثر با بهره‌گیری از نمادها، مفاهیم فلسفی و سبک روایی خاص خود، جلوه‌ای کم‌نظیر از ترکیب هنر داستان‌سرایی، روان‌شناسی عمیق و نمادشناسی چندوجهی ایجاد کرده است. رضا نجفی داستان را با ظرافت و غنا، درون‌مایه‌های روان‌شناختی، فلسفی و اسطوره‌ای به تصویر می‌کشد و شخصیت‌های او، همچون نمادهای پنهان در ناخودآگاه جمعی، به خواننده مفاهیمی پیچیده و عمیق را القا می‌کنند.

‎چکیده‌ی کلام اینکه  این داستان قابلیت تحلیل از دیدگاه‌های گوناگونی همچون روان‌کاوی، اسطوره‌‌شناسی، فلسفه اگزیستانسیال، ساختارگرایی و... را دارد.

نوشته‌ی حاضر، نخست از دید روان‌شناسی تحلیلی، با تأکید بر نظریه‌های کارل گوستاو یونگ، به بررسی داستان می‌پردازد ومی‌کوشد با تحلیل عناصر نمادین و آرکی‌تایپ‌های موجود در روایت، به درک عمق ناخودآگاه جمعی و نقش آن در ساختار داستان یاری رساند. پس از آن، از دیدگاه فلسفه‌ی‌ اگزیستانسیال به مفاهیمی مانند مواجهه با مرگ، تنهایی، بیگانگی و اضطراب وجودی خواهیم پرداخت.

 

الف. نقد اسطوره‌شناختی داستان

کارل گوستاو یونگ، روان‌شناس برجسته‌ی سوئیسی، با تأکید بر آرکی‌تایپ‌ها (کهن‌الگوها) و ناخودآگاه جمعی، نظریه‌ای جامع برای کشف لایه‌های پنهان روان انسان ارائه کرد. رویکرد روان‌کاوی کارل گوستاو یونگ به بررسی لایه‌های عمیق روان انسان می‌پردازد که شامل جنبه‌های ناخودآگاه و آرکی‌تایپ‌ها است. یونگ بر این باور بود که ناخودآگاه جمعی، سیستمی مشترک از نمادها و تصاویر است که میان همه‌ی انسان‌ها (البته با تفاوت‌هایی کم و زیاد) وجود دارد و در قالب آرکی‌تایپ‌ها بازتاب می‌یابد.

مهم‌ترین آرکی‌تایپ‌ها شامل مفاهیمی چون «سایه»، «آنیما» و «پیر فرزانه» یا همان «خویشتن» هستند که در داستان‌ها و اساطیر نقش مهمی ایفا می‌کنند. در این نظریه، سایه به‌عنوان جنبه‌ای تاریک و سرکوب‌شده از روان تعریف می‌شود که شامل ویژگی‌هایی است که فرد تمایلی به پذیرفتن آن‌ها ندارد یا به انکار آن‌ها می‌پردازد. سایه معمولاً در اعمال یا رفتار ناخودآگاه شخصیت‌ها نمایان می‌شود و نقش مهمی در درگیری‌های روانی دارد. از سوی دیگر، آنیما (مادینه‌جان) به تعادل و تکامل روانی فرد کمک می‌کند و در پی آن، روابط انسانی و عاطفی برجسته می‌شود.

این چارچوب تحلیلی مجالی ایجاد می‌کند تا شخصیت‌ها و رویدادهای داستان هفتمین کابوس به‌عنوان نمایشی از جنبه‌های ناخودآگاه بررسی شوند. ‎ مخاطب اثر در آغاز با عنوان «هفتمین کابوس» مواجه می شود که به‌طور نمادین و اسطوره‌ای، ماهیت چندلایه‌ی داستان را منعکس می‌کند و مانند دروازه‌ای به دنیای مفاهیم پنهان، خواننده را به تفکر و کاوش در معنای ناخودآگاه دعوت می‌کند.

 

تاملی در عدد جادویی هفت:

‎اشاره به عدد هفت نیز اشاره‌ی دقیقی است. این عدد در بسیاری از فرهنگ‌ها به‌عنوان عددی مقدس و کامل شناخته می‌شود. همچنین در اسطوره‌ها و ادیان، از جمله قوی‌ترین نمادهای عددی -دال بر وحدت سه و چهار- به‌عنوان نماد کمال، چرخه‌های طبیعی و ارتباط با جهان معنوی شناخته می‌شود (مانند هفت روز هفته، هفت آسمان، و هفت مرحله‌ی سفر روحانی).

‎عدد هفت افزون بر بار نمادین و اسطوره‌ای، به تعداد شکنجه‌های موجود در داستان نیز اشاره دارد. مواجهه‌ی عمیق با متن، نشان می‌دهد که هفتمین شکنجه به کابوس سوماچین (راوی داستان) اختصاص یافته است. این هم‌زمانی میان عدد نمادین و روایت، به شکلی هوشمندانه بر پیچیدگی ساختار اثر و عمق مفاهیم آن افزوده است.

‎یونگ رؤیاها را ابزاری برای هماهنگی میان خودآگاه و ناخودآگاه می‌دانست. از دیدگاه یونگ، هر رؤیا فرصتی برای ادغام بخش‌های ناپذیرفته‌ روان در فرآیند تکامل فردی (تفرد) است. در نتیجه‌ی این گزاره، کابوس‌ها به‌عنوان تجلی ناخودآگاه شناخته می‌شوند که می‌توانند نشان‌دهنده‌ی ترس‌ها، سرکوب‌ها و چالش‌هایی باشند که فرد در زندگی واقعی با آن‌ها روبه‌رو است. ثبت کابوس توسط کاتب، نمایانگر فرآیند ادغام پیام‌های ناخودآگاه در خودآگاه است. این فرآیند به‌معنای تلاش برای بازسازی روان و حرکت به‌سوی تعادل است.

‎در نتیجه اگر بتوان عدد هفت را به‌عنوان نماد کمال یا چرخه در نظر گرفت، کابوس هفتم ممکن است به مرحله‌ای نهایی یا بحرانی در سفر روان‌شناختی یا اسطوره‌ای اشاره داشته باشد، که نمایانگر تکمیل یک چرخه و گذار به مرحله‌ای جدید است. این نام‌گذاری می‌تواند به‌معنای رسیدن به مرحله‌ی نهایی در سفر قهرمان یا مواجهه با چالش‌های ناخودآگاه باشد.

‎همان‌گونه که اشاره رفت رضا نجفی با ترکیب عدد هفت و کابوس، داستان را به سطحی عمیق‌تر از معنا و نمادگرایی برده است.

 

نماد سایه درداستان:

‎داستان هفتمین کابوس، روایتی عمیق و چندلایه از سفر درونی انسان است که سه شخصیت کلیدی آن، هرکدام نمادی از جنبه‌های متفاوت روان انسانی هستند.

خاقان، فرمانروایی بی‌رحم و سایه‌ای تهدیدآمیز؛ کاتب، راوی داستان و نماد آگاهی و تلاش برای معنا؛ و نایوا، شخصیتی لطیف و خلاق که تجسم آنیما در نظریه یونگ است.

خاقان فرمانروای داستان، نمادی آشکار از «سایه» در نظریه یونگ است. سایه نمایانگر جنبه‌های سرکوب‌شده‌ی روان است که فرد تمایل دارد آن‌ها را انکار یا پنهان کند، اما یونگ معتقد بود که شناخت و پذیرش آن برای رشد روان‌شناختی ضروری است. برخلاف تصور رایج که سایه را صرفاً نیروی منفی می‌داند، یونگ تأکید داشت که سایه می‌تواند منشأ قدرت، انرژی خلاق، و انگیزش باشد، اگر فرد به شکل آگاهانه با آن مواجه شود. او با خشونت و قدرت غیرقابل کنترل خود، همان جنبه‌هایی از روان را نمایندگی می‌کند که اگر سرکوب شوند، به شکل ویرانگر و تهدیدآمیز ظاهر می‌شوند.

‎شش شکنجه‌ای که خاقان بر قربانیان خود اعمال کرده است، نمایانگر مراحل ابتدایی مواجهه با سایه است. اما هفتمین شکنجه، که در قالب کابوس رخ می‌دهد، نشان‌دهنده‌ی اوج بحران و تماس مستقیم روان با سایه است. این لحظه، نقطه‌ای است که ناخودآگاه دیگر نمی‌تواند سرکوب شود و فرد مجبور به مواجهه با آن می‌شود.

‎کشته شدن خاقان به دست عمامه‌داران زرد، می‌تواند نمادی از دخالت نیروهای ناخودآگاه جمعی یا عوامل بیرونی برای مواجهه با سایه باشد. بر اساس نظریه‌ی یونگ، سایه  نابودشدنی نیست بلکه می‌تواند به شکلی سالم‌تر در روان ادغام شود. بنابراین، این پایان می‌تواند نمادی از مداخله‌ی آگاهی در کنترل و ادغام سایه باشد، نه نابودی آن.

 

سوماجین، صدای آگاهی و حقیقت:

کاتب، تحلیل‌گر و ثبت‌کننده‌ی کابوس، نمادی از تلاش روان برای معنا بخشیدن به بحران‌های درونی است. او می‌کوشد از طریق روایت کابوس، پیام‌های ناخودآگاه خود را بشناسد و به هماهنگی دست یابد. شخصیت کاتب (سوماجین)، تجسم «خودآگاهی» و نماد نظم و تحلیل در میان هرج‌ومرج داستان است. او با تلاش برای ثبت وقایع، همانند روان‌کاوی عمل می‌کند که تلاش دارد زوایای تاریک و آشکار روان را به یکدیگر پیوند دهد. او در نهایت، در اتاق کوچک با ابعاد مشخص—که به‌طور نمادین نشان‌دهنده‌ی فضای سرکوب است، درست در جایی که خرد، تاریخ و هنر (نمایشگر کاتب) در بند هستند—مدفون می‌شود.

از دیدگاه روان‌شناسی یونگی، این اتاقک می‌تواند نمادی از ناخودآگاه فردی یا جمعی باشد که جنبه‌های حقیقت‌جو و روشنگر در آن سرکوب شده‌اند.

دفن کردن اتاقک در دشت، مدفون‌کردن خرد به‌دست خاقان (سایه)، نماد تسلط سایه بر بخشی از روان است. روان شدن آب و جاری شدن سه رود، از عناصر مهم و پرمعنای داستان به‌شمار می‌آیند و ظرفیت زیادی برای تحلیل دارند.

مدفون شدن در دشت و جاری شدن آب، همچنین می‌تواند یادآور اسطوره‌های مرتبط با مرگ و تجدید حیات باشد. آب نیز در این میان به‌عنوان نماد زندگی و پاکی، بر مرگ و خشونت حاکم خاقان غلبه می‌کند.

این تمثیل، نوعی تناقض را نشان می‌دهد: تلاش برای حذف حقیقت، خود به نوعی تأیید ماندگاری آن است.

این اتاقک نه‌تنها نقش کلیدی در روایت داستان دارد، بلکه به‌عنوان یک عنصر نمادین، ژرفای روان‌شناختی و فلسفی اثر را چندبرابر می‌کند.

کاتب در پایان داستان درمی‌یابد که همه‌ی این وقایع در قالب یک کابوس رخ داده است. این عنصر داستان، به اهمیت رؤیاها در روان‌شناسی یونگ و تلاش ناخودآگاه برای ارسال پیام به خودآگاه اشاره دارد.

 

بانو نایوا، میانجی‌گری آنیما:

بانو نایوا: تجسم آنیما ، با ویژگی‌های لطیف و آرامش‌بخش خود، نماینده‌ی آنیما در نظریه‌ی یونگ است.

آنیما نقش واسطه‌ای میان ناخودآگاه و خودآگاه را ایفا می‌کند و به روان امکان می‌دهد تا تعادل و هماهنگی را بیابد.

حضور نایوا، که میان خاقان (سایه) و کاتب (خودآگاه) قرار دارد، نمایانگر تلاش روان برای اتصال میان نیروهای متضاد درونی است. نایوا، با ویژگی‌های خلاقانه‌ی خود، تجسم جنبه‌های زیبایی‌شناختی و انسانی به‌شمار می‌آید.

خودکشی نایوا در پایان داستان، نمایانگر از دست‌دادن موقت ارتباط روان با آنیما و جنبه‌های خلاق آن است. این لحظه‌ی تراژیک، همان‌گونه که یونگ اشاره می‌کند، می‌تواند پیش‌زمینه‌ای برای بازسازی و تحول روان باشد.

 

برخی نمادها و اشارات دیگر:

در این داستان به‌وفور ارجاعات فراوان تاریخی و فرهنگی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

تاسخ: بخش پایانی داستان که شخصیت کاتب به تناسخ‌های مکرر، تجربه‌ی رنج و نویسندگی در سرزمین هزارویک‌شب اشاره می‌کند، یکی از عمیق‌ترین و چندلایه‌ترین بخش‌های روایت است.

این پایان با مفاهیمی همچون زمان، تناسخ، قدرت ادبیات و تلاش برای یافتن معنای زندگی، بستری برای تحلیل‌های روان‌شناختی، فلسفی و فرهنگی فراهم می‌کند. چرخه‌ی بی‌پایان رنج انسان، که در مسیر بازسازی روان از خلال نویسندگی و کاوش معنا در دل بحران‌ها نمایان می‌شود، در این روایت به شکلی هنری و تأثیرگذار به تصویر کشیده شده است.

هزارویک‌شب: کاتب، کنار مضمون تناسخ، با اشاره به سرزمین هزارویک‌شب، نشان می‌دهد که ادبیات و داستان‌سرایی نه‌تنها ابزاری برای بازگو کردن تجربیات انسانی، بلکه راهی برای جاودانه کردن معنای زندگی هستند.

چنین ارجاعاتی، لایه‌های روان‌شناختی، فلسفی و فرهنگی پایان داستان را برجسته می‌سازد و نشان می‌دهد که هفتمین کابوس، بستری غنی برای تفکر در مورد بحران، زمان و قدرت روایت است.

 

رودخانه‌ها در اسطوره‌شناسی چین: آب، رودخانه‌ها و تجلی طبیعت آب، به‌عنوان یکی از عناصر کلیدی داستان، نقشی بنیادین در تحول روان‌شناختی و نمادشناسی ایفا می‌کند.

رود زرد و رود هوآی، در فرهنگ چین نماد زندگی، باروری و نظم کیهانی هستند. در داستان، این رودها نمایانگر جریان بی‌پایان تحول و تغییر هستند. جاری شدن آب رودخانه‌ها بر اتاقک مدفون، نمادی از پاکسازی، تولد دوباره و آزادسازی روان از محدودیت‌ها است. این تصویر، بازتابی از لحظه‌ای است که انسان به رشد روان‌شناختی و معنوی می‌رسد.

کتاب تقدیرات (یی چینگ): فلسفه‌ی تغییر کتاب تقدیرات یکی از متون کلاسیک چین باستان است که نمادی از فلسفه‌ی تغییرات دائمی در جهان شمرده می‌شود. فلسفه‌ی دگرگونی و تغییر در یی چینگ با مفهوم عدد هفت و تکامل روانی در داستان مرتبط است.

اشعار شی‌چینگ: بازتاب خلاقیت و احساسات که موضوعات آن شامل عشق، زندگی و آیین‌ها است، نشان‌دهنده‌ی تلاش روان انسان برای یافتن معنا و زیبایی است.

بوی عود: تطهیر روان، که ورود خاقان با بوی عود، نمادی از آماده‌سازی برای مواجهه با بحران‌های ناخودآگاه است.

یشم در فلسفه‌ی کنفوسیوس: کنفوسیوس یشم را نمادی از فضیلت‌های انسانی توصیف کرده است. او ویژگی‌های یشم، مانند شفافیت و سختی، را الگویی برای رفتار انسانی دانسته است.

یشم در ادبیات کلاسیک و معاصر چین جایگاه برجسته‌ای دارد و اغلب به‌عنوان نمادی از خلوص، عشق و جاودانگی به کار می‌رود. نام‌هایی مانند «باغ یشم» یا «چشمه‌ی یشم» در این داستان اشاره‌ای به ارزش فرهنگی و زیبایی ذاتی این سنگ در فرهنگ چین باستان دارند.

 

  • نقد هستی‌شناختی داستان

همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره کردیم از منظر فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی نیز می‌توان به بررسی مفاهیمی چون سایه‌های اضطراب وجودی و جست‌وجوی معنای هستی در داستان چند لایه‌ی هفتمین کابوس پرداخت و به تحلیل لحظات بحران و جست‌وجوی معنا در میان تنهایی، مرگ و آزادی در روایت رضا نجفی نیز توجه نشان داد؛ روایتی که در هفت لایه کابوس، پرده از تنهایی، مرگ، و معنازدایی برمی‌دارد و مخاطب را به سفری در جستجوی معنا فرا می‌خواند.

 

اضطراب وجودی و تنهایی:

اضطراب وجودی لحظه‌ای است که انسان در مواجهه با حقیقت هستی خود -مرگ، تنهایی و بی‌معنایی- قرار می‌گیرد.

کاتب، در کابوس، خود را در اتاقکی مدفون و محصور می‌یابد؛ جایی که وحشت ناشی از تنهایی عمیق بر او غلبه می‌کند. این تصویر را می‌توان نمادی از اضطراب وجودی دانست، جایی که فرد از جدایی خود از جهان، عدم قطعیت، و به مواجهه‌ی مستقیم با پوچی آگاه می‌شود.

«بارى، هنگامى كه در ظلمات مرگ قرار گرفتم، نه احساس خفگی ناشی از نبودِ هوا، نه تاریکی مطلق، نه نزدیکی مرگ بود که مرا می‌آزرد؛ بلکه آن تنهایی وحشتناک، آن تنهایی عظیم، آن تک‌افتادگی ابدی در زیر آب‌های دریاچه‌ای متروک، وحشت‌زده‌ام کرده بود.»

این توصیف، نمونه‌ای دقیق از اضطراب اگزیستانسیالیستی است که فرد را به عمق تنهایی وجودی می‌کشاند.

 

مرگ و جست‌وجوی معنا:

در نگره‌ی اگزیستانسیالیستی مرگ از درون مایه های اصلی است وهمان‌طور که آلبر کامو در کتاب اسطوره‌ی سیزیف و ژان‌پل سارتر در اثر برجسته‌اش اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر اشاره می‌کنند، مرگ و پوچی نه‌تنها پایانی اجتناب‌ناپذیر در زندگی انسان، بلکه فرصتی است برای بازنگری در ارزش‌ها و جستجوی معنا. این لحظه‌ی مواجهه با حقیقت هستی، انسان را به تفکر درباره‌ی  وجود خود، پذیرش مسئولیت زندگی و آزادی در انتخاب دعوت می‌کند؛ نقطه‌ای که بحران معنا به فرصت بازآفرینی ارزش‌ها بدل می‌شود. در این داستان نیز دو رویداد کلیدی -مرگ خاقان و خودکشی نایوا- تصاویری نمادین از برخورد شخصیت‌ها با بحران معنا دیده می‌شوند.

مرگ خاقان را می‌توان به‌عنوان غلبه‌ی آگاهی بر قدرت ویرانگر دانست؛ لحظه‌ای که نشان‌دهنده‌ی سقوط سایه‌ی تسلط‌یافته و آغاز مرحله‌ای نوین در مسیر روان‌شناختی شخصیت‌ها است.

خودکشی نایوا در نگاه نخست یک تراژدی به‌نظر می‌آید، اما در سطح عمیق‌تر می‌تواند نمایانگر گذار، تولد یک مرحله‌ی جدید در مسیر تکامل روانی باشد. اگزیستانسیالیسم بر این باور است که لحظات بحرانی، زمینه‌ساز تحول فردی و کشف معنا هستند، و پایان نایوا نمونه‌ی روشنی از این مفهوم است.

 

آزادی و انتخاب در بحران:

در فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم، همان‌طور که ژان‌پل سارتر در کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر بیان می‌کند، آزادی و مسئولیت در انتخاب‌های فردی نقشی اساسی ایفا می‌کنند. انسان در لحظات بحرانی، با قدرت انتخاب مواجه می‌شود و این انتخاب، که از آزادی او سرچشمه می‌گیرد، سرنوشت و معنای زندگی‌اش را تعیین می‌کند

کاتب، با ثبت کابوس‌هایش، مسیر آگاهانه‌ی پذیرش بحران را انتخاب می‌کند. تصمیم او نه‌تنها یک اقدام ادبی، بلکه حرکتی اگزیستانسیالیستی در پذیرش رنج و تبدیل آن به معنا است.

او کابوس‌هایش را نه‌تنها برای بقا، بلکه برای درک و بازتاب حقیقت روانی و فلسفی خود ثبت می‌کند. این کنش، نشان‌دهنده‌ی پذیرشِ تنهایی، اضطراب و بحران وجودی است که مفاهیمی بنیادی در اگزیستانسیالیسم شمرده می‌شوند.

خاتمه‌ی سخن اینکه داستان هفتمین کابوس با مضامین عمیق تنهایی، اضطراب وجودی، مرگ و قدرت انتخاب، به‌عنوان یک اثر فلسفی قابل‌توجه در چارچوب اگزیستانسیالیسم قرار می‌گیرد.

این اثر با پرداخت لایه‌های اگزیستانسیالیستی روان انسان در لحظات بحران و انتخاب، بستری غنی و چندوجهی برای تحلیل فلسفی فراهم می‌کند و خواننده را به تفکر درباره‌ی پوچی، معنا و آزادی وجودی دعوت می‌کند.

ارسال نظرات